حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در آيه بعد، حكم عمومى توجه به مسجدالحرام را در هر مكان و هر نقطه اى تكرار مى كند. مى گويد: «از هر جا خارج شدى و به هر نقطه روى آوردى، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجدالحرام كن»; { وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ... .

درست است كه روى سخن در اين جمله به پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، ولى مسلما منظور عموم نمازگزاران است ولى در جمله بعد براى تأكيد و تصريح اضافه مى كند: «و هر جا شما بوده باشيد روى خود را به سوى آن كنيد»; { وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ... .

سپس در ذيل همين آيه به سه نكته مهم اشاره مى كند:

1ـ كوتاه شدن زبان مخالفان
مى گويد: «اين تغيير قبله به خاطر آن صورت گرفت كه مردم حجتى بر ضد شما نداشته باشند»; { ...لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ... .

هرگاه اين تغيير قبله صورت نمى گرفت، از يك سو زبان يهود به روى مسلمانان باز مى شد و مى گفتند: ما در كتب خود خوانده ايم كه نشانه پيامبر موعود اين است كه به سوى دو قبله نماز مى خواند و اين نشانه در محمد(صلى الله عليه وآله) نيست. از سوى ديگر مشركان ايراد مى كردند كه او مدعى است براى احياى آيين ابراهيم(عليه السلام) آمده، پس چرا خانه كعبه را كه پايه گذارش ابراهيم(عليه السلام) است فراموش نموده، اما حكم تغيير قبله موقت به قبله دايمى، زبان هر دو گروه را بست.

ولى از آنجا كه هميشه افراد بهانه جو و ستمگرى هستند كه در برابر هيچ منطقى تسليم نمى شوند، استثنايى براى اين موضوع قايل شده، مى گويد: «مگر كسانى از آنها كه ستم كرده اند»; { ...إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ... .

كه اينها به هيچ صراطى مستقيم نيستند، اگر به سوى بيت المقدس نماز بخوانيد مى گويند اين قبله يهود است و شما دنباله رو ديگران هستيد، و اگر به سوى كعبه باز



گرديد مى گويند، شما ثبات و بقايى نداريد، بقيه آيين شما نيز به زودى دستخوشدگرگونى خواهد شد! اين بهانه جويان به حق شايسته نام ستمگر و ظالم اند، چرا كه هم بر خود ستم مى كنند و هم بر مردم كه سد راه هدايت آنها مى شوند.

2ـ از آنجا كه عنوان كردن اين گروه لجوج با نام ستمگر، ممكن بود در بعضى توليد وحشت كند مى گويد: «از آنها هرگز نترسيد و تنها از من بترسيد»; { ...فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِي... .

اين يكى از اصول كلى و اساسى تربيت توحيدى اسلامى است كه از هيچ چيز و هيچ كس جز خدا نبايد ترس داشت، تنها ترس از خدا (يا صحيح تر ترس از نافرمانى او) شعار هر مسلمان با ايمان است، كه اگر اين اصل بر روح و جان آنها پرتوافكن شود، هرگز شكست نخواهند خورد.

اما مسلمان نماهايى كه به عكس دستور بالا، گاه از شرق مى ترسند و گاه از قدرت غرب، گاه از منافقين داخلى و گاه از دشمنان خارجى، خلاصه از همه چيز و همه كس جز خدا وحشت دارند، آنها هميشه زبون و حقير و شكست خورده اند.

3ـ تكميل نعمت خداوند به عنوان آخرين هدف براى تغيير قبله ذكر شده، مى فرمايد: «اين به خاطر آن بود كه شما را تكامل بخشم و از قيد تعصب برهانم و نعمت خود را بر شما تمام كنم تا هدايت شويد»; { ...وَ لاُِتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ .

