ترجمه الغدیر جلد 15

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 15

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اگر اين خواب ها كه ديده اند درست بود و اين داستان هاى پندارى را مى شد راست شمرد و شايسته بود كه بگوئيم بوبكر چنان دارائى گزاف پندارى داشته است پدرش بوقحافه نيازمند آن نبود كه براى عبدالله پسر جذعان مزدورى كند و با بانگ خود مردم را بر سر سفره او بخواند و به گفته كلبى دارالمثاب در يكى دو دم مانده از زندگى اش با پيشه اى به اين پستى و فرومايگى نان بخورد كه اميه پسر صلت هم در چكامه اى در ستايش پسرجذعان آن را بنمايد و بگويد:

" او را در مكه مردى سبك و چالاك و زيرك در كارها هست كه آوا مى دهد

و يكى ديگر هم از فراز خانه اش بانگ برمى دارد و مردم را مى خواند

به سوى كاسه اى بزرگ از چوب آبنوس

كه بر روى آن مغز گندم است آميخته به انگبين "

كلبى گويد: خواست سراينده از " مرد زيرك و سبك و چالاك در كارها " سفيان پسر عبد الاسد است و از " يكى ديگر "هم ابوقحافه. و در پانويس مسامره الاوائل
ص 885 آمده: گويند كه آن بانگ كننده بوقحافه پدر بوبكر راست رو بود.

كسى كه يك مليون اوقيه و سيصد و شصت تخت آراسته به ابريشم داشته سزاوار چنان بود كه ده تن همچون بوقحافه مردم را به مهمانسرا و بر سر خوان خوراكى هايش بخوانند نه اين كه پدر خودش مزدور مردمان ديگر گردد تا از اين راه چند شاهى پول سياه به دست آرد ياشكم گرسنه اش را سير كند.

و اگر بوبكر را در آن روزگار چنان دارائى بود كه پنداشته اند- و اگر بخشى از آن را هم داشت- نيازمند آن نمى شد كه براى كوچيدن با ياران برانگيخته خدا "ص"دو شتر سوارى به هشتصد درم سيم بخرد و آن گاه يكى را به برانگيخته خدا "ص" پيشكش كند و او "ص" نيز آن را نپذيرد مگر با دادن بهاى آن، و بگويد: من شترى را كه از آن خودم نيست سوار نمى شوم كه بوبكر گفت:اى برانگيخته خدا! پدر و مادرم برخى توباد! آن از آن خود تو است و پاسخ داد: نه! بگو چه بهائى براى خريد آن پرداخته اى؟ گفت چنين و چنان اندازه گفت پس من با پرداخت بها، آن را مى ستانم.

و اين كه برانگيخته خدا "ص" آنرا نپذيرفت انگيزه اى جز آن نداشت كه بوبكر را دارائى چندانى نبود يا او "ص" خوش نمى داشت كه هيچ كس منتى بر گردن وى داشته باشد تا پس از روزگارى چند چنين سخنانى كه بر وى بسته اند بر او نبندند كه: به راستى كسى كه بيش از همه مردم در همراهى هاو بخشش دارائى خود بر من منت دارد بوبكر است كه در بخش " سخنرانى پيامبر در برترى خليفه " گذشت.

و تازه با نگرش به گزارش ابن صباغ در "الفصول المهمه " و حلبى در " السيره " 44/2 درمى يابيم كه آن چه درباره خريد دو شتر گفته شده نيز جاى بررسى و گفتگوى بسيار دارد زيرا به گواهى اين دو نويسنده، برانگيخته خدا "ص" اسماء دختر بوبكر را بفرمود تا نزدعلى رود و او را از جاى پيامبر و بوبكر آگاه سازد و به او
بگويد كه يك راهنما براى ايشان به مزدورى بگيرد و همراه با او- پس از گذشت ساعتى از شب آينده كه چهارمين شب آمدن به آن جا مى شد- سه شتر بيارد پس اسماء به نزد على- كه خدا رويش را گرامى دارد- شد و او را از آن چه بايسته بود آگاه ساخت تا وى راهنمائى براى آن دو به مزدورى گرفت كه اريقط پسر عبد الله ليثى خوانده مى شد و آن گاه همراه با او سه شتر فرستاد تا وى شبانه شتران را به پائين كوه آورد و چون پيامبر بانگ شتررا شنيد با ابو بكر از شكاف كوه فرودآمد و مرد را شناختند.

و اين گزارش، آشكارا مى رساند كه ابوبكر دو چارپاى آماده براى سوارى آن دو هم نداشته و شترها را به كرايه گرفته بودند و حلبى كه خواسته اين گزارش رابا گزارش خريد دو شتر سازگار نمايد گفته: اين فراز كه على "ض" را كرايه كننده و مزدور گيرنده مى شماردمى رساند كه دادن مزد راهنما با او بوده نه كرايه شتر و اين گونه سازگارى دادن با نگرش به آنچه از نماى برونى گزارش ها برمى آيد نمى خواند- كه مى بينى-

/ 220