ترجمه الغدیر جلد 15
لطفا منتظر باشید ...
اكنون با من بيائيد تا از حكيم ترمذى كه زمينه گزارش ها را با پخت و پزهايش ديگرگونه مى نمايد وسخن او در ص 105 گذشت بپرسيم چگونه پيامبرى را ويژه محمد "ص" شناخته ومهربانى را ويژه بوبكر و درستى را ويژه عمر؟ كه پنداشته است راه گشودن گروه هائى كور را نموده يا تخم دو زرده كرده كدام پيامبرى است كه ازدرستى جدا باشد؟ و كدام پيامبر است كه از دارنده درستى پست تر باشد؟ و كدام درستى اى است كه عمر برگزيده و شناخت آن براى پيامبر "ص" دست نداده؟
و باز با من بيائيد تا رستاخيز ديگرى را كه زركشى در الاجابه ص 67 برپا كرده بنگريم كه آنجا در ميان ويژگى هاى عايشه يكى هم اين را ياد مى كند كه: به راستى برانگيخته خدا "ص" در پى خشنودى او بوده چه هنگامى كه او به بازى مى پرداخت و چه آن گاه كه خود در روى او ايستاد تا بازيگرى زنان سياه را ببيند. سپس گويد: " كه دانشوران از گزارش آن ها دستورهاى بسيار دريافته اند و چه بزرگ است فرخندگى آن. "
آيا اين مرد مى خواهد انگيزه اى براى سرفرازى عايشه دست و پا كند؟ يا لغزشى به شوهر وى بندد؟آيا او "ص" در كارهاى شايسته در پى خشنودى وى بوده؟ يا اين " در پى بودن " دامنه اى فراختر از اين مرز داشته؟- كه پناه به خدا از اين سخن-آيا مى شود بگوئيم كه او "ص" تا جائى در پى خرسندى او بوده كه در اين راه، آئين خدائى اى را هم كه خود آورده بود زير پا مى گذاشت؟ چه دستورى است كه از چنين دست آويز پست و ناچيز به دست آيد؟ آفرين بر اين نويسنده و زها زه از دانشورانى كه به اين گونه دستورها را به دست مى آرند و خدا بسيار كند- بسيار نكند- همانند اين فرخندگى ها را!
وانگهى آياپيمان بستن با خدا، ناروا را روا مى سازد كه پيمان آن آوازه خوان باخدا درست باشد؟ مگر در سخن گرامى پيامبرنيامده است كه: روا نيست آدمى زاد با خدا پيمان بندد كه گناهى بكند يا آن چه را در دسترس او نيست انجام دهد
و نيز: هر كه با خدا پيمان بندد كه فرمانبراى او نمايد بايد فرمانبرى نمايد و هر كه با خدا پيمان بندد كه از فرمان او سربپيچد نبايد چنين كند
عقبه پسر عامر گفت كه خواهرم با خدا پيمان بست كه بى كفش وبى روسرى راه برود و چون من اين را با برانگيخته خدا در ميان نهادم گفت: به او بگو كفش بپوشد و روسرى ببندد.
و از زبان پسر عباس آورده اند كه برانگيخته خدا "ص" در مكه به مردى گذشت كه درآفتاب ايستاده بود پرسيد: اين را چه شده؟ گفتند: با خدا پيمان بسته كه روزه بگيرد و تا شب به سايه نرود و سخن نگويد و همچنان ايستاده باشد گفت: بايد سخن بگويد وبه سايه رود و بنشيند و روزه اش را تا روز داشته باشد.
و هم گفت: كسى را نرسد ميان خود و خدا پيمان بندد كه كارى را به انجام برساند مگركارى باشد براى خشنودى خداى برتر از پندار و هم گفت: پيمان بستن ميان خود و خدا براى انجام كارى بر دو گونه است: اگر پيمان فرمانبرى از خدا بندد، آن پيمان خدائى است و بايد به كار بسته شود و اگر پيمان نافرمانى از خدا بندد آن پيمان اهريمنى است و نبايد به كار بسته شود.
بر بنياد آن چه گذشت آيا براى پيمان بستن ميان خود و خدا به انجام يك كار، نبايستى به جا آوردن آن برتر از انجام ندادنش باشد؟ و آيا نبايستى خواست انجام دهنده- از به جا آوردن آن- خشنودى خدا باشد و راه يافتن و نزديك شدن به آستان پاك او؟ و آيا نبايد پيمان بستن به گونه اى باشد كه بشود هنگام بستن آن بگوئيم برگردن من كه چنان كارى براى خدا بكنم؟ اكنون كدام برترى هست در دف زدن زنى بيگانه در برابر مردى بيگانه؟ و در آوازه خوانى اش و دست افشانى و پايكوبى اش رو در روى او؟ مگر آن كه كسى بگويد: آن زنك يا پرستشگاه بزرگ ترين پيامبران، آن نارواها را روا ساخته يا گزاف گوئى در برتر خوانى- برترى هاى خليفه- روا دانسته است كه چنين ياوه هائى بافته شود.