ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
اينك آيا سزاوار است كه چنين كسى از سوى پيشوايان مسلمانان در پايگاه والاى فرماندارى جاى بگيرد و جان و دارائى و زن و آبروى مردم به دست او سپرده شود، تا دستورهاى آئين را از او بگيرند و كار بستن و گشودن را در شهرو ده مسلمانان از او بخواهند و در نمازهاى گروهى و آدينه، او را پيشنماز خود بشناسند؟ آيا هيچ يك ازاين كارها با كيش راستين سازگار است؟ مرا بگذار و اين پرسش ها را از خليفه اى بكن كه او را فرماندار گردانيد و كسانى را كه به زيان او گواهى داده بودند براند و در هراس افكند يا با تازيانه خويش ايشان را زد.
و گرفتيم كه فرماندارى بخشيدن به او پيش از بزهكارى اش بوده، با اين همه، دادن كيفرى كه بايسته بودن آن روشن گرديد- وروان نساختن آن بر وى، سرزنش ها برانگيخت- چرا بايد همى پشت گوش انداخته شود تا آن هنگام كه مردك را در خانه اى فرستند و براى بركنار ماندن او از گزند تازيانه، بالاپوشى آراسته بر تن وى كنند و آن گاه هر كس بر وى درآيد كه او را كيفر رساند او- كه شايسته كيفر بوده- ايشان را به خشمگين شدن خليفه بيم دهد و به اين سان- و با پرهيز دادن از بريدن پيوند خويشى- از خود پاسدارى نمايد. آيا خليفه مى دانست كه او ديگران را براى پا پيش نهادن در بر پا داشتن آئين هاى كيفرى خدا، از خشم وى مى ترساند و او را به اين گونه مى شناساند و پيوند خويشاوندى اش را از دستور كيش او برتر مى شمارد؟ و با اين همه چون از گفتار او خرسند بود آن را نديده مى گرفت؟ يا سخن او را به وى نرسانده بودند؟ اين دومى كه هيچ سازشى با پرداخت گزارش ها ندارد زيرا از آنها درمى يابيم وى از همه آن چه در آن جا، روى داده آگاهى داشته و به يارى همه آن كارها، بر پا داشتن آئين كيفرى را پشت گوش مى انداخته تا آن جا كه چون دانست دختر زاده برگزيده پيامبر- حسن "ع"- براى دلسوزى بر او گرايشى به كجروى نمى يابد از كار او جلوگيرى كرد و چنان خواست كه تازيانه زدن بر وى به دست سرهنگان خودش انجام گيرد كه در پى خشنودى اويند، با اين همه فرمان خداوند پيروز شد و داورى او انجام گرفت و چگونه؟ با دست سرور ما فرمانرواى گروندگان كه خودش به كيفر رساندن وى را گردن گرفت و آن ستمگر هم به دشنام گوئى به او پرداخت و او "ع" نيز در راه خدا از سرزنش هيچ كس پروا ندارد. يا به گونه اى كه درصحيح مسلم واغانى و جز آن دو آمده او"ع" به عبد الله پسر جعفر دستور داد كه او را تازيانه بزند و خود شماره تازيانه ها را نگاه مى داشت.
آيا پس از آن كه كيفرى بر كسى بايسته گرديد بايد كار را چندان پشت گوش انداخت كه زد و خوردها بر سر آن درگيرد و بازار بگو مگو داغ شده پيكار زبانى به نبرد با جنگ افزار انجامد و كار گفتگو به مشت و لگد برسد و لنگه كفش و موزه بالا رود و پس از برانگيخته خدا "ص" نخستين پيكار ميان مسلمانان سازمان يابد و فرياد مادر گروندگان بلند شود كه: "راستى كه عثمان آئين هاى كيفرى را پايمال كرده و گواهان را در هراس افكنده " و سرور خاندان پيامبر "ص"نيز با اين سخن او را نكوهش كند كه:آئين هاى كيفرى را پايمال كردى و گروهى را كه به زيان برادرت گواهى دادند كتك زدى؟ و آيا پس از همه اين ها چنين تبهكارى كه با زبان نامه ارجمند خداوندى نيز پرده اش دريده شده بود شايستگى آن را دارد كه براى رسيدگى به دارائى ها فرستاده شود؟ چنان كه عثمان كرد و مردك را پس از كيفر دادن او به كارپردازى صدقات كلبيان و بلقينيان فرستاد و آيا مهر برادرى اين همه گشاد بازى را روا مى دارد؟
پاسخ دادن به اين پرسش ها به گردن من نيست و آن چه بر من است گزارش دادن سرگذشت است همراه با بررسى و انگيزه يابى درآن. و پاسخ را نيز تنها از ياوران خليفه مى خواهيم، يا نه، خود خواننده بزرگوار را داور اين گير و دارها مى گردانيم.