در حقيقت تغيير قبله يك نوع تربيت و تكامل و نعمت براى مسلمانان بود، تابا انضباط اسلامى آشنا شوند و از تقليد و تعصب برهند; زيرا همانگونه كه گفتيم خداوند در آغاز براى جدا كردن صفوف مسلمانان از بت پرستان كه در برابر كعبه كه آن روز بت خانه بزرگى بود سجده مى كردند، دستور داد به سوى بيت المقدس نمازبخوانند، تا موضع آنان در برابر مشركان مشخص گردد، اما بعد از هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله)همزمان با تشكيل حكومت اسلامى، دستور توجه به سوى كعبه صادر شد و مسلمانان متوجه قديمى ترين خانه توحيد شدند و به اين ترتيب يك مرحله از تكامل جامعه اسلامى تحقق يافت.

[
(1)1ـ تفسير نمونه، ج1، ص509

]

غزوه بدر نخستين درگيرى مسلحانه اسلام و كفر
وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللهُ إِحْدَى الطّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُرِيدُ اللهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ(7)

لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ(8)

7ـ و (به ياد بياوريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) براى شما خواهد بود، اما شما دوست مى داشتيد كه كاروان براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد) ولى خداوند مى خواهد حق را با كلمات خود تقويت و ريشه كافران را قطع كند (لذا شما را با لشگر قريش درگير ساخت).

8ـ تا حق تثبيت شود و باطل از ميان برود، هر چند مجرمان كراهت داشته باشند.

در آيات قبل اشاره اى به جنگ بدر گرديده و از اين رو، قرآن مجيد بحث را به جنگ بدر كشانده و فرازهاى حساسى از آن را كه هر كدام يك دنيا آموزندگى در بر دارد، در آيات مورد بحث و آيات آينده تشريح مى كند، تا مسلمانان اين حقايق را كه در گذشته نزديك تجربه كرده بودند، براى هميشه به خاطر بسپارند و در همه عمر از آن الهام بگيرند.

براى روشن شدن تفسير اين آيات و آيات آينده، قبلا بايد فشرده اى از جريان اين جهاد اسلامى كه نخستين در گيرى مسلحانه مسلمانان با دشمنان سرسخت و خون آشام بود، از نظر بگذرانيم، تا ريزه كارى ها و اشاراتى كه در اين آيات هست، كاملا روشن گردد.

طبق آنچه تاريخ نويسان و محدثان و مفسران آورده اند، غزوه بدر از اينجا آغاز شد كه ابو سفيان بزرگ مكه، در رأس يك كاروان نسبتا مهم تجارتى كه از چهل نفر با 50 هزار دينار مال التجاره تشكيل مى شد، از شام به سوى مدينه باز مى گشت. پيامبر(صلى الله عليه وآله) بهياران خود دستور داد آماده حركت شوند و به طرف اين كاروان بزرگ كه قسمت مهمى



از سرمايه دشمن را با خود حمل مى كرد بشتابند و با مصادره كردن اين سرمايه، ضربه سختى بر قدرت اقتصادى و در نتيجه بر قدرت نظامى دشمن وارد كنند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) و يارانش حق داشتند دست به چنين حمله اى بزنند; زيرا اولا با هجرت مسلمانان از مكه به مدينه بسيارى از اموالشان به دست مكيان افتاد و خسارت سنگينى به آنها وارد شد و آنها حق داشتند چنين خسارتى را جبران كنند، از اين گذشته مردم مكه در طى 13 سال اقامت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمين در آنجا كاملا نشان داده بودند كه از هيچگونه ضربه و صدمه به مسلمانان فروگذار نخواهند كرد و حتى آماده كشتن شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله)نيز شدند.
چنين دشمنى، با هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه بيكار نخواهد نشست و مسلما نيروى خود را براى ضربه قاطع ترى بسيج خواهد كرد. پس عقل و منطق ايجاب مى كند كه مسلمانان به عنوان يك اقدام پيشگيرانه با مصادره كردن سرمايه عظيم كاروان تجارتى آنها ضربه سختى بر آنها وارد سازند و هم بنيه اقتصادى و نظامى خود را براى دفاع از خويشتن در آينده قوى كنند و اين اقدامى است
كه در همه برنامه هاى جنگى دنيا، در امروز و گذشته بوده و هست و آنها كه بدون در نظر گرفتن اين جهات، سعى دارند حركت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به سوى قافله، در شكل يك نوع غارتگرى منعكس سازند يا افراد بى اطلاعى هستند كه از ريشه هاى مسايل تاريخى اسلام بى خبرند و يا مغرضانى كه سعى دارند واقعيت ها را دگرگون جلوه دهند.

