حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنها كه گمان مى كنند منظور از امامت تنها فرد شايسته و نمونه است، به اين حقيقت توجه ندارند كه چنين مطلبى از آغاز نبوت در ابراهيم(عليه السلام) بوده است.

وآنها كه گمان مى كنند منظور از امامت سرمشق و الگو بودن براى مردم است بايد گفت اين صفت براى ابراهيم(عليه السلام) و تمامى انبيا و رسل(عليهم السلام) از آغاز دعوت نبوت وجود دارد و به همين دليل، پيامبر بايد معصوم باشد; زيرا اعمالش الگو است.

بنا بر اين مقام امامت، مقامى است بالاتر از اينها و حتى برتر از نبوت و رسالت و اين همان مقامى است كه ابراهيم(عليه السلام) پس از امتحان شايستگى از طرف خداوند دريافت داشت.

5ـ ظالم كيست؟
منظور از ظلم در جمله: { ...لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ تنها ستم كردن به ديگران نيست، بلكه ظلم (در برابر عدل) به معنى وسيع كلمه به كار رفته و نقطه مقابل عدالت به معنى گذاردن هر چيز به جاى خويش، است. بنا بر اين ظلم آن است كه شخص يا كار يا چيزى را در موقعيتى كه شايسته آن نيست، قرار دهند.

چون كه مقام امامت و رهبرى ظاهرى و باطنى خلق، مقام فوق العاده پر مسؤوليت و با عظمتى است، يك لحظه گناه و نافرمانى و سوء پيشينه سبب مى شود كه لياقت اين مقام سلب شود.

اينكه در احاديث مى خوانيم ائمه(عليهم السلام)، براى اثبات انحصار خلافت بلافصل پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام)، به همين آيه مورد بحث استدلال مى كردند، اشاره به اين است كه ديگران در دوران جاهليت بت پرست بودند. تنها كسى كه در مقابل بت سجده نكرد على(عليه السلام) بود. چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان بت پرستى كند؟ مگر لقمان به فرزندش نگفت: { يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ;(68) «اى فرزندم! شريك براى خدا قرار مده كه شرك ظلم عظيمى است.»
به عنوان نمونه هشام بن سالم از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ(عليه السلام) نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَام حَتَّى قَالَ اللَّهُ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَقَالَ اللَّهُ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لا يَكُونُ إِمَاماً»(69)ابراهيم(عليه السلام) پيامبر بود، پيش از آنكه امام باشد، تا اينكه خداوند فرمود من تو را امام قرار مى دهم. او عرض كرد از دودمان من نيز امامانى قرار ده، فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد، آنان كه بتى را پرستش كردند، امام نخواهند بود.»
در حديث ديگرى، عبدالله بن مسعود از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه: خداوند به ابراهيم فرمود: «لا أُعْطِيكَ لِظالِم مِنْ ذُرِّيَّتِكَ. قالَ: يا رَبِّ وَ مَنْ الظّالِمُ مِنْ وُلْدِي الَّذي لا يَنالُهُ عَهْدِكَ؟ قالَ مَنْ سَجَدَ لِصَنَم مِنْ دُونِي، لا أَجْعَلُهُ إِماماً أَبَداً، وَ لا يَصْلُحُ أَنْ يَكُونَ إِماماً»; «من پيمان امامت را به ستمكاران از دودمان تو نمى بخشم، ابراهيم عرض كرد: ستمكارانى كه اين پيمان به آنها نمى رسد كيانند؟ خداوند فرمود: كسى كه براى بتى سجده كرده هرگز او را امام نخواهم كرد و شايسته نيست كه امام باشد.»

6ـ امام از سوى خدا تعيين مى شود
از آيه مورد بحث، همچنين استفاده مى شود كه امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم) بايد از طرف خدا تعيين شود; زيرا:

1ـ امامت يك نوع عهد و پيمان الهى است و بديهى است چنين كسى را بايد خداوند تعيين كند; زيرا او طرف پيمان است.

