ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
51 - با زنجيره اى گسسته از زبان على آورده اند كه پيامبر گفت پس از پيامبران و برانگيختگان، خورشيد بر هيچ كس نتابيد و از او روى برنتافت كه برتر از بوبكر باشد.
52 - على گويد كه بربرانگيخته خدا "ص" درآمديم و گفتيم اى برانگيخته خدا آيا جانشين خود را برنمى گزينى؟ گفت اگر خداوند، نيكوئى اى در ميان شما بداند بهترين شما را كارگزار شما خواهد ساخت، پس خداوند نيكوئى اى در ميان ما دانست و ابوبكر را كارگزار ما گردانيد.
53 - از زبان على آورده اند كه گفت: برترين ما بوبكر است.
54 - با زنجيره اى گسسته از زبان على آورده اند كه پيامبر گفت: در روز رستاخيز آواز دهنده اى بانگ برمى دارد كه پيشگامان نخستين كجايند؟ گفته مى شود كه را مى گوئى؟ گويد: ابوبكر راست رو را. پس خداوند به ويژه براى بوبكر و به گونه اى همگانى براى مردم روى مى نمايد و پرتو مى افشاند.
55 - با زنجيره اى گسسته اززبان على آورده اند كه پيامبر گفت: نيكوئى در سيصد و هفتاد ويژگى است كه چون خداوند خواهد به بنده اى نيكوئى رساند يكى از آن ها را در او مى نهد تا به يارى آن به بهشت در آيد. گفت، پس بوبكر گفت اى برانگيخته خدا آياچيزى از آن ها در من هست؟ گفت آرى همه آن ها گرد آمده.
56 - به همان گونه از زبان على آورده اند كه پيامبر گفت: اى ابوبكر به راستى خداوند پاداش همه كسانى را كه از آغاز آفرينش آدم تا هنگام برانگيخته شدن من به او گرويده بودند به من دادو به راستى خداوند پاداش همه كسانى را كه از آغاز برانگيخته شدن من تا برپا شدن رستاخيز به من بگروند به توداد.
57 - بوبكر راست رو و على پسر ابوطالب با يكديگر برخوردند پس بوبكربر روى على لبخند زد على گفت چرا لبخند زدى گفت از برانگيخته خدا "ص" شنيدم مى گفت: هيچ كس بر پل صراط نگذرد مگر على پسر ابوطالب براى او گذرنامه نويسد على بخنديد و گفت ابوبكر آيا تو را نويدى ندهم؟ برانگيخته خدا "ص" به من گفت: تو براى هيچكس گذرنامه ننويسى مگر ابوبكر را دوست بدارد.
58 - با زنجيره اى گسسته از زبان على آورده اند كه پيامبر گفت: سه بار درباره تو با پروردگارم به گفتگو پرداختم و او جز بوبكر را نپذيرفت.
59 - از زبان على آورده اند كه برانگيخته خدا"ص" پيمانى با ما نبست كه آن پيمان را در فرمانروائى "برنامه خود" بگيريم و چيزى بود كه ما از پيش خود ديديم پس اگر درست باشد از يارى خدا است و اگر نادرست باشد به گردن خود ما است.سپس ابوبكرجانشين او شد و- در برپا داشتن آئين- پايدارى نمود و سپس عمر جانشين شد و- در برپا داشتن آئين- ايستادگى نمود تا كيش ما پاى گرفت.