به هر حال ابو سفيان از يك سو به وسيله دوستان خود در مدينه از اين تصميم پيامبر(صلى الله عليه وآله) آگاه شد و از سوى ديگر چون موقعى كه اين كاروان براى آوردن مال التجاره به سوى شام مى رفت نيز، مورد چنين تعرض احتمالى قرار گرفته بود، قاصدى را به سرعت به مكه فرستاد، تا جريان را به اطلاع اهل مكه برساند. قاصد در حالى كه طبق توصيه ابوسفيان، بينى شتر خود را دريده و گوش آن را بريده و خون به طرز هيجان انگيزى از شتر مى ريخت
و پيراهن خود را از دو طرف پاره كرده بود و وارونه سوار بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خود جلب كند، وارد مكه شد، و فرياد برآورد: اى مردم پيروزمند! كاروان خود را دريابيد، كاروان خود را دريابيد، بشتابيد و عجله كنيد اما باور نمى كنم به موقع برسيد; زيرا محمد و افرادى كه از دين شما خارج شده اند، براى تعرض به كاروان از مدينه بيرون شتافتند، در اين موقع خواب عجيب و وحشتناكى كه عاتكه



فرزند عبدالمطّلب و عمه پيامبر(صلى الله عليه وآله) ديده بود دهان به دهان مى گشت و بر هيجان مردم مى افزود.

جريان خواب اين بود كه او سه روز قبل در خواب ديده بود كه شخصى فرياد مى زند، مردم به سوى قتلگاه خود بشتابيد و سپس اين منادى بر فراز كوه ابو قيس رفت و قطعه سنگ بزرگى را از بالا به حركت در آورد، اين قطعه سنگ متلاشى شد و هر قسمتى از آن به يكى از خانه هاى قريش اصابت كرد و نيز از دره مكه سيلاب خون جارى شد.

هنگامى كه وحشت زده از خواب بيدار شد و به برادرش عباس خبر داد، مردم در وحشت فرو رفتند، اما هنگامى كه داستان اين خواب به گوش ابو جهل رسيد، گفت: اين زن، پيامبر دومى است كه در فرزندان عبدالمطّلب ظاهر شده، قسم به بت هاى لات و عزى كه سه روز مهلت مى دهيم، اگر اثرى از تعبير خواب او ظاهر نشد، نامه اى را در ميان خودمان امضا مى كنيم كه بنى هاشم دروغگوترين طوايف عرب اند، ولى روز سوم كه از اين كار گذشت، همان روزى بود كه فرياد قاصد ابو سفيان همه مكه را لرزان اند.

بسيارى از مردم مكه در اين كاروان سهمى داشتند، مردم به سرعت بسيج شدند و حدود 950 مرد جنگى كه جمعى از آنها بزرگان و سرشناسان مكه بودند، با 700 شتر و 100 رأس اسب به حركت در آمدند و فرماندهى لشكر به عهده ابو جهل بود.

از سوى ديگر ابو سفيان براى اينكه خود را از تعرض مسلمانان مصون بدارد، مسير خود را تغيير داد و به سرعت به سوى مكه گام بر مى داشت.

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) با 313 نفر كه تقريبا مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشكيل مى دادند، به نزديكى سرزمين بدر، بين راه مكه و مدينه رسيده بود كه خبر حركت سپاه قريش به او رسيد.

