ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
آرى با نگرش به همين خرده گيرى ها بوده كه ابن اثير در الكامل 32/3 گزارشى را كه مى رساند بازماندگان هرمزان عبيد الله را بخشيدند، نادرست شمرده ومى نويسد:- در چگونگى رهائى يافتن عبيد الله-آن يكى گزارش، درست تر است زيرا على چون به فرمانروائى رسيد خواست وى را بكشد و او از چنگ وى به شام نزد معاويه گريخت و اگر رهائى او به دستور بازماندگان بود على كارى به كار او نداشت.
و تازه پيش از همه اين ها، زنجيره گزارش پر از كژى و كاستى و بيمارى و جاى چون و چرا است زيرا طبرى آن را از نامه سرى پسر يحيى به وى بازگو مى كند كه با اين نسبت هرگز يادى از وى نديده ايم جز آن كه نسائى گزارشى از سيف بن عمر رااز دهان او بازگو كرده و گفته: آسيب پذيرى اين گزارش شايد براى آن باشد كه سرى بازگوگر آن است، ابن حجر نيزاو را همان سرى پسر اسماعيل همدانى كوفى مى شمارد كه يحيى پسر سعيد او را دروغگو دانسته و گروهى از پاسداران گزارش ها، سخنانش را سست مى شمارند. و ما بر آنيم كه وى همان سرى پسر عاصم همدانى است كه در بغداد زيستن گرفته و در سال 258 مرده و پسر جرير طبرى نزديك سى سال با وى همروزگار بوده و ابن خراش او را دروغ پرداز مى خوانده و ابن عدى گزارش هاى او را بسيار سست مى شمرده و گويد : وى گزارش دزدى مى كرده و ابن حبان مى افزايد: او گزارش هائى را كه از رفتار و گفتار ياران پيامبر داشته به گونه گزارش هائى درمى آورده كه از رفتار و گفتارخود پيامبر رسيده، و پشتوانه گرفتن سخن او روا نيست و نقاش درباره يك گزارش مى گويد: اين را سرى از پيش خود ساخته پس اين نام از آن دو تن دروغ ساز است كه جدا كردن آن دو از يكديگر- و نشاندادن آن كه در اين جاگزارشى از وى آمده- چندان ارزشى ندارد.
و ياد كردن او با نشانى " پسر يحيى " نيز براى چسباندن او است به يكى از نياكانش- چنانكه ابن حجر در ناميدن او به پسر سهل اين را يادآورى كرده- و تازه اگر نگوئيم اين كار گونه اى نيرنگ بازى و نهان داشتن كاستى گزارش است. و البته خوانندگان نپندارند كه اين مرد همان سرى پسر يحيى است كه به گزارش هاى او پشتگرمى دارند زيرا وى بسى پيش از اين مى زيسته و در سال 167 درگذشته و طبرى كه آن گزارش را- از نامه سرى به خويش- بازگو كرده، 57 سال پيش از اين به سال 224، تازه پاى به جهان نهاده است.
ديگر از ميانجيان زنجيره گزارش، شعيب پسر ابراهيم كوفى است كه ناشناس مانده و ابن عدى گويد: شناخته نشده و ذهبى گويد: زنجيره گزارش او- از نوشته هاى سيف- گونه اى ناشناختگى دارد ديگرى نيز سيف پسر عمر تميمى بازگوگرگزارش هاى ساختگى است كه چنان چه زندگى نامه اش در ص 136 گذشت او را رها كرده و از چشم ها انداخته و از بد كيشان مى شمرند و همگى همداستان اند كه گزارش هاى او سست و ناتوان است و گذشت كه سيوطى، گزارشى با همين زنجيره ياد كرده و سپس مى گويد: ساختگى است و در زنجيره آن، كسانى اند كه گزارش هاشان سست است و بدترين ايشان سيف پسر عمر.
ديگرى نيز ابو منصور است و اين نام سرپوشيده از آن چند تن از كسانى است كه گزارش هاشان سست شمرده شده و بر ايشان و گزارش هاشان پشتگرم نتوان بود.