حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3ـ از همه گذشته مرگ به معنى فنا و نابودى نيست كه اين قدر از آن وحشت داريد بلكه دريچه اى است به سوى زندگانى ديگرى در سطحى بسيار وسيعتر و آميخته با ابديت { وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لاَِلَى اللهِ تُحْشَرُونَ ; «اگر بميريد و يا كشته شويد به سوى خدا بازمى گرديد.»
قابل توجه اينكه در آيات فوق مردن در مسافرت در رديف شهادت در راه خدا ذكر شده است زيرا منظور از آن مسافرتهايى بوده كه در راه خدا و براى خدا انجام مى دادند، مانند سفر به سوى ميدان جنگ و يا سفرهاى تبليغى و مانند آن و چون مسافرت در آن زمان آميخته با مشكلات و خطرات و بيماريهاى فراوان بوده لذا مرگ و مير در آن گاهى كمتر از مرگ و مير در ميدان جنگ نبود.

و اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور از مسافرت در اينجا مسافرت هاى تجارتى است بسيار از معنى آيه دور است; زيرا كافران هرگز از چنين چيزى تاسف نمى خوردند بلكه اين خود راه جمع آورى اموال بود، بعلاوه اين موضوع تأثيرى در تضعيف روحيه مسلمانان بعد از جنگ احد نداشت و نيز عدم هماهنگى مسلمانان با كفار در اين مورد حسرتى براى آنها ايجاد نمى كرد، بنا بر اين ظاهرا منظور، مردن در اثناء سفر به سوى ميدان جهاد و يا ساير برنامه هاى اسلامى بوده است(15).

فرمان عفو عمومى
فَبِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ(159)

إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(160)

159ـ از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند بنا بر اين آنها را عفو كن و براى آنها طلب آمرزش نما و در كارها با آنها مشورت كن اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.

160ـ اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد و اگر دست از يارى شما بردارد كيست كه بعد از او شما را يارى كند و مؤمنان تنها بر خداوند بايد توكل كنند.

{ فَبِما رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ .

گرچه در اين آيه يك سلسله دستورهاى كلى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) داده شده و از نظر محتوى، مشتمل بر برنامه هاى كلى و اصولى است ولى از نظر نزول در باره حادثه احد است زيرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد كسانى كه از جنگ فرار كرده بودند، اطراف پيامبر(صلى الله عليه وآله) را گرفته و ضمن اظهار ندامت تقاضاى عفو و بخشش كردند.

خداوند در اين آيه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور عفو عمومى آنها را صادر كرد و پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آغوش باز، خطاكاران توبه كار را پذيرفت.

در آيه فوق، نخست اشاره به يكى از مزاياى فوق العاده اخلاقى پيامبر(صلى الله عليه وآله) شده و مى فرمايد: در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند.

«فظّ» در لغت به معنى كسى است كه سخنانش تند و خشن است، و { ...فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ... به كسى مى گويند كه سنگ دل مى باشد و عملا انعطاف و محبتى نشان نمى دهد بنا بر اين، اين دو كلمه گرچه هر دو بمعنى خشونت است اما يكى غالبا در مورد خشونت در سخن و ديگرى در مورد خشونت در عمل به كار مى رود و به اين ترتيب خداوند اشاره به نرمش كامل پيامبر(صلى الله عليه وآله) و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهكار مى كند.

سپس دستور مى دهد كه از تقصير آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش كن يعنى نسبت به بىوفايى هايى كه با تو كردند و مصائبى كه در اين جنگ براى تو فراهم نمودند از حق خود درگذر و من براى آنها نزد تو شفاعت مى كنم، و در مورد مخالفت هايى كه نسبت به فرمان من كردند، تو شفيع آنها باش و آمرزش آنها را از من بطلب; { ...فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ... .

به عبارت ديگر آنچه مربوط به حق تو است عفو كن و آنچه مربوط به حق من است من مى بخشم پيامبر(صلى الله عليه وآله) به فرمان خدا عمل كرد و آنها را بطور عموم مشمول عفو خود ساخت.