در اين هنگام با ياران خود مشورت كرد كه آيا به تعقيب كاروان ابو سفيان و مصادره اموال كاروان بپردازد و يا براى مقابله با سپاه آماده شود؟ جمعى مقابله با سپاه دشمن را ترجيح دادند ولى گروهى از اين كار اكراه داشتند و ترجيح مى دادند كه كاروان را تعقيب كنند. دليل آنها هم اين بود كه ما به هنگام بيرون آمدن از مدينه به قصد مقابله با سپاه مكه نبوديم و آمادگى رزمى براى درگيرى با آنها نداريم، در حالى كه آنها با پيش بينى قطعى و آمادگى كافى براى جنگ، به سوى ما مى آيند.

اين دودلى و ترديد در اين گروه هنگامى افزايش يافت كه معلوم شد نفرات دشمن تقريبا بيش از سه برابر نفرات مسلمانان و تجهيزات آنها چندين برابر تجهيزات مسلمانان است، ولى با همه اين حرف ها پيامبر(صلى الله عليه وآله) نظر گروه اول را پسنديد و دستور داد آماده حمله به سپاه دشمن شوند، هنگامى كه دو سپاه با هم روبرو شدند، دشمن نتوانست باور كند كه مسلمانان با آن نفرات و تجهيزات كم به ميدان آمده اند، بلكه فكر مى كرد قسمت مهم سپاه اسلام در جايى مخفى شده اند تا به موقع حمله خود را به طور غافلگيرانه شروع كنند، لذا شخصى را براى تحقيق فرستادند، اما به زودى فهميدند كه جمعيت همان است كه ديده بودند.

از طرفى همانطور كه گفتيم جمعى از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته بودند و اصرار داشتند كه مبارزه با اين گروه عظيم كه هيچگونه موازنه اى با آنها ندارد صلاح نيست، ولى پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اين وعده الهى آنها را دلگرم ساخت و گفت: خداوند به من وعده داده كه بر يكى از دو گروه پيروز خواهيد شد، يا بر كاروان قريش يا بر لشكرشان و وعده خداوند تخلف ناپذير است. به خدا سوگند گويا محل كشته شدن ابو جهل و عده اى از سران قريش را با چشم خود مى بينم، سپس به مسلمانان دستور داد كه در كنار چاه بدر فرود آيند (بدر در اصل نام مردى از قبيله جهينه بود كه چاهى در آن سرزمين احداث كرد، بعدا آن چاه و آن سرزمين به نام سرزمين بدر و چاه بدر ناميده شد).

در اين گير و دار ابو سفيان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهايى بخشد و از طريق ساحل دريا (درياى احمر) از بيراهه به سوى مكه با عجله بشتابد و به وسيله قاصدى به لشكر پيغام فرستاد كه خدا كاروان شما را رهايى بخشيد، من فكر مى كنم مبارزه با محمد در اين شرايط لزوم ندارد، چون دشمنانى دارد كه حساب او را خواهند رسيد، ولى رييس لشكر ابو جهل، به اين پيشنهاد تن در نداد و به بت هاى بزرگ لات و عزى قسم ياد كرد كه ما نه تنها با آنها مبارزه مى كنيم بلكه تا داخل مدينه آنها را تعقيب خواهيم كرد و يا اسيرشان مى كنيم و به مكه مى آوريم تا صداى اين پيروزى به گوش تمام قبايل عرب برسد.

سرانجام لشكر قريش نيز وارد سرزمين بدر شد و غلامان خود را براى آوردن آب به سوى چاه فرستادند، ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنها را گرفته و براى بازجويى به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)



آوردند. حضرت از آنها پرسيد شما كيستيد؟ گفتند: غلامان قريشيم، پرسيد: تعداد لشكر چند نفر است، گفتند: اطلاعى از اين موضوع نداريم. پرسيد: هر روز چند شتر براى غذا مى كشند؟ گفتند: نه تا ده شتر. فرمود: جمعيت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراك يكصد مرد جنگى).

