ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
و اگر خليفه سنت پيامبرش را مى دانست شايد با آن مخالفت نمى كرد و اگر چيزى داشت كه بتواند در برابر آن سنت قطعى علم كندو به استدلال پردازد البته كوتاه نمى آمد و اين كار را براى پيروانش نمى گذاشت كه پس از گذشت روزگارى دراز به سود او به استدلال پردازند و آن هم بادليل هائى كه- در برابر حق- هيچگونه بى نيازى نمى دهد. بيهقى درسنن خود 194/5 مى نويسد: على و ابن عباس "ض" بر آن رفته اند كه هر كس در حال احرام باشد خوردن آن مطلقا بروى حرام است و در اين زمينه عمر و عثمان و طلحه و زبير و جز آنان با ايشان مخالفت نموده اند و حديث ابوقتاده و جابر نيز با ايشان است و خدا بهتر داند.
حديث بوقتاده به اين گونه است كه گويد: در سال حديبيه من با پيامبر "ص" برفتم و يارانم احرام بستند و من نبستم پس پيامبر "ص" برفت و من با يارانم بودم و ايشان برخى با برخى ديگر مى خنديدند و من نگاه كردم و گورخرى ديدم و بر آن تاختم و نيزه اى به آن زدم و بر جايش بداشتم و از ايشان كمك خواستم و از يارى من سرباز زدند و از آن خورديم و من به پيامبر پيوستم و گفتم اى پيغمبر من به گورخرى برخوردم كه مقدارى از آن نزدم مانده پيامبر "ص" به آن گروه كه در حال احرام بودند گفت: بخوريد.
اين حديث نمى تواند مقصود مدعيان را برساند زيرا داستان آن به گونه اى كه از صريح الفاظش برمى آيد- در سال ششم هجرت- سال حديبيه- روى داده و آن گاه بسيارى از احكام حج- از آن جمله تعيين جاى هاى احرام بستن حجاج- در سال دهم هجرت- حجه الوداع- تشريع شده و از همين روى نيز بوقتاده در آن هنگام احرام نبسته و در اين كار با پيامبر و ياران او همراهى ننمود. ابن حجر در فتح البارى مى نويسد 19/4: " گفته اند اين داستان پيش از آن روى داده كه پيامبر جاى هاى احرام بستن حجاج را تعيين كند " و سندى در شرح سنن نسائى 185/5 آن جاكه حديث ابوقتاده ذكر مى شود گويد ازعبارت " سال حديبيه " كه در حديث آمده آشكارا بر مى آيد كه احرام نبستن او و گذشتن وى بدون احرام از جائى كه بايد با احرام بود، پيش از وضع مقرراتى بوده است كه جاى هاى احرام بستن حجاج را معين مى كند زيرا به گونه اى كه از احمد روايت شده وضع اين مقررات در حجه الوداع بوده است.
احكام شكار هم در همين سال و در سوره مائده نازل شده كه آن نيز آخرين سوره نازل شده از قرآن است و روايت شده كه پيامبر "ص" آن را در حجه الوداع خواند و گفت:" اى مردم سوره مائده آخرين وحى است كه نازل شده حلال آن را حلال بشماريد و حرام آن را حرام " و مانند اين حديث نيز موقوفا از عايشه نقل شده كه حاكم آن را صحيح شمرده و ابن كثير به آن اعتراف كرده و بوعبيد نيز از طريق ضمره بن حبيب وعطيه بن قيس، مرفوعا آن را آورده است.
پس شگفتى ندارد كه چندى از موضوعات مربوط به حج، حكم آن ها در سال حديبيه هنوز وضع نشده و بعدها مقرر گردد و يكى از آن ها نيز همين مساله باشد. و تازه امير مومنان "ع" خود در سال حديبيه حاضر بود ، و داستان بوقتاده را- اگرهم فرض كنيم درست باشد- مانند ديگران كه ديدند او نيز ديد و با همه اين ها كار عثمان را، هم او نادرست شمرد و هم آن گواهان كه او "ع" ايشان را- با سوگند- به گواهى دادن واداشت و به سود او گواهى دادند و برايشان نيز آنچه در سال حديبيه روى داد پوشيده نبود و با اين همه، گواهى دادند كه پس از آن، قانونى ثابت وضع شده است.