شفاي نابينا - کرامات معصومیه (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کرامات معصومیه (س) - نسخه متنی

علی اکبر مهدی پور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شفاي نابينا

حضرت حجّة الاسلام و المسلمين آقاي سيد علي محمّد طباطبائي، روز جمعه 14 شوّال 1419 ه. براي نگارنده، يکي از کرامات بي بي را که به چشم خود ديده بودند به شرح زير نقل کردند:

روز 25 رجب 1417 ه. ( سالروز شهادت امام کاظم عليه السّلام ) پدرم مرحوم حاج سيد جلال طباطبائي به رحمت خدا رفتند و روز مبعث حضرت رسول اکرم صلي اللّه و عليه و آله و سلّم به خاک سپرده شدند.

پس از مراسم تشييع و تدفين و مجالس فاتحه به قم آمديم و مجلس فاتحه اي به مناسبت هفتمين روز درگذشت، در مسجد فاطميه برگزار کرديم.

پس از اتمام مجلس ختم به حرم مطهّر مشرّف شديم، ديديم حرم خيلي شلوغ است، علّت آن را جويا شديم، گفتند که بي بي نابينايي را شفا داده است.

خدّام زائران را به يکي از غرفه هاي بال هدايت مي کردند، تا فرد شفا يافته نيز به آنجا بيايد و همگان بتوانند او را از نزديک ببينند.

ما نيز به دفتر طبقه بالا رفتيم، او را هم آوردند و خواستار شنيدن داستانش شدند.

گفت: 17 سال است که نابينا هستم، درسنّ 17 سالگي در اثر ناراحتي نغزي به دکتري در تهران مراجعه کردم، دکتر مرا مورد عمل جرّاحي قرار داد، ناراحتي مغزي کاملاً رفع شد ولي هر دو چشمم نابينا گرديد.

آنچه در توان داشتيم خرج کرديم ولي نتيجه اي نگرفتيم. به زادگاه خود ( سِدِه اصفهان ) رفتيم هر چه داشتيم فروختيم وخرج درمان چشمها کرديم امّا هيچ نتيجه اي حاصل نشد.

ديشب که چهارشنبه بود، با مادرم ازسِدِه به قم آمديم، به مسجد مقدّس جمکران مشرّف شديم، شب را تا سحر مشغول توسّل و تضرّع بوديم ولي متأسفانه نتيجه اي نگرفتيم.

صبح که با يأس و نا اميدي به سوي شهر مي آمديم، شخصي روحاني به ما رسيد و پرسيد: آيا مشکلي داريد؟ گفتم: بلي، 17 سال است که نابينا شده ام، به مشکلات فراوان به قم آمديم و شب را در مسجد مقدّس جمکران بيتوته کرديم و اينک مأيوس و نااميد برمي گرديم.

پرسيد: آيا به حرم حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - مشرّف شده ايد؟

پاسخ داديم که هنوز نرفته ايم. گفت: به حرم حضرت معصومه عليها السّلام برويد و ناهار بي بي را بخوريد، حتماً شفا مي يابيد.

به قم آمديم، در مسافرخانه اطاق گرفتيم، مهيا شده و به حرم مطهّر مشرّف شديم. پس از زيارت به يکي از خادمها گفتيم ما مي خواهيم تبرّکاً از نهار بي بي بخوريم. گفت: ما چنين برنامه اي نداريم. امّا بخاطر اصرار زيادي که کرديم، يک فيش غذا تهيه کرد و آ ورد.

بسيار خوشحال شديم، به حرم مطهّر بازگشتيم و زيارت کرديم، نماز ظهر و عصر را در حرم خوانديم، سپس غذا را گرفتيم و به مسافرخانه برديم.

در مسافرخانه غذا را با مادرم خورديم و استراحت کرديم. يک مرتبه صداي کوبيدن در شنيده شد. مادرم در را باز کرد و خانم محجّبه اي را پشت در ديد.

بانوي مکرّمه فرمود: پشت سر من بياييد.

من دست مادرم را گرفتم و همراه بي بي حرکت کرديم.

از در قبله وارد صحن مطهّر شديم، در وسط صحن به من فرمود: " سرت را بالا ببر و آسمان را بنگر ".

سرم را بالا گرفتم و به سوي آسمان نگريستم.

پرسيد: " آيا چيزي مي بيني "؟ گفتم: نه.

فرمود: " خوب نگاه کن ". وقتي دقّت کردم، متوجّه شدم که شفا يافته ام.

آنگاه فقط يک لحظه آن خانم محجّبه را ديدم و ناگهان در مقابل ديدگانم ناپديد شد.

آقاي طباطبائي فرمود: شنيدم که آن جوان سعادتمند سال گذشته فوت کرده است.

اين کرامت باهره عصر روز چهارشنبه دوّم شعبان المعظّم 1417 ه. ( شب ميلاد با سعادت امام حسين عليه السّلام ) ظاهر گرديد.


در يکي از شبهاي ماه مبارک سال 1414 ه. بانويي در حرم مطهّر از عنايات حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - شفا يافت و خبرش درسطح شهر منتشر شد، به دلايلي ما نخواستيم به خودش مراجعه کنيم، فقط خلاصه آن را بر اساس نقل دهها نفراز اهالي نيروگاه که او را مي شناسند و از داستانش آگاهي دارند مي آوريم:

همسر اين بانو تجديد فراش مي کند و شروع مي کند به ايذاء و اذيت اين خانم، تا شايد او شخصاً تقاضاي طلاق کند، او اظهار مي کند که من هرگز تقاضاي طلاق نخواهم کرد، زيرا در اين صورت بچّه هايم به سرنوشت بدي مبتلا خواهند شد ولي با شما هم کاري ندارم، شما با همسر جديد خود خوش باشيد.

همسرش در ادامه ايذاي اين خانم، با چوب بر سر او مي کوبد و او يکي از ديدگانش ار از دست مي دهد.

درشب احيا به حرم مطهّر مشرّف مي شود و متوسّل به اين خاتون دو سرا مي شود، بعد از گريه و توسّل فراوان خوابش مي برد، در عالم رؤيا حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - تشريف فرما مي شوند ودست مبارک خود را بر چشم او مي کشند، اين خانم بيدار مي شود و مي بيند چشمش روشن شده است.


/ 108