مكاشفات - کرامات معصومیه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات معصومیه (س) - نسخه متنی

علی اکبر مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مكاشفات

يكي از فضلاي متدّين و شيفته اهلبيت مي گفت: يك روز در حرم حضرت معصومه عليها السّلام نشسته بودم، اشتياق فراواني به زيارت مدينه منّوره پيدا كردم، خطاب به حضرت معصومه عليها السّلام عرض كردم: بي بي چقدر مشتاقم كه توفيق تشرّف به مدينه طيّبه را پيدا كنم. يك مرتبه ديدم كه ضريح مقدّس حضرت معصومه برداشته شد و ضريح مقدّس رسول اكرم صلي اللّه و عليه و آله و سلّم گذاشته شد.

در عالم مكاشفه دست در حلقه هاي ضريح پيامبر اكرم صلي اللّه و عليه و آله و سلّم انداخته، مشغول گريه و توسّل شدم و حال بسيار خوشي پيدا كردم.

اگر به صورت عادي به مدينه منّوره مشرّف مي شدم ظاهراً حالي بهتر از آن به من دست نمي داد.


يكي از سادات جليل القدر سدهي، روز يكشنبه 21 ديحجّه الحرام 1418 هـ . منزل آيت اللّه حاج شيخ حسين ايوقي نقل كردند كه يكي از دوستان روحاني ايشان _ اهل ساري _ همسرش حامله بوده، پرشكان تشخيص مي دهند كه جنين با عقب ماندگي ذهني متولّد خواهد شد. اين خانواده خود را با يك مصيبت بزرگ ( داشتن فرزند عقب مانده ) مواجه مي بينند، به جهت اعتقادات مذهبي حاضر به سقط نمي شوند، ولي به هر دري مي زنند كه بلكه اين بچّه به دنيا نيايد و يا مرده به دنيا بيايد، نتيجه اي نمي گيرند.

به توصيه ايشان ختم حديث كساء را شروع مي كنند.

روزي اين خانم با خواهرش به حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السّلام مشرّف مي شود، خواهرش در كنار ضريح مقدّس متوسّل مي شود، ولي خودش به جهت پريشاني خاطر در رواق مي ماند و آنجا مشغول توسّل مي شود. يك مرتبه حال مكاشفه دست مي دهد و بانوي بزرگواري را مشاهده مي كند كه از ضريح به سوي او تشريف مي آورد، دست مباركش را بر سينه او مي كشد، از آن لحظه اضظراب و تشويش او رفع مي شود، پس از مدّتي بچّه متولّد مي گردد ولي به فاصله دو سه روز در مي گذرد.


دختر يكي از فضلاي وارسته حوزه عليمه قم مدّتهاست انوار تابناك چهارده معصوم عليم السّلام را مشاهده مي كند، عنايات فراواني تاكنون به او شده است.

اخيراً مكاشفه جالبي برايش پيش آمده كه به موضوع كتاب تناسب دارد و لذا فشرده اش را دراينجا مي آوريم: از محضر مقدّس حضرت صدّيقه طاهره _ سلام اللّه عليها _ تقاضا كه واقيّت حرم مطهّر حضرت معصومه عليها السّلام را برايش نشان دهد.

يك روز با مادرش به حرم مطهّر مشرّف مي شود، در حرم برايش مكاشفه مي شود و مي بيند كه باغ بزرگي است و در وسط باغ قصر باشكوهي قرار دارد. آقايان يك طرف قصر و بانوان در طرف ديگر قصر ايستاده اند. حضرت معصومه _ سلام اللّه عليها _ در وسط قصر نشسته، دست مباركش را بر پيشاني نهاده براي مظلوميّت مادر بزرگوارش حضرت زهرا _ سلام اللّه عليها _ اشك مي ريزد.


يكبار ديگر به هنگام تشرّف به حرم مطهّر همان صحنه را مي بيند، جز اينكه اين بار دو بانو در وسط قصر تشريف داشته، يكي حضرت زهرا و ديگري حضرت معصومه _ سلام اللّه عليهما _

در اين بين مي بيند كه يكي از زائران در اثر گريه و توسّل غش مي كند و مي افتد. حضرت زهرا _ سلام اللّه عليها _ بر او ملاطفت مي كنند و مي فرمايند: " دخترم گريه نكن حوائج تو برآورده است ".

نگارنده اين دو قصّه را از پدرِ دختر بدون واسطه شنيده است.


حضرت حضرت حجّه الاسلام و المسليمن آقاي حاج سيّد مصطفي برقعي، فرزند مرحوم حاج مير سيّد حسن مجتهد قمي قدس سره فرمودند كه يكي از خدّام به نام آقا علي گرفتاريهاي فراواني داشت، از جمله چند بيماري داشت.

در شبي كه نوبت كشيك او بود، دربهاي حرم بسته مي شود و او در رواقهاي بالاي سر قدم مي زده، يكمرتبه ندايي مي شنود كه " آقا علي! بيا داخل حرم ".

چون دربهاي حرم بسته بود و كسي در حرم نبود، آقا علي دچار وحشت و تعجّب مي شود، وي مكرّر اين ندا را مي شنود و هر لحظه بر حيرت و اضطرابش افزوده مي شود، به سوي در حرم مطهّر مي رود و مي بيند كه كنار در به مقدار عبور يك نفر باز است، داخل حرم مطهّر مي شود و مي بيند كه سه نفر شخص بزرگوار در قسمت شمالي حرم رو به قبله ايستاده اند و ضريح مقدّس برداشته شده، كوزه آبي با ليوان در كنار قبرمبارك هست.

او در عالم رؤيا متوجّه مي شود كه فرد بزرگواري كه در وسط قرار دارند حضرت امام رضا عليه السّلام هستند، و آن حضرت با اشاره مي فرمايند كه اين پدرم موسي بن جعفر و اين فرزندم حضرت جواد عليما السّلام هستند.

سپس مي فرمايد: ما عنايتي كه به پدرت داشتيم به شما نيز داريم.

آقا علي عرض مي كند: آقا اجازه ب فرماييد من مقداري از اين آب بخورم، مي فرمايند: خير.

بار دوّم تقاضا مي كند، اجازه نمي دهند ولي بار سوّم اجازه مي فرمايند.

مقداري از آن آب را مي خورد و از حرم خارج مي شود. رفقا و هم كشيكهايش مي گويند: آقا علي! امشب خيلي عطر زده اي!!

آقا علي مي گويد: من تا يك هفته معطّر بودم؟ همه مرضهايم برطرف شد و همه گرفتاريهايم مرتفع گرديد.(148)

/ 108