ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
چگونه بوهريره چنين گزارشى را بازگو مى كند با آن كه او در روز درگشت ابوطالب گداى ستيزه گرى بود ازتيره دوس در ميان نامسلمانان يمن، كه با پافشارى از مردم گدائى مى كرد وتهيدستى از همه سوى او را در زير بال گرفته بود و همه بى چون و چرا همداستان اند كه او مسلمان نشد مگر هفت سال پس از كوچيدن فرخنده پيامبر به مدينه و در همان سالى كه جنگ خيبرروى داد. بر اين بنياد پس او به هنگام درگذشت ابوطالب كجا بوده است تاگفتگوهائى را كه آن روز درگرفته گزارش كند؟ و تازه اگر خود او را دروغ گو ندانيم، بر ما روشن نيست كه اين گزارش را از كه گرفته زيرا خود او نام وى را نبرده. هر چند ابوهريره در بسيارى از جاها كاستى هاى گزارش هارا پنهان مى داشته و خودچيزها گزارش كرده كه از آن چه آشكارابر زبان آورده- يا از پرداخت گفتارش- برمى آيد كه خود، آن را ديده و بااين همه روشن شده كه او خود آن را نديده، و هر كه بخواهد در اين باره و در زمينه هاى ديگر از كار ابوهريره سر در بيارد بنگرد به نامه " ابو هريره " از سرور اصلاح جوى ما روشنگر بزرگوار آئين خدا سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى- كه در اين باره به گرد آورى برخاسته و چيزى را فرو نگذاشته.
گزارش ديگر را ابن مردويه و ديگران از زبان ابوسهل سرى بن سهل- با زنجيره او ازعبدالقدوس واو از ابوصالح و او از ابن عباس- بازگو كرده اند كه اين فراز " تو نمى توانى هر كه را دوست داشتى راه بنمائى... " درباره ابوطالب فرود آمد زيرا پيامبر "ص" پافشارى مى نمود كه وى مسلمان شود و او نمى پذيرفت پس خداوند اين فراز را فرو فرستاد " تو نمى توانى... " تا گزارش
اين ابوسهل سرى به گونه اى كه هنگامى شناساندن انبوهى از دروغگويان- در ج 5 ص 231 چاپ دوم روشن كرديم يكى از دروغگويان گزارش آفرين است كه به گزارش دزدى شناخته شده و عبدالقدوس ابو سعيد دمشقى نيز به گونه اى كه در ص 238 از ج 5 چاپ دوم گذشت يكى از دروغگويان است.
و تازه از نماى اين گزارش نيز مانند گزارش پيشين برمى آيد كه گزارشگر نخستين آن- پسر عباس- داستان ياد شده را به چشم خود ديده و گفتگوها رابه گوش خويش شنيده با آن كه وى بر بنياد گزارش استوارتر- چنان كه ابن حجر در اصابه 331/2 مى نويسد- سه سال پيش از كوچيدن پيامبر به مدينه زاده شد پس وى به هنگام درگذشت عمويش ابوطالب كودك شيرخوارى چسبيده به پستان مادرش بوده و او را نمى رسيده كه در آن انجمن باشد و آن چه را بوده گزارش كند.
و اگر هم راست باشد كه او چنين گزارشى را بازگو كرده- و كجا مى تواند راست باشد؟- پس ابن عباس نيز آن چه را گفته از زبان ديگرى بازگو كرده كه وى را نمى شناسيم و شايد هم چون سخن وى شايسته پشتگرمى نبوده بازگوگران بدى ها نام او را از زنجيره انداخته اند، چنان كه بسيارى از نگارندگان، نام ابوسهل سرى و عبدالقدوس و همانندانشان را اززنجيره هاى اين دروغ ها انداخته اند تا سستى آن را پوشيده بدارند. و سخن استوار اين كه دانشور مسلمانان- ابن عباس- چنان سخنى كه سراسر رسوائى است بر زبان نمى آرد و اگر هم درباره انجمن آن روز، از زبان كسى چيزى مى گفت باور پذيرتر آن است كه سخن پدرش را بازگو كرده باشد كه شنيد ابوطالب در دم مرگ دو فرازى را كه گواهى دادن به آن نشانه مسلمانى است بر زبان آورد. يا سخن عمو زاده پاكش برانگيخته خدا "ص" را كه نيز آورديم يا سخن عموزاده پاكش فرمانرواى گروندگان را مگر اين پسر عباس همان نيست كه- چنان چه در ج 14 ص 295 از برگردان پارسى گذشت- روشن شده كه گفت: ابوطالب به برانگيخته خدا "ص" گفت: سرور من برخيز و هر چه دوست دارى بگوى و پيام پروردگارت را برسان كه تو راست گوئى و سخنت راست شمرده مى شود.