محيء محيط رعب آور و به راستى وحشتناكى بود، لشكر قريش كه با ساز و برگ جنگى فراوان و نيرو و غذاى كافى و حتى زنان خواننده و نوازنده براى تهييج يا سرگرمى لشكر قدم به ميدان گذاشته بودند، خود را با حريفى روبرو مى ديدند كه باورشان نمى آمد، با آن شرايط قدم به ميدان جنگ بگذارند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه مى ديد يارانش ممكن است، از وحشت شب را به آرامى نخوابند و روز و فردا با جسم و روحى خسته در برابر دشمن قرار بگيرند، طبق يك وعده الهى به آنها فرمود: غم مخوريد، اگر نفراتتان كم است، جمع عظيمى از فرشتگان آسمان به كمك شما خواهند شتافت و آنها را كاملا دلدارى داده به پيروزى نهايى كه وعده الهى بود، مطمئن ساخت، به طورى كه آنها شب را به آرامى خوابيدند.

مشكل ديگرى كه جنگجويان از آن وحشت داشتند، وضع ميدان بدر بود كه از شن هاى نرم كه پاها در آن فرو مى رفت پوشيده بود، در آن شب باران جالبى باريد، هم توانستند با آب آن وضو بسازند، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمين زير پاى آنها سفت و محكم شد و عجب اينكه اين رگبار در سمت دشمن به طورى شديد بود كه آنها را ناراحت نمود.

خبر تازه اى كه به وسيله گزارش گران مخفى كه از لشكر اسلام شبانه به كنار اردوگاه دشمن آمده بودند دريافت شد و به سرعت در ميان مسلمانان انعكاس يافت اين بود كه آنها گزارش دادند، كه لشكر قريش با آنهمه امكانات، سخت بيمناك اند، گويى خداوند لشكرى از وحشت در سرزمين قلب آنها فرو ريخته است، فردا صبح لشكر كوچك اسلام با روحيه اى نيرومند در برابر دشمن صف كشيدند.

قبلا پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آنها پيشنهاد صلح كرد تا عذر و بهانه اى باقى نماند و نماينده اى به ميان آنها فرستاد كه من دوست ندارم شما نخستين گروهى باشيد كه مورد حمله ما قرار مى گيريد، بعضى از سران قريش مايل بودند اين دستى را كه به عنوان صلح به سوى آنها



دراز شده بفشارند و صلح كنند، ولى باز ابو جهل مانع شد.

سرانجام آتش جنگ شعلهور شد، حمزه عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) كه جوان ترين افراد لشكر بودند و جمعى ديگر از جنگجويان شجاع اسلام در جنگ هاى تن به تن كه سنت آن روز بود، ضربات شديدى بر پيكر حريفان خود زدند و آنها را از پاى در آوردند، روحيه دشمن باز ضعيف تر شد، ابو جهل فرمان حمله عمومى صادر كرد و قبلا دستور داده بود آن دسته از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) را كه از مدينه اند به قتل برسانند و مهاجرين مكه را اسير كنند و براى انجام يك سلسله از تبليغات به مكه آورند،
لحظات حساسى بود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مسلمانان دستور داده بود زياد به انبوه جمعيت نگاه نكنند و تنها به حريفان خود بنگرند و دندان ها را روى هم فشار دهند و سخن كمتر بگويند و از خداوند مدد بخواهند و از فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در همه حال سر نپيچند و به پيروزى نهايى اميدوار باشند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: «يا رَبِّ إِنْ تَهْلُكَ هَذِهِ الْعِصابَة لا تعبد»;(1) «اگر اين گروه كشته شوند كسى تو را پرستش نخواهد كرد».

باد به شدت به سوى لشكر قريش مىوزيد و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مى كردند، استقامت و پايمردى و دلاورى هاى آن ها، قريش را در تنگنا قرار داده بود، در نتيجه هفتاد نفر از سپاه دشمن كه ابو جهل در ميان آنها بود، كشته شدند و در ميان خاك و خون غلطيدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسير شدند، ولى مسلمانان تعداد كمى كشته بيشتر نداشتند و به اين ترتيب نخستين پيكار مسلحانه مسلمانان با دشمن نيرومندشان با پيروزى غير منتظره اى پايان گرفت.

