عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل
به من گفت: راستى كه برانگيخته خدا چندين روز و شب بيمار بود و چون بانگ نماز برمى داشتند مى گفت: به ابوبكردستور دهيد بر مردم نماز بخواند و چون برانگيخته خدا "ص" درگذشت نگريستم و ديدم كه نماز درفش اسلام است و ستون كيش. پس همان كسى را براى پيشوائى خود در اين جهان برگزيديم كه برانگيخته خدا "ص" براى پيشوائى ما در كار كيش مان برگزيد. پس دست فرمانبرى به او داديم. امينى گويد: چه گستاخند پاسداران حديث در گزارش چنين دروغ هاى شاخدار و در انداختن ساده دلان توده بينوا به پرتگاه نادانى و در پرده كشيدن بر آنچه به راستى بوده است با ماننده اين بافته ها. با اين كه ايشان در كار خويش استادند وبر هيچ يك از ايشان پوشيده نيست كه در لا به لاى آن ساخته ها چه بسيار جاى خرده گيرى و زمينه هاى سست و آسيب پذير هست. آرى پژوهشگران چه بسيار مى توانند- در لا به لاى جلد هاى اين كتاب ما- روشنگرى هائى بيابند كه دروغ بودن گزارش هاى بالا را آشكار سازد آن هم با پشتگرمى به تاريخ هاى پذيرفته شده، و گزارش هاى درست و فرازهاى نمايان از گفته هاى سرور ما فرمانرواى گروندگان. آرى چه بسيار جدائى ها است ميان گزارش هاى بالا از يك سوى و ميان سخنان پاسداران حديث و تاريخ نگاران در پيرامون سرپيچى على "ع" از دست فرمانبرى دادن به بوبكر- از سوى ديگر- مانند آن كه قرطبى در " المفهم " در روشنگرى صحيح مسلم به روشنگرى اين گزارش كه مى رسد: " تا فاطمه زنده بود على در نزد مردم ارجى داشت " مى نويسد: مى خواهد بگويد كه او تا آن هنگام در ميان ايشان ارزش و آبروئى داشت. و مردم براى دل فاطمه كه پاره تن برانگيخته خدا بود و او همسر وى به شمار مى آمد على را ارج مى نهادند و چون وى درگذشت و او هنوزدست فرمانبرى به بوبكر نداده بود مردم از آن ارجى كه به وى مى نهادند رو گردان شدند تا او نيز در جرگه مردم و ميان ايشان درآيد و كار گروهشان را به پراكندگى نكشاند. آرى گزارش بافان، بر سرور خاندان پيامبر و فرمانرواى گروندگان، خيلى دروغ بسته اند و اين به اندازه اى بر همگان آشكار شد كه عامربن شراحيل مى گويد: در ميان توده مسلمانان كسى كه بيش از همه بر او دروغ بستند فرمانرواى گروندگان "ع"است و اين هم نمونه هائى از آن چه بروى بسته اند كه بايد به گزارش هاى گزافه آميز در برترى بوبكر افزود زيرا زبان او- درود خدا بر وى باد-از گفتن آن ها پاك است. 32 - از زبان على آورده اند: نخستين كس از توده ما كه به بهشت درآيد بوبكر است و سپس عمر، و به راستى كه مرا نگاه مى دارند تا همراه با معاويه بازخواست پس دهم. 33 - بازنجيره اى گسسته از زبان على آورده اند كه پيامبر گفت: اى على كسى كه بوبكر و عمر را ناسزا گويد برايش گذرنامه ننويسند زيرا آن دو پس از پيامبران سرور پير مردان بهشت اند- اين گزارش ببا پرداخت و نماى ديگر نيز بيايد. 34 - با زنجيره اى گسسته از زبان على آورده اند كه پيامبر گفت: جانشين پس از من بوبكر است و سپس عمر و آن گاه كار به چند دستگى مى كشد. 35 - به همان گونه آورده اند كه پيامبر گفت:اى على سه بار از خدا درخواست كردم تاتو را پيشوا گرداند و او جز پيشوائى ابوبكر را نپذيرفت. 36 - از زبان على آورده اند كه برانگيخته خدا "ص" درنگذشت مگر پس از آن كه پنهانى به من گفت كه پس از او بوبكر بر سر كار مى آيد و سپس عمر و سپس عثمان و آن گاه من. 37 - از زبان على آورده اندكه خداوند اين جانشينى را با دو دست بوبكر گشود و عمر دومين و عثمان سومين كارگزار آن گرديد و سپس با مهرپيامبرى محمد "ص" و بادست من جانشينى را به انجام رسانيد. 38 - از زبان على آورده اند كه برانگيخته خدا "ص" از جهان بيرون نشد مگر پس ازاين كه با من پيمان بست كه پس از او بوبكر بر سركار خواهد آمد و سپس عمر و سپس عثمان و آنگاه من، هر چند كه همگان گرد من فراهم نمى آيند.