2ـ افرادى كه رنگ ستم به خود گرفته اند و در زندگى آنها نقطه تاريكى ازظلم ـ اعم از ظلم به خويشتن يا به ديگران ـ و حتى يك لحظه بت پرستى وجود داشته باشد، قابليت امامت را ندارند و به اصطلاح امام بايد در تمام عمر خود معصوم باشد.

آيا كسى جز خدا مى تواند از وجود اين صفت آگاه شود؟ اگر با اين معياربخواهيم جانشين پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را تعيين كنيم، كسى جز امير مؤمنان على(عليه السلام) نمى تواند باشد.

جالب اينكه نويسنده المنار از قول ابى حنيفه نقل مى كند كه او معتقد بود، خلافت منحصرا شايسته علويان است و به همين دليل شورش بر ضد حكومت وقت (منصور عباسى) را مجاز مى دانست و به همين دليل او حاضر نشد منصب قضاوت را در حكومت خلفاى بنى عباس بپذيرد.

نويسنده المنار سپس اضافه مى كند كه ائمه اربعه اهل سنت همه با حكومت هاى زمان خود مخالف بودند و آنها را لايق زعامت مسلمين نمى دانستند; زيرا افرادى ظالم و ستمگر بودند.

ولى عجيب است كه در عصر ما تعدادى از علماى اهل تسنن، حكومت هاى ظالم و جبار و خودكامه را كه ارتباطشان با دشمنان اسلام، مسلّم و قطعى است و ظلم و فسادشان بر كسى پوشيده نيست، تأييد و تقويت مى كنند و عجيب تر آنكه آنها را اولوا الامر و واجب الاطاعه نيز مى شمرند!

7ـ پاسخ به دو سئوال

1ـ آنچه در تفسير معنى امامت گفتيم، ممكن است اين سؤال را برانگيزد: كه اگر كار امام ايصال به مطلوب و اجراى برنامه هاى الهى است، چرا اين معنى در مورد بسيارى از پيامبران حتى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و ائمه طاهرين(عليهم السلام) در مقياس عمومى تحقق نيافته، بلكه هميشه افراد بسيار آلوده و گمراهى در مقابل آنها وجود داشتند؟
در پاسخ مى گوييم مفهوم اين سخن اين نيست كه امام مردم را اجبارا به حق مى رساند، بلكه مردم با حفظ اصل اختيار و داشتن آمادگى و شايستگى مى توانند از نفوذ ظاهرى و باطنى امام، هدايت يابند.

درست همانگونه كه مى گوييم خورشيد براى تربيت موجودات زنده آفريده شده، يا اينكه قرآن مى گويد كار باران زنده كردن زمين هاى مرده است، مسلما اين تأثير جنبه عمومى دارد، اما در موجوداتى كه آماده پذيرش اين آثار و مهياى پرورش باشند.

2ـ سئوال ديگر اينكه لازمه تفسير فوق اين است كه هر امام بايد نخست نبى و رسول باشد و بعد به مقام امامت برسد، در صورتى كه جانشينان معصوم پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)چنين نبودند.

در پاسخ مى گوييم: لزومى ندارد كه حتما شخص امام قبلا به مقام نبوت و رسالت برسد، بلكه اگر كسى قبل از او باشد كه مقام نبوت و رسالت و امامت در او جمع شود (مانند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)) جانشين او مى تواند برنامه امامت او را تداوم بخشد و اين در صورتى است كه نياز به رسالت جديدى نباشد، مانند پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه خاتم پيغمبران است.

به تعبير ديگر اگر مرحله گرفتن وحى الهى و ابلاغ تمام احكام، انجام يافته و تنها مرحله اجرا باقى مانده است، جانشين پيامبر مى تواند خط اجرايى پيامبر را ادامه دهد، و نيازى به اين نيست كه نبى يا رسول باشد.

ابراهيم به تنهايى يك امت بود ابراهيم به تنهايى يك امت بود
إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(120)

شاكِراً لاَِنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراط مُسْتَقِيم(121)

وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ(122)

ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(123)

إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(124)

120ـ ابراهيم (به تنهايى) يك امت بود، مطيع فرمان خداوند و خالى از هرگونه انحراف و هرگز از مشركان نبود.

