بخش چهارم:
مدينه منوره
اولين مسجد در مدينه
وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ(107)لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ(108)أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللهِ وَ رِضْوان خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُف هار فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ وَ اللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ(109)لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(110)107ـ (گروهى ديگر از آنها) كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زيان (به مسلمانان) و (تقويت) كفر و تفرقه ميان مومنان و كمين گاه براى كسى كه با خدا و پيامبرش از پيش مبارزه كرده بود، آنها سوگند ياد مى كنند كه نظرى جز نيكى (و خدمت) نداشته ايم اما خداوند گواهى مى دهد كه آنها دروغگو هستند!108ـ هرگز در آن قيام (و عبادت) مكن، آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه[
(1)1 . توبه.]
تقوى بنا شده شايسته تر است كه در آن قيام (و عبادت) كنى، در آن مردانى هستند كه دوست مى دارند پاكيزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.109ـ آيا كسى كه شالوده آن را بر پرهيز از خدا و خشنودى او بنا كرده بهتر است، يا كسى كه اساس آنرا بر كنار پرتگاه سستى بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو مى ريزد، و خداوند گروه ستمگر را هدايت نمى كند.110ـ (اما) اين بنايى را كه آنها كردند همواره به صورت يك وسيله شك و ترديد در دلهاى آنها باقى مى ماند مگر اينكه دلهايشان پاره پاره شود (و بميرند و گر نه از دل آنها بيرون نمى رود) و خداوند دانا و حكيم است.
شأن نزول:
آيات فوق درباره گروهى ديگر ازمنافقان است كه براى تحقق بخشيدن به نقشه هاى شوم خود اقدام به ساختن مسجدى در مدينه كردند كه بعدا بنام مسجد ضرار معروف شد.اين موضوع را همه مفسران اسلامى و بسيارى از كتب حديث و تاريخ ذكر كرده اند، اگر چه در جزئيات آن تفاوت هايى ديده مى شود.خلاصه جريان بطورى كه از تفاسير و احاديث مختلف استفاده مى شود چنين است: گروهى از منافقان نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند و عرض كردند به ما اجازه ده مسجدى در ميان قبيله بنى سالم (نزديك مسجد قبا) بسازيم تا افراد ناتوان و بيمار و پيرمردان از كار افتاده در آن نماز بگزارند، و همچنين در شب هاى بارانى كه گروهى از مردم توانايى آمدن به مسجد شما را ندارند فريضه اسلامى خود را در آن انجام دهند، و اين در موقعى بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) عازم جنگ تبوك بود.پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آنها اجازه داد، ولى آنها اضافه كردند آيا ممكن است شخصا بياييد و در آن نماز بگزاريد؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود من فعلا عازم سفرم، و هنگام بازگشت بخواست خدا به آن مسجد مى آيم و نماز در آن مى گزارم.هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از تبوك بازگشت نزد او آمدند و گفتند اكنون تقاضا داريم به مسجد ما بيايى و در آنجا نماز بگزارى، و از خدا بخواهى ما را بركت دهد، و اين در حالى بود كه هنوز پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد دروازه مدينه نشده بود.در اين هنگام پيك وحى خدا نازل شد و آيات فوق را آورد و پرده از اسرار كار آنها برداشت، و به دنبال آن پيامبر دستور داد مسجد مزبور را آتش زنند، و بقاياى آنرا ويران كنند...خداوند به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد در آن مسجد نماز نخوان بلكه بجاى اين مسجد شايسته تر اين است كه در مسجدى قيام به عبادت كنى كه شالوده آن درروزنخست بر اساس تقوا گذارده شده است: { ...لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ .كلمه احق به معناى شايسته تر گر چه افعل التفضيل است ولى در اينجا به معنى مقايسه دو چيز در شايستگى نيامده بلكه شايسته و ناشايسته را مقايسه مى كند، و اين در آيات قرآن و احاديث و سخنان روزمره نمونه هاى زيادى دارد.مثلا گاه به شخص ناپاك و دزد مى گوييم پاكى و درست كارى براى تو بهتر است، معنى اين سخن آن نيست كه دزدى و ناپاكى خوب است ولى پاكى از آن بهتر است بلكه مفهومش اين است كه پاكى خوب و دزدى بد و ناشايست است.مفسران گفته اند مسجدى كه در جمله فوق به آن اشاره شده كه شايسته است پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن نماز بخواند همان مسجد قبا است كه منافقان مسجد ضرار را در نزديك آن ساخته بودند.البته اين احتمال نيز داده شده كه منظور مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يا همه مساجدى است كه بر اساس تقوا بنا شود، ولى با توجه ب-ه تعبير اول يوم (از روز نخست) و با توجه به اينكه مسجد قبا نخستين مسجدى بود كه در مدينه ساخته شد احتمال اول مناسبتر به نظر مى رسد، هر چند اين كلمه با مساجدى همچون مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز سازگار است.سپس قرآن اضافه مى كند: علاوه بر اينكه اين مسجد از اساس بر شالوده تقوا گذارده شده، «گروهى از مردان در آن به عبادت مشغول اند كه دوست مى دارند خود را پاكيزه نگه دارند، و خدا پاكيزگان را دوست دارد»; { فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ .در اينكه منظور از اين پاكيزگى، پاكيزگى ظاهرى و جسمانى يا معنوى و باطنى است، در ميان مفسران گفتگو است، در روايتى كه در تفسير تبيان و مجمع البيان در ذيلاين آيه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده چنين مى خوانيم كه به اهل مسجد قبا فرمود: «ما ذا تفعلونفي طهركم فإن الله تعالى قد أحسن عليكم الثناء؟ قالوا: نغسل أثر الغائط»;(1) «شما به هنگام پاك ساختن خود چه كارى انجام مى دهيد كه خداوند اين چنين شما را مدح كرده است؟ گفتند ما اثر مدفوع را با آب مى شوييم.»
