شفاي مشترک امام رضا عليه السّلام با حضرت معصومه عليها السّلام - کرامات معصومیه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات معصومیه (س) - نسخه متنی

علی اکبر مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شفاي مشترک امام رضا عليه السّلام با حضرت معصومه عليها السّلام

خطيب توانا، حجّة الاسلام و المسلمين آقاي حيدري کاشاني مي گويد: يک دهه درمسجد گوهرشاد مشهد سخنراني داشتم، يکي از زائراني که پاي منبر من بود، به نزد من آمد و گفت: پسر جواني دارم که دو بيماري مهم دارد، شبي حضرت رضا عليه السّلام را در عالم رؤيا ديدم، فرمود: يک بيماري پسرت را شفا داديم، بيماري ديگر او را خواهرم حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - درقم شفا خواهد داد. حالا که شما عازم قم هستيد اين 60 تومان را داخل ضريح حضرت بيندازيد، ما نيز چند روز ديگر براي عتبه بوسي به قم عزيمت مي کنيم.

پرسيدم شما موقع آمدن به مشهد مقدّس براي زيارت حضرت معصومه عليها السّلام به قم نرفتيد؟ گفتند: نه، گفتم: حضرت امام رضا عليه السّلام خواسته شما را متوجّه مقام حضرت معصومه عليها السّلام بنمايد وضمناً از شما گله کند که چرا در مسير خود به زيارت خواهر بزرگوارش نرفته ايد؟!

نگارنده گويد: حدس ايشان کاملاً درست است، و مؤيد آن رؤياي يکي از زائران امام هشتم است که از طريق همدان عازم کربلا بود، آن حضرت را در خواب ديد، فرمود: اگر عبور خود را از قم مي دادي و قبر خواهر غريب مرا زيارت مي کردي چه مي شد؟(120)


دختري به نام " مرضيه " اهل خرّم آباد لرستان، به تب و لرز شديدي مبتلا شد، دارو و درمان مؤثر نشد، سرانجام به فلج کامل دختر منجر گرديد.

پدر پيرش آنچه در توان داشت، براي معالجهء دختر هزينه کرد و نتيجه اي حاصل نشد.

پس از يأس کامل از آقايان اطبّا، سرانجام او را با هر زحمتي که بود به آستانهء حضرت معصومه عليها السّلام آوردند، بعد از نماز مغرب و عشا او را با ويلچر به حرم مطهّر بردند و سه ساعت تمام مشغول دعا و توسّل شدند، تا ساعت 9 شب به مسافرخانه باز گشتند. شب بعد که جمعه شب بود و حرم مطهّر تا صبح باز بود، او را با صندلي چرخدار به حرم مطهّر بردند، در مسجد بالاي سر، او را بر زمين نهادند و در محلّي کهبه ضريح مقدّس مُشرف بود، در برابر مادرش " ماه نساء " خوابانيدند.

دختر جوان که بعد از ابتلا به فلج همه آرزوهاي زندگي اش را نقش بر آب مي ديد، از سويداي دل، به گريه و تضرّع و توسّل پرداخت.

پدر پير و مادر دل شکسته اش نيز همراه با خيل زائران به دعاي کميل، راز و نياز، دعا و ضرّع پرداختند.

در حدود ساعت 3 بامداد بود که مرضيه در حالي که سرش روي زانوي مادر بود به خواب رفت، پدر از فرصت استفاده کرد، براي تغيير آب و هوا به صحن مطهّر رفت.

در اين اثنا، مرضيه چند بار روي زانوي مادر غلطيد، چشمانش را باز کرد و به مادرش گفت: مادر، گلويم خشک شده، آيا آبي همراه داري؟

مادر سر دختر را روي ساروقش نهاد و ليواني برداشت و به سراغ آب رفت.

همسرش را در کنار حوض ديد، ليوان را پرکردند و با هم به سوي مسجد بالاي سر آمدند، و با صحنهء عجيبي مواجه شدند.

آنها با کمال تعجّب ديدند که دخترشان روي پاي خود ايستاده، به ستون مسجد تکيه کرده، دستهايش را حرکت مي دهد.

پدر بُهت زده فرياد زد: " مرضيه، مرضيه ".

پدر و مادر دويدند و دختر را در آغوش کشيدند، صداي صلوات اززائراني که تا آن ساعت از شب در حرم بودند و از ساعتها پيش پيکر خسته و ناتوان دختر فلج را در کنار خود مي ديدند، بلندشد.

مرضيه با صداهاي بريده اش گفت: پدر خدا را شکر که بي جوابمان نگذاشتند. خوابم برد، حضرت معصومه و امام رضا عليها السّلام را در عالم رؤيا ديدم، بي بي نصف دردم را شفا داده و به من فرمود:

" بايد برويد مشهد و برادرم امام رضا عليه السّلام پاهايت را شفا دهد ".

صداي گريهء حاضران با صلوات و غريوشادي درآميخت و نقّاره حرم براي اعلام عنايت بي بي به يک زائر دل خسته و دل شکسته، به صدا در آمد.(121)


/ 108