يادمان خادمان
يكي از خوشبخت ترين انسانهاي روزگاز افرادي هستند كه از زرق و برق دنيا چشم پوشيده، جامه خدمت به تن كرده، در بارگاه يكي از امامان و يا امام زادگان به افتخار خدمتگزاري نايل آمده اند.براي توجّه خوانندگان گرامي به شرافت و قداست اين مقام، به اين نكته اشاره مي كنيم كه مرجع عاليقدر جهان تشيّع، آيت اللّه العظمي حاج آقا حسين بروجردي قدس سره به توليت آستانه مقدّسه حضرت معصومه دستور داده بود كه نام ايشان را در ليست " خدام افتخاري آستانه مباركه" ثبت نمايد.(151)
از اين رهگذر مناسب ديديم كه پاي صحبت يكايك خادمان حضرت معصومه _ سلام اللّه عليها _ بنشينيم، آنچه به چشم خود ديده اند براي ما سخن بگويند، تا به عنوان " يادمان خادمان " در بخش پاياني اين دفتر ثبت شود.
به اميد روزي كه يكايك اين عزيزان از دست مبارك حضرت بقيّه اللّه _ ارواحنا فداه _ مدال افتخار دريافت كرده، در آن سراي نيز از شفاعت و مجاورت كريمه اهلبيت محروم نباشند، انشاء اللّه.
و اينك يكايك خادمان از آنچه با چشم خود مشاهده كرده اند، براي ما سخن مي گويند:
آقاي ابولفضل كاشف:(152)
قبلاً شغل قالي بافي و رفوكاري داشتم، مزدي كه به دستم مي رسيد براي اداره زندگي ام كفايت نمي كرد، آن كار را تعطيل كردم، مدتي بيكار بودم، در سال 1371 ش. به حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السّلام شرفياب شدم، عرضه داشتم:
اي بي بي دو عالم، از شما يك شغل آبرومند مي خواهم، تا بتوانم زندگي خود و خانواده ام را به صورت آبرومندي اداره كنم.
در همان ايام بود كه برادر همسرم به من زنگ زد و گفت:
آيا دوست داري در حرم خدمت كني؟
پرسيدم: چگونه؟
گفت: من در آستانه آشنا دارم، مي توانم مقدمات استخدام شما را فراهم كنم.
عكس و فتوكپي تهيّه كردم و به برادر خانمم تقديم نمودم، در مدّت كوتاهي به استخدام حرم مطهّر درآمدم.
از صدقه سر بي بي دو عالم توانستم مغازه اي براي لوازم قالي ابريشمي خانه و زندگي شوم.
آقاي احمد پويان مهر:
شبي در عالم رويا ديدم كه از يكي از مسؤولين كفشداري مي خواهم كه به من لباس خادمي بدهد.
در اين اثناء صداي دلنواز بي بب دو عالم حضرت معصومه عليها السّلام به گوشم رسيد كه فرمود:
" لباس خادمي توسّط يكي از خادمان به شما داده خواهد شد ".
با صدا اذان صبح از خواب بيدار شدم، پس از اداي فريضه صبح نوبت شيفت من فرا رسيد، به محل خدمت خود رفتم، آقاي بلوروند، سر شيفت خادمان كفشداري ها، لباسي به من داد و گفت:
" اين لباس خادمي حضرت معصومه عليها السّلام را بگير و به كفشداري برو و در آنجا انجام وظيفه كن ".
همو گويد: در سال 1376 ش. شبي در عالم رؤيا ديدم كه در داخل حرم مطهّر سردابي است هست كه اين سرداب پلّه هاي متعدّدي دارد كه به قبر مطهّر بي بي منتهي مي شود.
به من گفته شد كه نيم ساعت فرصت داري كه در اينجا باشي.
از پلّه ها پايين رفتم، خود را به روي قبر انداختم و گريه فراوان كردم. يك مرتبه متوجه شدم كه عدّه اي مشغول ترميم قبر مطهّر هستند و اطراف آن را با سنگهاي مرمر بازسازي مي كنند، ولي روي مرمر نوشته اي نبود.
به مدّت نيم ساعت مشغول نماز و عيادت شدم، پس از سپري شدن مدّت تعيين شده به من اطلاع دادند كه وقت تمام شده است.
آن شب، شب شهادت امام رضا عليه السّلام بود، به حرم مطهّر مشرف شدم، به آقاي عدالت، مسؤول كفشداري داستان خوابم را بازگو كردم، ايشان ترميم قبر مطهر را همان گونه كه در خواب ديده بودم، تأييد كردند.
ايشان به شدّت به بيماري صرع مبتلا بود، همه پزشكان به او جواب ردّ داده بودند، او ديگر قدرت حرف زدن نداشت قسمت اعظم حافظه اش را از دست داده بود.
به خدمت كريمه اهلبيت مشرّف شده، شفاي خود را از بي بي دو عالم تقاضا نمود، به اطف حضرتش شفا يافت و اينك در كفشداري حرم مشغول خدمت است.
آقاي احمد رجبي:
از كارمندان سازمان استخدامي كشور به شمار مي آمدم، ماهانه 35000 تومان حقوق مي گرفتم، اگر بازنشست مي شدم، طبعاً همين حقوق به من تعلّق مي گرفت. تقاضاي بازنشستگي كردم و گفتم: چون حقوق من زندگي مرا اداره نمي كند، مي خواهم بازنشسته شده، به كار ديگري مشغول شوم.
