شفاي لال
يکي از خدّام حرم به نام عبداللّه افسا مي گويد: دختر 9 ساله اي اهل زنجان، لال از مادر به دينا آمده بود، پدر ومادرش از دنيا رفته بودند و مادربزرگش او را از زنجان به قم آورده بود.مادربزرگش در کنار ضريح ايستاد و خطاب به حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - گفت: اي بي بي! اين دفعه من به زيارت نيامده ام، بلکه آمده ام شفاي اين دختر را از شما بگيرم. من تنها سرپرست او هستم، اگر من بميرم سرنوشت اين بچّه چه مي شود؟ شما مي دانيد من با چه سختي او را تا اينجا آورده ام.
در همين حال که پيرزن با حضرت درد دل مي گفت، يکمرتبه دخترک که در کنار ضريح نشسته بود بلند شد و با زبان ترکي مادربزرگش را صدا کرد. پيرزن با يک دنيا خوشحالي او را در آغوش کشيد.
خادمان پيرزن و دخترک را به نزد توليت آستان بردند، توليت 20 هزار تومان به عنوان کمک زندگي به آن پيرزن هديه داد و بليط مسافرت براي آنها تهيه کرد و آنها با خوشحالي به زادگاه خود بازگشتند.(116)
مرحوم حاج آقا شيخ قوام از آقاي محمّد مسعودي که از خدّام آستانه مقدّسه بود، نقل مي کند که فرمود:
مردي از اهالي آذربايجان، در زادگاه خود مغازه بزّازي داشت، روزي مغازه با همه اجناس موجود در آن طعمه آتش مي شود.
صاحب مغازه با ديدن شعله هاي آتش زبانش مي گيرد و دچار عارضه لالي مي شود و هر قدر در صدد معالجه برمي آيد، نتيجه اي حاصل نمي شود.
در اواخر رمضان 1344 ه. خود را به قم مي رسا ند، در کنار ضريح مقدّس حضرت معصومه - سلام اللّه عليها - متوسّل مي شود. ساعت 10 شب مورد لطف و عنايت کريمه اهلبيت قرار مي گيرد و زبانش گشوده مي شود و صحيح و سالم به زادگاه خود باز مي گردد.(117)