علل پيدايش فرقه هاى اسلامى
مساءله علل پيدايش مذاهب از مباحث مهم علم مذاهب و فرق است. در بحث از هر فرقه ابتدا چگونگى پيدايش آن مطرح مىشود. دقت در اين مباحث مىتواند در يافتن علل كلى پيدايش فرق اسلامى مفيد باشد. اگر اختلاف بر سر معارف اعتقادى دين وجود نمى داشت، فرق و مذاهب اعتقادى نيز پديد نمى آمدند. بنابراين بحث بر سر علل پيدايش مذاهب به بحث در باب علل پيدايش اين اختلافات باز مىگردد.
در زمان حيات پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله اختلافات اعتقادى در ميان امت اسلامى پديد نيامد؛ اما پس از رحلت ايشان، بلكه از همان روز، اختلاف بر سر خلافت و امامت، امت اسلام را به دو شاخه شيعه و سنى تقسيم كرد. بنابراين خلاء حجيت و رهبر اعتقادى مورد قبول همه مسلمين، نخستين دليل اختلافها و پيدايش مذاهب اسلامى است.
اصولا محدوديت قواى ادراكى انسان و عدم توانايى او براى حق قطعى همه مسائل اعتقادى از جمله مهمترين علل اختلاف انسانهاست. در مواردى كه مساءله به روشنى قابل حل نيست هر كس به حدس و گمانى مىرسد كه ممكن است با حدس و گمان ديگران متفاوت باشد. در نتيجه اختلاف نظرها آشكار مىشود، و اين اختلافها وقتى در مسائل اساسى و مورد علاقه مردم باشد گاه به پيدايش فرقه هاى مختلف مىانجامد. همين مساءله دليل ارسال پيامبران و دستگيرى خداوند از طريق انبيا و اولياست. پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله كه براى تعليم مردم و بيان حقايق و احكام الهى مبعوث شده بود، در مدت كوتاه رسالتش فرصت بيان همه مطالب را براى مردم نيافت. از اين رو، لازم بود از سوى خداوند جانشينانى همچون او كه معصوم باشند، كار او را به عنوان امامت مسلمين و تبيين معارف قرآن و سنت نبوى ادامه دهند اما اكثر مسلمانها پس از پيامبر به راه ديگرى رفتند و نه تنها از اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه وآله استفاده نشد، بلكه كسانى كه به حكومت رسيدند دستور منع كتابت احاديث پيامبر صلّى الله عليه وآله استفاده نشد، بلكه كسانى كه به حكومت رسيدند دستور منع كتابت احاديث پيامبر صلّى الله عليه وآله را صادر كردند و اين منع تا صد سال بعد، يعنى تا زمان حكومت عمر بن عبدالعزيز، ادامه يافت. اين مساءله باعث شد كه مردم از مفسران وحى يعنى پيامبر صلّى الله عليه وآله و اهل بيت عليه السلام او محروم شوند، در نتيجه هر كس طبق ذوق و سليقه خود تفسيرى از قرآن و اسلام ارائه مىكرد كه در نهايت به پيدايش مذاهب مختلف اعتقادى منجر شد. بنابراين نخستين عامل اختلاف، ناتوانى انسانها از درك همه حقايق، و عدم بهره گيرى از سنت پيامبر صلّى الله عليه وآله و اهل بيت عليه السلام او بود.
دومين عامل اختلاف تعصبات قبيله اى است. تعصب به طور كلى يكى از ريشه هاى اختلاف است، اما نوع خاصى از تعصب كه تعصب قبيله اى است در ميان اعراب به شدت رايج بود و همين مساءله قبل از اسلام نيز همواره باعث جنگ و خونريزى مىگشت، گفته اند كه وقتى مسيلمه كذاب ادعاى پيامبرى كرد برخى از پيروانش گفتند: ما مىدانيم كه او دروغگوست و پيامبر اسلام راستگوست، اما دروغگويى كه از ربعيين است در نزد ما از راستگويى كه از قبيله مضر است محبوبتر است. گفته مىشود كه اكثر خوارج از همين قبيله ربعيين بوده اند. (4) درباره مساءله خلافت و امامت كه مهترين اختلاف مذهبى در اسلام است، نقش تعصب قبيله اى آشكار است، چرا كه پس از وفات پيامبر صلّى الله عليه وآله مردم به جاى اينكه در مراسم خاكسپارى پيامبر شركت كنند و توصيه هاى او را درباره جانشينى خود به كار بندند، هر گروهى مدعى شد كه حق خلافت از آن اوست. نكته جالب اينجاست كه بنا بر شواهد تاريخى، هيچ يك از انصار و مهاجرين در تعيين جانشين پيامبر از قرآن و سنت رسول خدا يا از مصلحت امت سخن نگفت بلكه سخن در اين بود كه جانشينى پيامبر حق گروه انصار است يا مهاجرين؛ و چون در ميان انصار دو قبيله اوس و خزرج وجود داشت و اين دو با هم رقابت داشتند، به دليل همين اختلاف، قبيله قريش يعنى مهاجرين، غالب شدند.
سومين عامل اختلاف، پيروى از اهوا و گرايش به منافع مادى و لجاجت مىباشد. قرآن كريم در آيات متعدد علت راه نيافتن انسانها به حقيقت را رزايل اخلاقى مانند هواى نفس، قساوت قلب، كبر و استكبار، بخل و برترى جويى و نيز ارتكاب معاصى همچون ظلم و فسق مىداند. (5) براى مثال، هنگامى كه امام على عليه السلام به تمام شبهات خوارج پاسخ گفت و حجت را بر آنان تمام كرد، با وجود اينكه اكثر آنان توبه كردند و از جنگ با حضرت منصرف شدند، اما باز برخى از آنان در نهروان با امام جنگيدند و تاريخ گواهى مىدهد كه پيروى از هواى نفسانى و روحيه لجاجت و تعصب در اين ماجرا سخت مؤثر بود.
چهارمين عامل، فتوحات مسلمانان و گسترش حوزه جغرافيايى اسلام بود كه باعث گرديد پيروان اديان و عقايد ديگر به تدريج وارد حوزه حكومت اسلامى شوند. دسته اى از اين افراد كه مسلمان شده بودند، به طرح مسائل و مشكلات خود براى مسلمانها مىپرداختند، و آنها كه بر دين خود باقى مانده بودند در اين مسائل با مسلمانان مجادله مىكردند. ترجمه فلسفه يونان در اواخر حكومت بنى اميه و اوايل حكومت عباسيان به اين فرايند شدت بخشيد و زمينه بروز شبهات و پرسشها را قوت بخشيد. اين سوالها و شبهات پاسخ مىطلبيد و پاسخ متفكران مسلمان گاه يكسان نبود كه اين امر باعث اختلاف در ميان مسلمانان مىشد.
البته عوامل ديگرى نيز براى بروز اختلافات و افتراق امت اسلامى ذكر شده است كه به دليل رعايت اختصار از نقل آن خوددارى مىكنيم. (6)