رواياتى به همين مضمون از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نقل شده است ولى همانگونه كه بارها اشاره كرده ايم اينگونه روايات دليل بر منحصر بودن مفهوم آيه به اين مصداق نيست، بلكه همانگونه كه ظاهر اطلاق آيه گواهى مى دهد طهارت در اينجا معنى وسيعى دارد كه هرگونه پاك سازى روحانى از آثار شرك و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به كثافات را شامل مى شود.در سومين آيه مورد بحث مقايسه اى ميان دو گروه مؤمنان كه مساجدى همچون مسجد قبا را بر پايه تقوى بنا مى كنند با منافقانى كه شالوده آنرا بر كفر و نفاق و تفرقه و فساد قرار مى دهند به عمل آمده است.نخست مى گويد: «آياكسى كه بناى آن مسجد را بر پايه تقوا وپرهيز ازمخالفت فرمان خدا وجلب خشنودى او نهاده است بهتر است، ياكسى كه شالوده آن را بر لبه پرتگاه سستى دركنار دوزخ نهاده كه بزودى درآتش جهنم سقوط خواهد كرد!»; { أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللهِ وَرِضْوان خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفاجُرُف هار فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ....بنيان مصدرى است به معنى اسم مفعول يعنى بنا و ساختمان و شفا به معنى لبه چيزى است، و جرف به معنى حاشيه نهر و يا چاه است كه آب زير آنرا خالى كرده باشد، و هار به معنى شخص يا ساختمان سستى است كه در حال سقوط است.تشبيه فوق با نهايت روشنى و وضوح بى ثباتى و سستى كار منافقان و استحكام و بقاى كار اهل ايمان و برنامه هاى آنها را روشن مى سازد.مؤمنان به كسى مى مانند كه براى بناى يك ساختمان، زمين بسيار محكمى را انتخاب كرده و آنرا از شالوده با مصالحى پر دوام و مطمئن بنا مى كند، اما منافقان به كسى مى مانند كه ساختمان خود را بر لبه رودخانه اى كه سيلاب زير آن را به كلى خالى كرده و هر آن آماده سقوط است مى سازد، همانگونه كه نفاق ظاهرى دارد فاقد محتوا، چنين
[
1 . بحارالأنوار، ج21، ص254
]
ساختمانى نيز ظاهرى دارد بدون پايه و شالوده.اين ساختمان هر آن ممكن است فرو بريزد، مكتب اهل نفاق نيز هر لحظه ممكن است باطن خود را نشان دهد و به رسوايى بيانجامد.پرهيزگارى و جلب رضاى خدا; يعنى هماهنگى با واقعيت و هم گامى با جهان آفرينش و نواميس آن بدون شك عامل بقا و ثبات است.اما نفاق يعنى بيگانگى با واقعيتها و جدايى از قوانين آفرينش كه بدون ترديد عامل زوال و فنااست.و از آنجا كه گروه منافقان هم به خويشتن ستم مى كنند و هم به جامعه، در آخر آيه مى فرمايد: «خداوند ظالمان را هدايت نمى كند»; { ...وَ اللهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ... .همانگونه كه بارها گفته ايم هدايت الهى يعنى فراهم ساختن مقدمات براى رسيدن به مقصد، تنها شامل حال گروهى مى شود كه شايستگى و استحقاق و آمادگى آنرا داشته باشند، اما ظالمانى كه از اين شايستگى دورند هرگز مشمول چنين لطفى نخواهند بود زيرا خداوند حكيم است و مشيت و اراده اش روى حساب.در آخرين آيه اشاره به لجاجت و سرسختى منافقان كرده، مى گويد: آنها چنان در كار خود سرسخت اند و در نفاق سرگردان، و در تاريكى و ظلمت كفر حيران اند كه حتى بنايى را كه خودشان برپا كردند همواره به عنوان يك عامل شك و ترديد، يا يك نتيجه شك و ترديد، در قلوب آنها باقى مى ماند، مگر اينكه دلهاى آنها قطعه قطعه شود و بميرند; { لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ... .