شفاي بيماري ناشناخته - کرامات معصومیه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات معصومیه (س) - نسخه متنی

علی اکبر مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شفاي بيماري ناشناخته

يكي از دوستان اهل وِلا، از يكي از معاندين عراقي نقل كرد كه مادرش مريض شده، هر روز به دكتري برده، دواهايش را به سختي تهيّه كرده، ولي هرگز نتيجه اي نگرفت است.

در يكي از روزها كه طبق معمول آدرس دكتر جديدي را به دست آورده، مادر را به منزل رسانيده، خود براي تهيّه داروها بيرون آمده، به هر داروخانه اي رفته دواها نبوده، سرانجام از يك داروخانه پيدا كرده، داروها را گرفته، به سوي منزل در حركت بود، يك مرتبه چشمش به گنبد مقدّس بي بي افتاده، وارد حرم مط÷ّر شده، دواها را به دور ريخته، به دختر باب الحوائج عرضه داشته: بي بي جان! ما در عراق هر گرفتاري داشتيم به پدر بزرگوارتان مراجعه مي كرديم و حاجت روا برمي گشتيم، ما در اينجا غير از شما پناهي نداريم. من شفاي مادرم را از شما مي خواهم.

از عنايات بي بي همان روز شفا يافنه است.


دوست دانشمندم خطيب توانا حضرت حجّه الاسلام و المسليمن حاج شيخ اسداللّه جوانمرد، كرامت باهره اي از حضرت معصومه _ سلام اللّه عليها _ درمورد يكي از فرزندانش مشاهده كرده بود كه نگارنده نيز به جهت رفت و آمد خانوادگي با ايشان، در متن اين واقعه قرار داشت، و اذا از ايشان تقاضا نمود، كه متن آن واقعه را براي درج اين كتاب مرقوم فرمايند و اينك متن آن كرامت باهره از روي دستنويش ايشان:

در سال 1363 ش. خداوند متعال دختري به ما عنايت فرمود كه نان او را " اسماء " نهاديم. چون دو ماهه شد مبتلا به خفگي گرديد.

نخست تصوّر كرديم كه مبتلا به ذات الرّيه شده، لذا در بيمارستان مرحوم آيتاللّه گلپايگاني بستري نموديم.

حدود 12 روز در كيسهء اكسيژن نگهداري شد و معالجات ذات الرّيه انجام گرفت و هيچ نتيجه اي بدست نيامد.

بعد از 12 روز به متخصّص حلق و بيني مراجعه كرديم، او نيز نسخه اي نوشت، ولي مؤثّر واقع نشد.

به تهران منتقل نموديم تا بلكه مرض تضخيص داده شود. پس از مراجعه به چندين بيمارستان، سرانجام در بيمارسنان" اخوان تهران " كه مخصوص اطفال بود، بستري گرديد.

يكماه تمام در آن بيمارستان بستري بود و فقط به وسيلهء اكسيژن و سرم زنده بود. در آنجا احتمال دادند كه چيزي به ريه اش رفته باشد و اين خفگي در اثر آن به وجود آمده باشد.

گفتند: بايد اين بچّه " لارنسكوپي " شود، ولي در بيمارستان اين دستگاه وجود ندارد، و احتمال مي رود كه اگر اين برنامه در حق ايشان انجام شود تلف گردد، زيرا مدّت زيادي از تولّد او نمي گذرد.

از بيمارستان مرخص شد و ناگزير او را به قم برگردانديم و در همان حالتِ خفگي به سختي زندگي مي كرد، نه قدرت داشت كه چيزي بخورد و نه قادر بود كه بخوابد.

در اثر اصرار مادرش دوباره به تهران برديم و در بيمارستان مفيد تهران بستري كرديم. در آنجا نيز دوازده روز بستري بود.

در آنجا " لارنسكوپي " شد و معلوم گرديد كه در ريه چيزي نيست. آنها گفتند: شايد عضلات حنجره اش نرم باشد و همان موجب خفگي شود.

