معنى واژه ها
(غـيـبـت آن اسـت كـه چيزى درباره ديگران بگوييم كه اگر بشنود، ناراحت شود؛ خواه آن سخن ،كـاسـتـىبـدن يـا اخـلاق يا گفتار او را در برداشته باشد، خواه كارهاى دينى و دنيايى او را،بـلكـه بـازگـو
كـردن نـواقـص لبـاس و خـانـه و مـركـب سـوارى ديـگران نيز غيبت محسوب مىشود.) (152)
حـتى از ذكر خوبى هاى افراد نيز ـ اگر راضى نباشند ـ بايد خوددارى كرد. چرا كه صحبت ازديگران ، (اموال
، فرزندان ، مشخصات ظاهرى و...) خود مقدمه اى براى ذكر كاستى ها خواهد شدو يا فسادى را به دنبال خواهد
داشت .اين تعريف ، برگرفته از روايت رسول خدا(ص ) است كه در معناى غيبت فرمود:(ذِكْرُكَ اَخ اكَ بِم ا يَكْرَهُ) (153)
غيبت آن است كه از برادر دينى ات به گونه اى ياد كنى كه خوشايند او نباشد. عـيـب جـويـى كـه در روايـات از آن بـه (طـلب العـثـرات ) تـعـبـير شده به معناى تجسّس درزندگى
افراد و يافتن عيب ها و زشتى هاى آنها است . عيب جويى در برخى موارد، مقدّمه غيبت مى شود و آن ، زمانى است كه شخصى در پى عيب شخصديگر باشد تا آن
را براى ديگران نقل كند و آبرويش را بريزد.(154)
الف ـ غيبت
1 ـ نهى و نكوهش
آيـات و روايـات اسـلامـى با لحن تندى از (غيبت ) نكوهش كرده اند و رهبران معصوم با جدّيت ازپيروان خويش خواسته اند كه به اين رذيله آلوده نگردند؛
امير مؤ منان (ع ) مى فرمايد:(لا تُعَوِّدْ نَفْسَكَ الْغي بَةَ فَاِنَّ مُعْت ادَه ا عَظي مُ الْجُرْمِ) (155)
خويشتن را به غيبت عادت نده . چرا كه معتاد به غيبت ، جرمش سنگين است .روزى شخصى در محضر حضرت سيدالشهدا(ع ) خواست غيبت كند، امام به او اجازه نداد و فرمود:(ي ا ه ذ ا كُفَّر عَنِ الْغي بَةِ فَاِنَّه ا اِد امُ كِلا بِ النّ ارِ) (156)
اى فلانى ! از غيبت خوددارى كن كه غيبت ، نانخورش سگ هاى جهنّم است !قرآن مجيد با روان شناختى خاصّى كه از انسان دارد و برنامه هاى عملى و تربيتى خود را نيزبـر فـطـرت
آدمـى هـمـاهـنـگ سـاخـتـه ، بـا لحـنـى تـهـديـدى ، در عـيـنحال احساسى و عاطفى ، از پيروان خويش
مى خواهد كه غيبت يكديگر را نكنند:(وَ لا يـَغـْتـَبْ بـَعـْضـُكـُمْ بـَعـْضـاً اَيـُحـِبُّ اَحـَدُكـُمْ اَنْ يـَاءْكـُلَ
لَحـْمَ اَخـي هِ مـَيـْتـاًفَكَرِهْتُمُوهُ) (157) هيچ يك از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا كسى از شما
دوست دارد كهگوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (به يقين ) همه شما از اين امر بدتان مى آيد!
2 ـ انگيزه ها
امام صادق (ع ) در اين باره مى فرمايد:(اَصـْلُ الْغـي بَةِ مُتَنَوَّعٌ بِعَشَرَةِ اَنْو اعٍ؛ شِف اءُ غَيْظٍ وَ مُس اعَدَةُ قَوْمٍ وَ تُهْمَةٌ وَ تَصْدي قُ خَبَرٍبِلا كَشْفِهِ وَ سُوءُ ظَنٍّ وَ حَسَدٌ وَ سُخْرِيَّةٌ وَ تَعَجُّبٌ
وَ تَبَرُّمٌ وَ تَزَيُّنٌ) (158)
انگيزه غيبت ، ده چيز مى تواند باشد:1 ـ كسى ناراحتى و كينه اى از ديگرى به دل دارد، از او غيبت مى كند تا خشم خود را تسكين دهد؛ 2 ـ به خاطر همراهى با گروهى ، دست به غيبت مى زند؛ 3 ـ براى متهم كردن ، زبان به غيبت مى گشايد؛ 4 ـ بدون اينكه پيرامون صحت و سقم خبرى تحقيق كند، آن را مى پذيرد و از اين رهگذر به غيبتآلوده مى شود؛ 5 ـ به سبب بدگمانى ، غيبت مى كند؛ 6 ـ از روى حسد، غيبت مى كند؛ 7 ـ براى تمسخر افراد، زبان به غيبتشان مى گشايد؛ 8 ـ از كارى شگفت زده مى شود و به غيبت مى انجامد؛ 9 ـ به سبب ملال و انزجار از ديگرى ، غيبت مى كند؛ 10 ـ براى گرم كردن مجلس و سخن آرايى ، به غيبت كردن آلوده مى شود.