آنها در يك حالت حيرت و سرگردانى دائم بسر مى برند، و اين كانون نفاق و مسجد ضرارى كه برپا كرده بودند به صورت يك عامل لجاجت و ترديد در روح آنها همچنان باقى مى ماند، هر چند آن بنا را پيامبر(صلى الله عليه وآله) بسوزاند و ويران كند، اما گويى نقش آن از دل پر ترديدشان زائل نمى گردد.و در آخر آيه مى گويد: «و خداوند دانا و حكيم است»; { ...وَ اللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ .اگر به پيامبرش دستور مبارزه و در هم كوبيدن چنين بناى ظاهراً حق به جانبى را داد به خاطر آگاهى از نيات سوء بنا كنندگان و باطن و حقيقت اين بنا بود اين دستور عين حكمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامى صادر شد نه يك قضاوت
عجولانه بود و نه زاييده يك هيجان و عصبانيت.در اينجا بايد به چند نكته توجه كرد:درس بزرگ
1ـ داستان مسجد ضرار درسى است براى عموم مسلمانان در سراسر تاريخ زندگيشان، گفتار خداوند و عمل پيامبر(صلى الله عليه وآله) به روشنى نشان مى دهد كه مسلمانان هرگز نبايد آنچنان ظاهر بين باشند كه تنها به قيافه هاى حق بجانب نگاه كنند و از اهداف اصلى بى خبر و بر كنار مانند.مسلمان كسى است كه نفاق و منافق را در هر زمان، در هر مكان، و در هر لباس و چهره بشناسد حتى اگر در چهره دين و مذهب، و در لباس طرفدارى از قرآن و مسجد بوده باشد! استفاده از مذهب بر ضد مذهب چيز تازه اى نيست، همواره راه و رسم استعمارگران، و دستگاه هاى جبار، و منافقان، در هر اجتماعى اين بوده كه اگر مردم گرايش خاصى به مطلبى دارند از همان گرايش براى اغفال، و سپس استعمار آنها استفاده كنند و حتى از نيروى مذهب بر ضد مذهب كمك بگيرند.اصولا فلسفه ساختن پيامبران قلابى و مذاهب باطل همين بوده كه از اين راه گرايش هاى مذهبى مردم را در مسير دلخواهشان بيندازند.بديهى است در محيطى مانند مدينه آن هم در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن، مبارزه آشكار بر ضد اسلام ممكن نبود، بلكه بايد لا مذهبى را در لفافه مذهب و باطل را در لباس حق به پيچند و عرضه كنند، تا مردم ساده دل جذب شوند، و نيات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد.ولى مسلمان راستين كسى نيست كه آنچنان سطحى باشد كه فريب اينگونه ظواهر را بخورد، بايد با دقت در عوامل و دستهايى كه براى اينگونه برنامه ها شروع به كار مى كند، و با بررسى قرائن ديگر، به ماهيت اصلى پى ببرد، و چهره باطنى افراد را در پشت چهره ظاهرى ببيند.مسلمان كسى نيست كه هر ندايى از هر حلقومى برخاست همين اندازه كه ظاهراً حق بجانب باشد بپذيرد و به آن لبيك گويد، مسلمان كسى نيست كه هر دستى به سويش
دراز شد آنرا بفشارد، و هر حركت ظاهراً دينى را مشاهده كرد با آن همگام شود، و هر كسى پرچمى به نام مذهب برافراشت پاى آن سينه زند، و هر بنايى بنام مذهب ساخته شد به سوى آن جذب گردد.مسلمان بايد هوشيار، آگاه، واقع بين، آينده نگر و اهل تجزيه و تحليل در همه مسائل اجتماعى باشد.ديوان را در لباس فرشته بشناسد، گرگ ها را در لباس چوپان تشخيص دهد و خود را براى مبارزه با اين دشمنان ظاهراً دوست آماده سازد.يك اصل اساسى در اسلام اين است كه بايد قبل از همه چيز نيات بررسى شود و ارزش هر عمل بستگى به نيت آن دارد، نه به ظاهر آن، گر چه نيت يك امر باطنى است، اما ممكن نيست كسى نيتى در دل داشته باشد، اثر آن در گوشه و كنار عملش ظاهر نشود، هر چند در پرده پوشى فوق العاده استاد و ماهر باشد.