ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
طبرى در تاريخ خود و ديگران آورده اند كه در سال 29 عثمان با مردم به ديدار خانه خدا رفت و در منى سرا پرده اى برپا كرد و اين نخستين سرا پرده اى بودكه عثمان در منى بر پا كرد و از شكسته خواندن نماز در آنجا و در عرفه خوددارى نمود واقدى با زنجيره خود گزارش كرده كه پسر عباس گفت: نخستين انگيزه اى كه مردم را وا داشت، آشكارا درباره عثمان سخن كنند اين بود كه او هميشه نماز را با مردم در منى دو ركعتى خواند تا ششمين سال فرمانروائى اش ديگر از شكسته خواندن آن سر باز زد. و اين را گروهى از ياران پيامبر "ص" بر او خرده گرفتند و كسانى كه مى خواستند در پيرامون او به سخن پردازند به گفتگو برخاستند تا در ميان كسانى كه به نزد او شدند على هم آمد و گفت: به خدا سوگند نه پيش آمد تازه اى روى داده ونه پيمانى از گذشته در دست است، نه پيامبرت "ص" را به ياد دارى كه دو ركعت نماز مى خواند و پس از او بوبكر، و سپس عمر و تو خود در آغاز فرمانروائى ات بر همين شيوه بودى. من نمى دانم اين نوآورى به كجا برمى گردد؟ گفت: انديشه اى است كه خود پذيرفته ام. عبدالملك پسر عمر و پسر ابو سفيان ثقفى آورده است كه عمويم گفت: عثمان در منى نماز را چهار ركعتى خواند پس كسى به نزد عبد الرحمن پسر عوف شد و گفت: آيا درباره برادرت نيكخواهى نمى نمائى؟ كه نماز را با مردم چهار ركعتى خواند پس عبد الرحمن نماز را با يارانش دو ركعتى خواند و سپس بيرون شد تا بر عثمان درآمد و گفت: آيا تو- در همين جا- نماز را با برانگيخته خدا "ص" دو ركعتى نخواندى؟ گفت آرى گفت آيا با عمر نماز را دو ركعتى نخواندى؟ گفت آرى. گفت آيا در آغاز فرمانروائى ات نمازرا دو ركعتى نخواندى؟ گفت آرى، اى ابو محمد "نام سرپوشيده عبد الرحمن"از من بشنو كه به من گزارش رسيد برخى از مردمانى كه از يمن به ديدار خانه خدا آمده بودند- و نيز از درشتخويان- در سال گذشته گفتند: " كسى هم كه در شهر خود باشد يا بخواهد بيش از ده روز در جائى بماند نمازش همان دو ركعت است و اينك پيشواى شما عثمان دوركعت نماز مى گزارد. " و من در مكه همسرى گرفتم و انديشيدم كه چهار ركعت بخوانم زيرا مى ترسم پيش آمد هراس انگيزى براى مردم روى دهد و ديگر اين كه من در اين جا همسرى گرفتم و در طائف نيز دارائى اى دارم و چه بسا كه به سراغ آن روم و پس از روز چهارم ازجشن قربانى در آن جا درنگ كنم. عبد الرحمن پسر عوف گفت: هيچ يك از اين ها دست آويز درستى براى تو نمى تواندباشد، اين كه مى گوئى همسرى در آن گرفته اى، پس همسر تو در مدينه است و هر گاه خواهى او را به بيرون مى كشانى و هر گاه خواستى او را به آن جا مى برى و درنگ كردن او در هر جا،بسته است به ماندگار شدن تو.
اين هم كه مى گوئى: من دارائى اى در طائف دارم، راستى اين كه ميان تو تا طائف سه روز راه است و تازه تو خود از مردم طائف نيستى.
اين هم كه مى گوئى: كسانى از مردم يمن و ديگران كه به ديدار خانه خدا آمده اند برمى گردند و مى گويند: اين پيشواى شما عثمان در شهر خود نماز را چهار ركعت خواند، راستى اين كه برانگيخته خدا "ص" از راه نهانى آموزش مى گرفت و مردم آن روز كم و بيش بر كيش او بودند، و به همين گونه پس از او بوبكر و پس عمر، كه در روزگار وى دامنه اسلام گسترش يافت و عمر همچنان با ايشان دو ركعت نماز گزارد تا مرد. عثمان گفت: اين انديشه اى است كه به مغز من رسيده
گزارشگر گفت: پس عبد الرحمن بيرون شد و پسر مسعود را ديدار كرد كه از وى مى پرسد: ابو محمد! پيش آمد به جز آن است كه دانسته شده؟ گفت نه! گفت پس من چه كنم؟ گفت بر تو بنياد دانش خويش كاركن، پسر مسعود گفت: ناسازگارى بدتراست. به من چنان رسيده كه او چهار ركعت نماز خواند و من هم با يارانم چهار ركعت خواندم عبد الرحمن پسر عوف گفت: به من گزارش رسيد كه او چهار ركعت نماز خوانده و من با يارانم دو ركعت نماز خواندم با اين همه، اكنون برنامه همان است كه تو مى گوئى و ما با او نماز را چهار ركعتى مى خوانيم:
انساب بلاذرى 39/5، تاريخ طبرى 56/5، كامل ابن اثير 42/3، تاريخ ابن كثير 154/7، تاريخ ابن خلدون 386/2