اكنون كه چگونگى غزوه بدر را به طور فشرده دانستيم، به تفسير آيات سوره باز مى گرديم. در نخستين آيه مورد بحث، اشاره به وعده پيروزى اجمالى خداوند در جريان جنگ بدر شده و مى گويد: «به ياد بياوريد هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) در اختيار شما قرار خواهد گرفت»; { وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللهُ إِحْدَى الطّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ... اما شما براى پرهيز از دردسرهاى جنگ و تلفات و ناراحتى هاى ناشى از آن، «دوست مى داشتيد كاروان در اختيارتان قرار بگيرد، نه لشكر
[

1 . بحارالأنوار، ج19، ص225

]

قريش»; { ...وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ... .

در روايات آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به آنها فرمود: «إحدى الطائِفَتَينِ لَكُمْ، إمّا الْعِيرُ وَ إِمّا النَّفِير» كه عير به معنى كاروان و نفير به معنى لشكر است ولى همان طور كه در آيه ملاحظه مى كنيد، به جاى لشكر، ذات الشوكة و به جاى كاروان، غير ذات الشوكة تعبير شده است.

اين تعبير، نكته لطيفى در بر دارد; زيرا «شَوكَة» كه به معنى قدرت و شدت است در اصل از شوك به معنى خار گرفته شده، سپس به سر نيزه هاى سربازان و بعد از آن به هر گونه اسلحه شوكة گفته شده و از آنجا كه سلاح نشانه قدرت و شدت است، به هرگونه قدرت و شدت نيز، شوكة اطلاق مى شود.

بنابر اين ذات شوكة به معنى سربازان مسلح، و غير ذات شوكة به معنى كاروان غير مسلح است كه اگر مردان مسلحى هم در آن بوده، مسلما قابل ملاحظه نبوده اند.

يعنى گروهى از شما روى حس راحت طلبى يا علاقه به منافع مادى، ترجيح مى دادند كه با مال التجاره دشمن روبرو شوند، نه با سربازان مسلح، در حالى كه پايان جنگ نشان داد صلاح و مصلحت قطعى آنها در اين بود كه قدرت نظامى دشمن را درهم بكوبند، تا راه براى پيروزى هاى بزرگ آينده هموار شود.

لذا به دنبال آن مى گويد: «خداوند مى خواهد به اين وسيله حق را با كلمات خود تثبيت كند و آيين اسلام را تقويت نمايد و ريشه كافران را قطع كند»; { ...وَ يُرِيدُ اللهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرِينَ بنابر اين، اين يك درس و عبرت بزرگ براى همه شما مسلمانان بود كه در حوادث مختلف، دورنگر و آينده ساز باشيد، نه كوته بين و تنها به فكر امروز، هر چند دورنگرى و مآل انديشى مشكلات فراوانى در بر داشته باشد و كوته بينى تؤام با آسايش و منافع مادى زودگذر; زيرا پيروزى نخست يك پيروزى ريشه دار و همه جانبه است، اما پيروزى دوم يك پيروزى سطحى و موقت است.

اين تنها درسى براى مسلمانان آن روز نبود، بلكه مسلمانان امروز نيز بايد از اين تعليم آسمانى الهام بگيرند، هرگز به خاطر مشكلات و ناراحتى ها و زحمات طاقت فرسا از برنامه هاى اصولى چشم نپوشند و به سراغ برنامه هاى غير اصولى ولى ساده و كم زحمت نروند.

در آخرين آيه باز هم به طور آشكارتر، پرده از روى مطلب بر مى دارد كه هدف اصلى اين برنامه (درگيرى مسلمانان با لشكر دشمن در ميدان بدر) اين بود كه: «حق يعنى توحيد و اسلام و عدالت و آزادى بشر از چنگال خرافات و اسارت ها و مظالم رها و زمينه هاى تثبيت و جاى گيرى آن فراهم شود و باطل يعنى شرك و كفر و بى ايمانى و ظلم و فساد ابطال شود و از ميان برود. هر چند مشركان مجرم و مجرمان مشرك مايل نباشند»; { لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ .

/ 96