پرونده براي بازنشستگي به تهران رفت و خودم به محضر مقدّس حضرت معصومه عليها السّلام مشرّف شدم و عرض كردم:
بي بي، من در اين شرايط سنّي قادر به كار ديگري نيستم و اين حقوق زندگي مرا اداره نمي كند.
از عنايات بي بي در كميسيون تهران، سمت من از كارمندي به كارگري تغيير كرد و حقوقم از 35000 تومان به 85000 تومان افرايش پيدا كرد.
براي سپاس و تشكر از عنايات بي بي، در زمره خادمان آستانه اش درآمدم، تا زنده هستم انشاء اللّه به اين خدمت مفتخر خواهم بود.
همو گويد: پسرم در دانشگاه پيام نور ساوه قبول شده بود، براي ثبت نامش در حدود 50000 تومان نياز داشتم، به محضر بي بي شرفياب شدم و تقاضا كردم كه پول را به هر شكلي كه صلاح مي داند فراهم كند.
در آن ايام كارمند شهرداري بودم، روز شنبه به شهرداري رفتم، چون با شهردار مواجه شدم از حالم جويا شد، وضع خودم را بازگو كردم، گفت: مگر آن وجه را نگرفتي؟ پرسيدم: كدام وجه؟ گفت: به حسابداري مراجعه كن معلوم مي شود.
چون به حسابداري رفتم، ديدم مبلغ 52000 تومان به عنوان پاداش و تقدير از تلاشهايم به حسابم واريز شده است. و لذا بدون اينكه از كسي قرض كنم. از بركات بي بي به ثبت نام فرزندم اقدام نمودم.
آقاي احمد غفوري:
سالها ناراحتي قلبي داشتم و از ناراحتي معده رنج مي بردم، مرتب داروهاي قلبي مصرف مي كردم، استفاده از اين داروها ناراحتي معده را تشديد مي كرد.
به پيشگاه بي بي دو عالم شرفياب شدم و نذر كردم، اگر شفا پيدا كنم به عنوان خادم افتخاري در خدمت عتبه بوسان بي بي باشم. از عنايات بي بي ناراحتي قلبي ام بهبود يافت و اينك سالهاست كه افتخار خدمت را دارم و در اين مدّت هيچگونه داروي قلبي مصرف نكرده ام.
آقاي احمدي:
در سال 1372 ش. همسرم به هنگام زايمان در گذشت، 5 فرزند پسر از او بر جاي ماند.
نگهداري بچّه ها با توجه به شيفت كاري ام بسيار سخت بود، روزي به محضر بي بي عرض كردم:
اي فاطمه معصومه، من با 5 فرزند چه كنم؟ شما راه حلي براي من فراهم كنيد و مشكل مرا حل نماييد.
در همان ايام خواهرزاده همسر فقيدم كه هنوز ازدواج نكرده بود، پيشنهاد كرد كه حاضر است با من ازدواج كند و از بچّه هايم نگهداري كند. و اينك شش سال است كه در پرتو ايثار همسر جديدم در نهايت آرامش خاطر زندگي مي كنم و اين از بركات عنايت بي بي مي باشد.
آقاي اصغر خادم:
از ناحيه دست درد شديدي مرا رنج مي داد، به طوري كه به سختي مي توانستم كفش زوّار را بردارم و به قفسه بگذارم.
روزي به يكي از خادمان كفشداري گفتم: دستم خيلي درد مي كند.
او در پاسخ گفت: خجالت نمي كشي كه در حضور حضرت معصومه مي گويي كه دستم درد مي كند؟!
گفتم: شايد بي بي صلاح نمي داند كه به من شفا دهد. گفت: مگر بي بي مثل من و شماست؟!
به محضر بي بي شرفياب شدم و عرض كردم: بي بي خود شاهد هستيد كه همكارم چه گفت.
ساعت 11 شب بود كه ديدم همكارم دارو مي خورد، پرسيدم: چه دارويي است؟ گفت: قرص اعصاب است.
گفتم: دست من خيلي درد مي كند، يك عدد از آن قرص به من داد و گفت: بخور، انشاء اللّه خوب مي شود.
من آن قرص را خوردم، از آن شب ديگر دستم هيچ ناراحتي ندارد وشفاي كامل گرفته ام.
همو گويد: تعدادي از كاركنان حرم از جمله بنده را اخراج كردند، من به مسؤول مربوطه گفتم:
در صورت امكان آقاي رضا جانلو را مجدّداً به كار دعوت كنيد، چون آدم زحمتكش و فعالي است و عيال وار است.
او گفت: متأسفانه امكانش نيست.
همانجا رو به گنبد مقدّس بي بي كردم و از بارگاهش دادخواهي نمودم و خطاب به آن مسؤول گفتم: اگر ما مقّصر باشيم حواله ما به خدا و اين بي بي، و اگر شما مقصر باشيد، حواله شما به خدا و اين بي بي.
طولي نكشيد كه من و آقاي جانلو به خدمت مجدّد دعوت شدم و أن مسؤول به دلايلي از كار بركنار شد.