دستگيري سارقان - کرامات معصومیه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات معصومیه (س) - نسخه متنی

علی اکبر مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دستگيري سارقان

در يكي از شبهايي كه كشيك حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام سيد علي اصغر تقوي بود ، هنگامي كه حرم مطهر كاملاً خلوت شده ، درهاي حرم يكي پس از ديگري بسته مي شود ، خانمي از او التماس مي كند كه شب را در حرم بيتوته كند ، سيد عذر مي آورد ، او مي گويد : حاجت بسيار مهمي دارم و اجازه دهيد امشب را در حرم بمانم .

سرانجام سيد در مقابل اصرار و التماس آن زن ، دلش به رحم مي آيد و به او اجازه مي دهد كه شب را در حرم بماند .

آن زن بر اساس نقشه اي كه قبلاً كشيده بود ، در را به روي پسرش باز مي كند و او را نيز مخفيانه وارد حرم مي كند و او در گوشه اي مختفي مي شود .

جوان به دنبال فرصتي بود كه بالاي ضريح مطهر برود و جعبه آيينه اي را كه پر از جواهرات قيمتي بود بشكند و آنها را توسط مادر بيرون ببرد .

چون شكستن جعبه سر و صدا ايجاد مي كرد ، منتظر فرصتي بود كه اين سر و صدا سيد را متوجه نسازد .

سيد كه بيش از چهل سال خادم حرم بود ، در آن ايام مبتلا به درد سينه بود و به شدت سرفه مي كرد ، در يك فرصتي كه او سرفه اي ممتد داشت ، او بالاي ضريح مي رود و جعبه را مي شكند ، جواهرات و طلاجات را از جعبه بيرون مي آورد و به مادر مي دهد , او نيز آنها را به داخل ساكي كه همراه داشته مي ريزد .

به هنگام سحر كه درهاي حرم به روي زائران گشوده مي شود ، پسر و مادر از حرم خارج شده به سوي شهر خود حركت مي كنند .

سيد نيز پس از خواندن نماز صبح به منزل خود مي رود كه استراحت كند ، تازه مشغول استراحت شده بود كه ناگاه درب منزل به صدا در مي آيد و پيك حرم او را براي امر مهمي به حرم مطهر و ديدار او با توليت آستانه فرا مي خواند .

سيد با نگراني و تعجب به سوي حرم مطهر رهسپار مي شود و از توليت علت اين احضار را مي پرسد ، توليت مي گويد : < ديشب كه نوبت كشيك شما بود ، همه جواهرات حرم به سرقت رفته است > .

سيد غرق در حيرت مي شود و با خادمان حرم به جستجوي نشاني از سارقان درصحن ها و رواق ها مي پردازد . شكسته هاي جعبه را در داخل چاهي پيدا مي كند و آنها را به توليت ارائه مي دهد .

يكي از خدام مي گويد : معلوم مي شود كه سيد همدست سارقان بوده كه از جاي شكسته هاي جعبه نيز خبر داشت .

سيد خيلي دلش مي شكند و با يك دنيا اشك و حسرت به محضر كريمه اهلبيت عرضه مي دارد : عمه جان من چهل سال تمام درِ خانه شما خدمت كردم ، آيا شايسته است كه پس از عمري خدمت اينگونه مورد اتهام قرار بگيرم و آبرويم ريخته شود ؟!

سيد با دلي شكسته به سوي منزلش رهسپار مي شود ، چيزي نمي گذرد كه از طرف حرم مي آيند و بشارت مي دهندكه سارقان به دام افتاده اند .

اين بار با يك دنيا مسرت و خوشحالي به حرم مطهر مي شتابد و از محضر عمه سادات تشكر مي كند و داستان دستگيري سارقان را جويا مي شود ، داستان را اينگونه تعريف مي كنند :

آن جوان ومادرش پس از سرقت به سوي شهر خود حركت مي كنند ، پيش از آنكه از شهر مقدس قم خارج شوند ، ازكنار قبرستاني عبور مي كنند ، براي استراحت به داخل قبرستان مي روند و در زير درخت توتي به استراحت مي پردازند .

مادر به پسرش دستور مي دهد كه از درخت بالا برود و درخت را تكان دهد ، تا مقداري توت بريزد و رفع گرسنگي شود .

شاخه درخت مي شكند و جوان به زمين مي افتد و مقداري آسيب مي بيند .

مادر قسمتي از طلاها را بر مي دارد و به سوي مركز شهر مي رود ، غافل از اينكه به همه طلافروشي ها ابلاغ شده كه به مجرد مشاهده موارد مشكوك ، جريان را به آستانه منعكس كنند .

زن به داخل يكي از طلافروشي ها مي رود و مي گويد : من مقداري طلا دارم كه مي خواهم بفروشم .

طلافروش با مشاهده طلاها متوجه مي شود كه همه آنها بسيار قديمي و در خانه هاي معمولي يافت نمي شود ، زن را مشغول مي كند و به شاگردش اشاره مي كند كه آستانه را خبر كند .

مأمورين مي رسند و زن را دستگير مي كنند و با راهنمايي وي پسرش را نيز دستگير مي كنند و همه طلاجات و جواهرات را به حرم مطهر باز مي گردانند و به اين وسيله آبروي يك خادم با اخلاص ، كه چهل سال در حرم مطهر كريمه اهلبيت افتخار خدمتگزاري داشت حفظ مي شود .(62)



/ 108