ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
'گورى كه يعقوب"نام ابو يوسف" در آن آرميد
از نخستين بارانى كه از دل ابرى بر هم نشسته روان است سيراب باد
داورى هاى خودسرانه را با دوز و كلك هائى در آئين خدائى راه داد
كه نوشيدن باده انگورى- پس از ناروا بودن آن- كارى شايسته گرديد
اگر نبود كه روزگار وى سپرى شد
و پنجه مرگ او را به مرز نيستى كشانيد
البته چندان انديشه خويش را
در كار اين گونه داورى هاى خودسرانه به كوشش وامى داشت
تا براى كسى كه دو دل باشد يافتن كار ناروا بسى دشوار مى گرديد
يكى از ميانجيان زنجيره احمد نيز- در گزارش اين برترى براى بوبكر- سعيد پسر ابو سعيد مدنى است كه چنانچه در تهذيب التهذيب 40 و39/4 آمده چهار سال پيش از مرگ دچار آشفته مغزى گرديد و زمينه اين گزارش نيز گواه آن است كه در روزگار آشفته مغزى وى از دهانش به در آمده.
و تازه هيچ چون وچرائى نبايد داشت كه هر يك از دو دشنام گوى در پيشگاه پيامبر خدا "ص" پاى از مرز ادب بيرون نهاده و مانند هر ناسزا گوى ديگرى داد و فرياد به راه انداخته اند زيرا كه اين كار با آوائى نرم و آرام انجام نمى گيرد و آن گاه خداوند مى گويد: اى كسانى كه به آئين راستين گرويده ايد آواز خويش را بلندتر از آواز پيامبر نگردانيد و در نزد او، سخن درشت نگوئيد تا آيه اى كه درباره بوبكر و عمر فرود آمد و كى؟ همان گاه كه در نزد برانگيخته خداوند"ص" با يكديگر بگو مگوى سخت كردند وداستان آن در ج 7 ص 223 گذشت.