ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
و در مفتاح السعاده 334 /1 آمده: و به راستى گفته شده كه برخورداررى از خوانندگى و ساز زدن، ناسپاسى و بيرون شدن از آئين خدا است
امينى گويد: شايد گوينده سخن بالا پشتگرمى اش به گزارشى بوده كه ابو يعقوب نيشابورى از زبان ابو هريره آورده و بر بنياد آن، پيامبر گفت: گوش داده به بازى گرى ها گناه است و نشستن در كنار آن، بزهكارى و خوش داشتن آن، ناسپاسى و بيرون شدن از مرز آئين نيل الاوطار264 /8
و ابراهيم پسر مسعود گفت: آوازه خوانى نادرست است و كار نادرست سرانجامش آتش. و هم گفت: آوازه خوانى به همان گونه دوروئى را در دل مى روياند كه آب سبزه را. و هم گفت: چون مردى بر چارپائى سوار شود و نام خدا بر زبان نراند اهريمنى در ترك او سوار شود و گويد: برايش آوازه بخوان و اگر نيكو از اين كار برنيايد گويد آن را آرزو كن.
و پسر عمر "ض" به گروهى گذشت كه جامه ديدار از خانه خدا بر تن داشتند و ميان ايشان مردى آواز مى خواند گفت هان خدا از شما نشنود. و به دختركى كوچك گذشت كه آواز مى خواند. پس گفت اگر اهريمن هيچ كس رارها مى كرد اين دخترك را رها مى كرد.
و ضحاك گفت: آوازه خوانى، دارائى را از ميان مى برد، پروردگار را به خشم مى آرد و دل را تباه مى سازد
و يزيد پسر وليد "كاهنده در آمدها" گفت: اى فرزندان اميه بپرهيزيد از آوازه خوانى كه شرم را مى كاهد و هوس را مى افزايد و خانه مردانگى را ويران مى سازد و راستى كه جانشين باده است و همان كار مستى را مى كند پس اگر شما جز پرداختن به آن چاره نداريد آن را از زنان دور داريد كه انگيزه روسبى گرى است
و اين هم از سفارش هائى كه عمر پسر عبدالعزيز به هم پيمان و يار خودش سهل نوشت: از زبان كسانى كه بار دانش بر دوش گرفته و به سخن ايشان توان پشتگرم بود به من رسيده است كه بودن در انجمن بازيگران و نوازندگان و خوانندگان، و شنيدن ترانه ها و زير لب خواندن آن ها، دوروئى را چنان در دل مى روياند كه آب، گياه را مى روياند.
و گفته اند كه آوازه خوانى، جاسوس دل است ودزد مردانگى و خرد، با زور به نهان خانه دل ها راه مى يابد و از رازهاى نهفته جان آگاه مى شود به سوى سراى پندار تاخت مى برد و خواسته ها و هوس ها و سبك مغزى ها و سرمستى هائى را كه در آن نهفته، برمى انگيزد و مى پراكند، مردى را مى بينى كه نشانه سنگينى، و زيبائى خردمندى، و شادابى گرويدن به آئين راستين، و سنگينى دانش در او آشكار است سخن او فرزانگى و خاموشى اش اندرز گوى است، و چون گوش دل به آوازه خوانى دهد ناگهان خرد و آزرمش اندك مى شود، و مردانگى و نيكى او مى رود، تا آن چه را پيش از شنيدن آواز بد مى شمرد پس از آن نيكو مى شمارد و رازهايش را كه تا آن هنگام نهفته مى داشت بر زبان مى آرد و زيبائى خاموشى و آرامش جاى خود را به پرچانگى و ياوه گوئى و جفتك اندازى مى دهد كه گوئى ديوى شده تا چه بسا كه به دست زدن پردازد و با هر دو پا بر زمين كوبد- كه باده نوشى نيز همين گونه كار مى كند- و جز اين ها
برگرديد به سنن بيهقى 223 /1، نقد العلم و العلماء از ابن جوزى ص 250، تفسير زمخشرى 411 /2، تفسير قرطبى 52 /14، ارشاد السارى 164 /9، الدر المنثور 159 /5 و 160، كنز العمال 333 /7، تفسير خازن 46 /3، تفسير شوكانى 228 /4، نيل الوطار 264 /8، تفسير آلوسى 67 /21 و 68