ترجمه الغدیر جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 15

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديگر انگيزه اى كه اين گزارش را سست مى نمايد آن است كه پسر بويوسف قاضى آن را در ميان گزارش هائى كه از زبان پدرش بازگو كرده و الاثار ناميده نياورده و ذهبى در الميزان 223/2 آن را ياد كرده و مى نويسد: در زنجيره آن، ليث و جز او را مى بينيم كه دارقطنى گزارش هاشان را سست مى شمرده است

و تازه گزارش ياد شده، از آن دو دستور جداگانه اى كه بوحنيفه داده تهى است و به هيچ روى نمى رساند كه اگر اسب نر باشد هر چه هم بسيار شود زكات
ندارد و اگر ماده باشد يا هم نر و هم ماده باشد زكات دارد- و تا اين بافته ها-

3 - ابن ابى شيبه در مسند خود در گزارشى دراز از زبان عمرآورده است كه پيامبر گفت: هيچ كس ازشما را ندانم كه روز رستاخيز بيايد وگوسفندى بانگ كننده همراه داشته باشدو خود آواز دهد: محمد محمد پس مى گويم: به راستى من پيام را رساندم و براى تو در برابر خدا چيزى ندارم. وهيچ كس از شما را ندانم كه روز رستاخيز بيايد و اسبى شيهه كشنده همراه داشته باشد و خود آواز دهد: اى محمد اى محمد پس مى گويم: من براى تو در برابر خدا چيزى ندارم.

ابن تركمانى ماردينى در الجوهر النقى- ذيل سنن بيهقى 120/

4 - گزارش بالا را دست آويزى گردانيده براى بايسته شمردن زكات اسب، و مى گويد: و اين مى رساند كه در اين چيزها بايستى زكات داد.

تو نيز در گزارش، نيكو بيانديش شايد دريابى كه اين گزارش ازچه راهى ما را به برداشت آن مرد مى رساند كه گمان نمى كنم دريابى جز اين كه ماردينى را دوستى پيشوايش بوحنيفه كور و كر كرده و پنداشته كه پشتوانه اى يافته است براى برداشت آن مرد- كه همداستانى توده را در هم شكسته و در برابر ديدگاه و زمينه بس روشن وآئين نامه بى چون و چراى پيامبر به بافندگى پرداخته است. كه همه اين هانيز فرآورد دستور آن كس بود كه از اسب زكات گرفت آن هم پس از گذشت كردن خدا و برانگيخته او در اين زمينه.

4 - كار عمر پسر خطاب كه نيز از اسب زكات مى گرفت. با آن كه در كردار او هيچ پشتوانه اى براى حنفيان و ديگران نيست، زيرا آن جدانگرى ميان نر و ماده كه اين گروه به آن چسبيده اند در برنامه او نبوده و تازه- به گونه اى كه در ج 6 ص 155 از چاپ دوم گذشت- او زكات اسب را- براى دارندگان- كارى نيكو مى شمرد كه به خواهش خود ايشان آن را مى گرفت نه اين كه آن را بايسته بداند و در پرداخت آن، ناگزيرشان نمايد و سرور ما فرمانرواى
گروندگان على "ع" عمر را از همين نيز پرهيز مى داد زيرا مى ترسيد كار او در زكات گرفتن از اسب، به گونه باجى درآيد كه در آينده كسانى آن را بايسته شمارند. كه در روزگار عثمان به همين گونه شد و درستى پيش بينى او "ع" بر همگان آشكارگرديد. پس آن گونه جدانگرى كه يادش رفت، نوآورى ناروائى در كيش ما بود كه از مرزهاى آئين نامه بى چون و چراى پيامبر بيرون و خود به همان گونه بود كه ابن حزم در المحلى 228/5 مى نويسد: درباره چگونگى زكات اسب، برداشتى آوردند كه هيچ كس را نمى شناسيم پيش از ايشان آورده باشد.

و تازه اين برداشت با " قياس " كه بنياد آئين ايشان بر آن است نيز نمى سازد و ابن رشد در پيش درآمدهاى المدونه الكبرى 263/1 مى نويسد: قياس به اين گونه است كه چون دانشوران همداستان شده اند كه استر و الاغ زكات ندارد- هر چند خوراكش با چرا كردن فراهم شود- ونيز همداستان شده اند كه شتر و گاو وگوسفند اگر خوراكش با چرا كردن فراهم شود زكات دارد و درباره اسب- اگر چرا كننده باشد- همداستان نيستند دراين هنگام بايد همان دستورى را درباره آن به كار بست كه درباره خر واستر به كار مى بنديم نه دستورى كه درباره شتر و گاو و گوسفند به كار مى بنديم زيرا به آن دو ماننده تر است تا به اين سه چون مانند آن دو، سم دارد و سم دار به سم دار ماننده تر است تا به چار كه سمشان شكافته يا كف پا دارند. گذشته از آن كه خداى بزرگ و برتر از پندار نيز اسب را با استر و الاغ در يك جا ياد كرده و يك گونه شمرده و گفته: " و اسبان و استران و خران، تا سوار شويد و پيرايه اى براى شما باشد " و نيز گاوو گوسفند و شتر را در يك جا ياد كرده و يك گونه شمرده و گفته: و چهار را آفريد، براى شما در آن است گرما و سودها، و از آن مى خوريد و براى شما در آن، زيبائى است هنگامى كه از چراگاه آيند و به چراگاه روند. و هم بر بنياد اين سخن از خداى گرامى و بزرگ: خدا است كه نهاد براى شما چهاررا تا بر آن سوار شويد و از آن ها بخوريد.

/ 220