از بيمارستان مفيد نيز بدون اخذ نتيجه مرخص شد و اين دفعه با كمال يأس به قم آورديم.

بعد از دو سه روز مادرش تصميم گرفت كه روزه بگيرد وشب بچّه را به حرم مطهّر حضرت معصومه _ سلام اللّه عليها _ ببرد و به آن بانوي بزرگ اسلام پناهنده شود.

آن روز روزه گرفت و شب بچّه را برداشت و به طرف حرم حركت كرد، و به يكي از فرزندانش گفت كه ساعت 12 شب به حرم مشرّف شود و او را به خانه برگرداند.

ساعت 12 شب پسرش به حرم مي رود كه مادرش را بياورد، او مي گويد: من كه هنوز نتيجه اي نگرفته ام، شما برويد من تا صبح مي مانم.

مادرش مي گويد: من تا صبح در حرم بيدار ماندم و همه اش مشغول نماز و گريه و دعا بودم.

بچّه را با دستمالي به ضريج مقدّس جضرت معصومه عليها السّلام بسته بودم و او با همان حالت خفگي و ناراحتي تنفّس مي كرد. هر كس او را مي ديد مرگ را در چند قدمي او مشاهده مي كرد.

من گاهگاهي با قاشق چايي قندابي به دهانش مي ريختم، خانم ها مي گفتند: اذيّتش نكن، او را به حال خود واگذار.

ادان صبح را گفتند، من كمي از ضريح فاصله گرفتم كه نماز بخوانم .

بعد از نماز به شدّت منقلب شدم كه من چگونه اين بچّه را بدون اخذ نتيجه به خانه برگردانم؟ آنگاه به خدا عرض كردم:

" بار خدايا، تنها به اين حضرت معصومه عليها السّلام اميد بسته بودم، از اينجا هم نتيجه اي نگرفتم ".

مقداري گريه كردم و آمدم بچّه را از ضريح باز كنم، با كمال تعجّب ديدم كه خوابش برده است، در حالي كه هرگز نمي توانست بخوابد. به احدي چيزي نگفتم و آهسته بچّه را از ضريح باز كرده، با يك دنيار سرور و شادماني به سوي خانه شتافتم.

بچّه تا ظهر خوابيد، بعد از ظهر بيدار شد و راحت شير خورد و از بركت حضرت معصومه عليها السّلام، اين دختر گرامي حضرت موسي بن جعفر عليه السلام، خداوند بچّه ام را شفاي كامل عطا فرمود.

اكنون هجده سال تمام از اين واقعه مي گذرد و اين بچّه در مدرسه و شاگرد ممتاز است و از لطف كريمهء اهلبيت، پاي بند نماز و ديگر مسائل حياتبخش اسلام است.


آقاي سيد حيدر مهدي، در کتابي که به زبان " اردو" درپيرامون حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - نوشته، کرامتي را بدون واسطه از آقاي فهيمي نقل کرده، که فشرده اش را در اينجا مي آوريم:

آقاي فهيمي از طريق ايران عازم عتبات عاليات مي شود، بعد از زيارت حضرت رضا عليه السلام به طرف تهران رهسپار مي گردد، در اثناي راه همسرش مريض مي شود، در تهران به دهها دکتر مراجعه مي کند، تشخيص مي دهند که يک بيماري مزمن داشته، و ديگر درمانش غير ممکن است.

هنگامي که در ديار غربت اميدش ار همه جا قطع مي شود و به آستان بوسي حضرت معصومه - اللّه عليها - مشرّف مي شود و همسرش را کنار ضريح آن حضرت مي برد و به ضريح مي بندد.

از برکات اين کريمهء اهلبيت شفاي کامل پيدا مي کند و با تني سالم همراه شوهرش به زيارت عتبات عاليات شرفياب مي شود.(93)



/ 108