121ـ او شكرگزار نعمت هاى پروردگار بود، خداوند او را برگزيد، و به راه راست هدايتش كرد.

122ـ و ما در دنيا به او همت نيكو داديم، و در آخرت از صالحان است.

123ـ سپس به تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم، كه خالى از هرگونه انحراف بود و از مشركان نبود، پيروى كن.

124ـ شنبه (و تحريم هاى روز شنبه براى يهود) به عنوان يك مجازات بود كه در آنهم اختلاف كردند و پروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف كردند، داورى مى كند.

اين سوره، سوره بيان نعمت ها است و هدف از آن تحريك حس شكرگزارى انسان ها است، به گونه اى كه آنها را به شناخت بخشنده اين همه نعمت برانگيزد.

در آيات مورد بحث، سخن از يك مصداق كامل بنده شكرگزار خداوند; يعنى ابراهيم(عليه السلام) قهرمان توحيد، به ميان آمده كه مخصوصا از اين نظر نيز براى مسلمان ها، عموماوعرب ها خصوصا، الهام آفرين است كه او راپيشوا ومقتداى نخستين خود مى دانند.

از ميان صفات برجسته اين مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است:

1ـ در آغاز مى گويد: «ابراهيم(عليه السلام) خود امتى بود»; { إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً .

در اينكه چرا نام امت بر ابراهيم(عليه السلام) گذاشته شده، مفسران نكات مختلفى ذكر كرده اند كه چهار نكته از آن قابل ملاحظه است:

ـ ابراهيم(عليه السلام) آنقدر شخصيت داشت كه به تنهايى يك امت بود، چرا كه گاهى شعاع شخصيت انسان آنقدر افزايش مى يابد كه از يك فرد و دو فرد و يك گروه، فراتر مى رود و شخصيتش معادل يك امت بزرگ مى شود.

ـ ابراهيم(عليه السلام) رهبر و مقتدا و معلم بزرگ انسانيت بود و به همين جهت به او امت گفته شده; زيرا امت به معنى اسم مفعولى به كسى گفته مى شود كه مردم به او اقتدا كنند و رهبرى اش را بپذيرند.

البته ميان اين معنى و معنى اول پيوند معنوى خاصى برقرار است; زيرا كسى كه پيشواى صدق و راستى براى ملتى شد در اعمال همه آنها شريك و سهيم است و گويى خود، امتى است.

ـ ابراهيم(عليه السلام) در آن زمان كه هيچ خدا پرستى در محيطش نبود و همگى در منجلاب شرك و بت پرستى غوطهور بودند، تنها موحد و يكتاپرست بود، پس او به تنهايى امتى و مشركان محيطش، امت ديگر بودند.

ـ ابراهيم(عليه السلام) سرچشمه پيدايش امتى بود وبه همين سبب نام امت بر او نهاده شده است.

هيچ اشكالى ندارد كه اين كلمه كوچك; يعنى امت، تمام اين معانى بزرگ را در خود جمع كند، آرى ابراهيم(عليه السلام) يك امت بود، يك پيشواى بزرگ بود، يك مرد امت ساز بود و در آن روز كه در محيط اجتماعى اش كسى دم از تحيد نمى زد، او منادى بزرگ توحيد بود.

در اشعار عرب نيز مى خوانيم:

ليس على الله بمستنكر أن يجمع العالم في واحد !

«از خداوند عجيب نيست كه جهان را در انسانى جمع كند!»

2ـ وصف ديگر ابراهيم اين بود كه بنده مطيع خدا بود; { قانِتاً لِلّهِ .

3ـ او همواره در خط مستقيم الله و طريق حق، گام مى سپرد; «حَنِيفاً».

4ـ او هرگز از مشركان نبود و تمام زندگى و فكر و زواياى قلبش را تنها نورالله پر كرده بود; { وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ .

5ـ به دنبال اين ويژگى ها سرانجام او مردى بود كه همه نعمت هاى خدا را شكرگزارى مى كرد; { شاكِراً لاَِنْعُمِهِ .

پس از بيان اين اوصاف پنجگانه، به بيان پنج نتيجه مهم اين صفات پرداخته و چنين مى گويد:

1ـ خداوند ابراهيم(عليه السلام) را براى نبوت و ابلاغ دعوتش برگزيد; «اجْتَباهُ».

2ـ خداوند او را به راه راست هدايت كرد و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود; { وَ هَداهُ إِلى صِراط مُسْتَقِيم .

چرا كه هدايت الهى همان گونه كه بارها گفته ايم، به دنبال لياقت ها و شايستگى هايى است كه انسان از خود ظاهر مى سازد، چون بى حساب چيزى بى كسى نمى دهند.

3ـ ما در دنيا به او حسنه داديم; { وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً .

«حَسَنَةً» به معناى وسيعش كه هرگونه نيكى را در بر مى گيرد، از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمت هاى مادى و فرزندان شايسته و مانند آن را شامل مى شود.

4ـ در آخرت از صالحان است; { وَ إِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِينَ .

با اينكه ابراهيم(عليه السلام) از سر سلسله صالحان بود، در عين حال مى گويد او از صالحان خواهد بود و اين نشانه عظمت مقام صالحان است كه ابراهيم(عليه السلام) با اين همه مقام در زمره آنها محسوب مى شود، مگر نه اينكه ابراهيم(عليه السلام)از خدا اين تقاضا را كرده بود: { رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصّالِحِينَ ;(76) «خداوندا! نظر صايب به من عطا كن و مرا از صالحان قرار ده.»

5ـ آخرين امتيازى كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) در برابر آنهمه صفات برجسته داد، اين بود كه مكتب او نه تنها براى اهل عصرش كه براى هميشه، مخصوصا براى امت اسلامىيك مكتب الهام بخش شد، به گونه اى كه قرآن مى گويد: «سپس به تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم، آيين خالص توحيد، پيروى كن»; { ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً... ،(77) بارديگر تأكيد مى كند ابراهيم(عليه السلام) از مشركان نبود; { وَماكانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ .

با توجه به آيات گذشته، سؤالى در اينجا پيش مى آيد و آن اينكه اگر آيين اسلام آيين ابراهيم(عليه السلام) است و مسلمانان در بسيارى از مسايل از سنن ابراهيم(عليه السلام) پيروى مى كنند، از جمله احترام روز جمعه، پس چرا يهود شنبه را عيد مى دانند و تعطيل مى كنند؟
آخرين آيه مورد بحث به پاسخ اين سؤال مى پردازد و مى گويد: شنبه (و تحريم هاى روز شنبه) براى يهود به عنوان يك مجازات قرار داده شد و تازه در آن هم اختلاف كردند، بعضى آن را پذيرفتند و به كلى دست از كار كشيدند و بعضى هم نسبت به آن بى اعتنايى كردند; { إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ... .

جريان از اين قرار بود كه طبق بعضى از روايات، موسى(عليه السلام) بنى اسراييل را دعوت به احترام و تعطيل روز جمعه كرد كه آيين ابراهيم(عليه السلام) بود، اما آنها به بهانه اى از آن سر باز زدند و روز شنبه را ترجيح دادند، خداوند روز شنبه را براى آنها قرار داد، اما توام با شدت عمل و محدوديت ها، بنابر اين به تعطيلى روز شنبه نبايد استناد كنيد، چرا كه جنبه فوق العاده و مجازات داشته است و بهترين دليل بر اين مسأله اين است كه يهود حتى در اين روز انتخابى خود نيز اختلاف كردند، گروهى آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهى نيز احترام آن را شكستند و به كسب و كار پرداختند و به مجازات الهى گرفتار شدند.

اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق در رابطه با بدعت هاى مشركان، در زمينه غذاهاى حيوانى باشد; زيرا پس از ذكر اين مطلب در آيات گذشته اين سؤال پيش آمد: پس چرا محرماتى در آيين يهود بود كه در اسلام نيست؟ جواب داده شد كه آن جنبه مجازات داشت.

دگر بار اين سؤال پيش مى آيد كه چرا فى المثل صيد ماهى در روزهاى شنبه بر يهود حرام بوده كه آن هم در اسلام نيست؟ باز پاسخ داده مى شود كه اين يك نوع مجازات و كيفر براى آنها محسوب مى شده است.

به هر حال اين آيه ارتباط و پيوندى با آيات اصحاب السبت (آيات

163ـ 166 سوره اعراف) دارد كه شرح ماجراى آنها و چگونگى تحريم صيد ماهى در روز شنبه و مخالفت گروهى از يهود با اين دستور و آزمايش الهى و مجازات شديدى كه به آن گرفتار شدند، گذشت (به جلد 6 تفسير نمونهـ 428 مراجعه فرماييد).

ضمناً بايد توجه داشت كه «سبت» در اصل به معنى تعطيل كردن كار براى استراحت است و روز شنبه را از اين جهت يوم السبت مى ناميدند كه يهود برنامه كسب وكار معمولى خود را در آن تعطيل مى كردند، سپس اين نام براى اين روز در اسلام باقى ماند، هر چند روز تعطيلى نبود. در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند ميان آنها كه اختلاف كردند، روز قيامت داورى خواهد كرد»; { ...وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ .

همان گونه كه پيشتر هم اشاره كرديم، يكى از امورى كه در قيامت پياده مى شود، برچيده شدن اختلافات در تمام زمينه ها و بازگشت به توحيد مطلق است، چرا كه آن روز يوم البروز و يوم الظهور و روز كشف سراير و بواطن و كشف غطا و كنار رفتن پرده ها و آشكار شدن پنهانى ها است.

بررسى آيات قرآن نشان مى دهد كه خداوند براى ابراهيم، مقام فوق العاده والايى قرار داده است، مقامى كه براى هيچ يك از پيامبران پيشين قائل نشده است.

نام ابراهيم(عليه السلام) 69 بار در قرآن مجيد ذكر شده است و در 25 سوره سخن از وى به ميان آمده است. در آيات قرآن از اين پيامبر بزرگ مدح و ستايش فراوان شده وصفات ارزنده او يادآورى شده است. او از هر نظر قدوه و اسوه و نمونه اى از يك انسان كامل بود.

مقام معرفت او نسبت به خداوند، منطق گوياى او در برابر بت پرستان، مبارزات سرسختانه و خستگى ناپذيرش در مقابل جباران، ايثار و گذشتش در برابر فرمان پروردگار، استقامت بى نظيرش در برابر طوفان حوادث و آزمايش هاى سخت او، هر يك داستان مفصلى دارد و هر كدام سرمشقى براى مسلمانان و رهروان راه الله است.

5ـ او توكل بى نظيرى داشت، تا آنجا كه در هيچ كار و هيچ حادثه اى نظرى جز به خدا نداشت هر چه مى خواست، از او مى طلبيد و جز در خانه او را نمى كوبيد.

داستان پيشنهاد فرشتگان براى نجات او به هنگامى كه قوم لجوج مى خواستند او را در ميان دريايى از آتش بيفكنند، و عدم قبول اين پيشنهاد از ناحيه ابراهيم در تواريخ ضبط است، او مى گفت: من سر تا پا نيازم اما نه به مخلوق بلكه تنها به خالق!

6ـ او شجاعت بى نظيرى داشت و در برابر سيل خروشان تعصب هاى بت پرستان يك تنه ايستاد و كمترين ترس و وحشتى به خود راه نداد، بت هاى آنها را به باد مسخره گرفت و از بتكده آنها تل خاكى ساخت، و در برابر نمرود و دژخيمانش با شهامت بى نظيرى سخن گفت كه هر يك از آنها در آياتى از قرآن مجيد آمده است.

/ 96