و از اينجا جواب اين سؤال روشن مى شود كه چرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آن عظمت مقام دستور داد مسجد يعنى خانه خدا را آتش بزنند، و مسجدى كه يك ريگ آنرا نمى توان بيرون برد ويران سازند، و مكانى را كه اگر آلوده شود بايد فورا تطهير كنند، مزبله گاه شهر سازند! پاسخ همه اين سؤالها يك مطلب است و آن اينكه مسجد ضرار مسجد نبود در واقع بت خانه بود، مكان مقدس نبود كانون تفرقه و نفاق بود، خانه خدا نبود بلكه خانه شيطان بود، وهرگز اسم وعنوان ظاهرى وماسك ها، واقعيت چيزى را دگرگون نمى سازد.اين بود درس بزرگى كه داستان مسجد ضرار به همه مسلمانان براى همه اعصار و قرون داد.از اين بحث اين موضوع نيز روشن مى شود كه اهميت اتحاد در ميان صفوف مسلمين در نظر اسلام بقدرى زياد است كه حتى اگر ساختن مسجدى در كنار مسجد ديگر باعث ايجاد تفرقه و اختلاف و شكاف در ميان صفوف مسلمانان گردد آن مسجد تفرقه انداز نامقدس است.نفى به تنهايى كافى نيست!2ـ دومين درسى كه از آيات فوق مى گيريم اين است كه خداوند در اين آيات به
پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد در مسجد ضرار نماز نخوان بلكه در مسجدى كه پايه آن برشالوده تقوا بنا شده است نماز بخوان.اين نفى و اثبات كه از شعار اصلى اسلام «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ» تا برنامه هاى بزرگ و كوچك ديگر همه جلوه هاى آن است، اين واقعيت را بيان مى كند كه هميشه در كنار هر نفى بايد اثباتى باشد، تا جامه عمل بخود بپوشد، اگر ما مردم را از رفتن به مراكز فساد نهى مى كنيم، بايد در مقابل آن كانون هاى پاكى براى اجتماع و ارضاى روح زندگى گروهى بسازيم، اگر از تفريحات ناسالم جلوگيرى مى كنيم بايد وسائل تفريحات سالمى فراهم سازيم، اگر از مدارس استعمارى نهى مى كنيم بايد فرهنگى سالم و مراكزى پاك براى آموزش و پرورش تشكيل بدهيم اگر بى عفتى را محكوم مى سازيم بايد وسائل ازدواج آسان در اختيار جوانان بگذاريم.آنها كه تمام قدرت خود را در نفى بكار مى اندازند، و در برنامه هايشان خبرى از اثبات نيست، يقين داشته باشند كه نفيشان هم كمتر بجايى خواهد رسيد.چرا كه اين سنت آفرينش است كه بايد همه غرائز و احساسات را از طريق صحيح اشباع كرد، چرا كه اين برنامه مسلم اسلام است كه لا بايد با الا توام گردد تا از آن توحيدى حياتبخش متولد شود.و اين درسى است كه متاسفانه بسيارى از مسلمانان آنرا بدست فراموشى سپرده اند و باز هم شكايت مى كنند چرا برنامه هاى اسلامى پيش نمى رود، در حالى كه برنامه اسلام منحصر به نفى نيست آنچنان كه آنها خيال مى كنند، اگر نفى و اثبات را با هم قرين مى ساختند پيشرفتشان حتمى بود.3ـ سومين درس ارزنده اى كه از جريان مسجد ضرار و آيات فوق فرا مى گيريم اين است كه يك كانون فعال و مثبت دينى و اجتماعى، كانونى است كه از دو عنصر مثبت تشكيل گردد: نخست شالوده و هدف آن از آغاز پاك باشد; { ...أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ يَوْم... و ديگر اينكه حاميان و پاسدارانش انسان هايى پاك و درستكار و با ايمان و مصمم باشند; { ...فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا... .ازميان رفتن هريك از اين دوركن اساسى باعث فقدان نتيجهونرسيدن به مقصد است(1).
[1ـ تفسير نمونه، ج8، ص146
]