روشن است كه اينجا يكى از موارد روشن عفو و نرمش و انعطاف بود و اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) غير از اين مى كرد زمينه براى پراكندگى مردم كاملا فراهم بود،
مردمى كه گرفتار آن شكست فاحش شده بودند و آن همه كشته و مجروح داده بودند (اگر چه عامل اصلى همه اينها خودشان محسوب مى شدند) چنين مردمى نياز شديد به محبت و دلجويى و مرهم گذاشتن بر جراحات قلبى و جسمى داشتند، تا به سرعت همه اين جراحات، التيام پذيرد و آماده براى حوادث آينده شوند.

در اين آيه اشاره به يكى از صفات مهم كه در هر رهبرى لازم است شده و آن، مسأله گذشت و نرمش و انعطاف در برابر كسانى است كه تخلفى از آنها سرزده و بعدا پشيمان شده اند، بديهى است شخصى كه در مقام رهبرى قرار گرفته اگر خشن و تندخو و غير قابل انعطاف و فاقد روح گذشت باشد بزودى در برنامه هاى خود مواجه با شكست خواهد شد و مردم از دور او پراكنده مى شوند و از وظيفه رهبرى بازمى ماند و به همين دليل على(عليه السلام) در يكى از كلمات قصار خود مى فرمايد: «آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ»; «وسيله رهبرى گشادگى سينه است.»
دستور به مشورت
{ ...وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ...

بعد از فرمان عفو عمومى، براى زنده كردن شخصيت آنها و تجديد حيات فكرى و روحى آنان دستور مى دهد كه در كارها با مسلمانان مشورت كن و راى و نظر آنها را بخواه.

اين دستور به خاطر آن است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ همانطور كه اشاره كرديم ـ قبل از آغاز جنگ احد در چگونگى مواجهه با دشمن، با ياران خود مشورت كرد و نظر اكثريت بر اين شد كه اردوگاه، دامنه احد باشد و ديديم كه اين نظر، محصول رضايت بخشى نداشت.

در اينجا اين فكر به نظر بسيارى مى رسيد كه در آينده پيامبر(صلى الله عليه وآله) نبايد با كسى مشورت كند.

قرآن به اين طرز تفكر پاسخ مى گويد و دستور مى دهد كه باز هم با آنهامشورت كن، هر چند نتيجه مشورت در پاره اى از موارد سودمند نباشد زيرا از نظركلى كه بررسى كنيم منافع آن روى هم رفته به مراتب بيش از زيان هاى آن است و اثرى كه در آن براى پرورش فرد و اجتماع و بالا بردن شخصيت آنها وجود دارد از همه اينها بالاتر است.

اكنون ببينيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) در چه موضوعاتى با مردم مشورت مى كرد.

گرچه كلمه «الأمر» در { ...شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ... مفهوم وسيعى دارد و همه كارها را شامل مى شود ولى مسلم است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) هرگز در احكام الهى با مردم مشورت نمى كرد بلكه در آنها صرفا تابع وحى بود.

بنا بر اين، مورد مشورت تنها طرز اجراى دستورات و نحوه پياده كردن احكام الهى بود و به عبارت ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در قانون گذارى، هيچوقت مشورت نمى كرد و تنها در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را مى خواست و لذا گاهى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيشنهادى را طرح مى كرد مسلمانان نخست سؤال مى كردند كه آيا اين يك حكم الهى است؟ و يك قانون است كه قابل اظهار نظر نباشد و يا مربوط به چگونگى تطبيق قوانين مى باشد اگر از قبيل دوم بود اظهار نظر مى كردند و اگر از قبيل اول بود تسليم مى شدند.

چنانكه در جنگ بدر لشكر اسلام طبق فرمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مى خواستند در نقطه اى اردو بزنند، يكى از ياران بنام حباب بن منذر عرض كرد اى رسولخدا(صلى الله عليه وآله) اين محلى را كه براى لشگرگاه انتخاب كرده ايد طبق فرمان خدا است كه تغيير آن جايز نباشد؟ و يا صلاحديد خود شما مى باشد؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: فرمان خاصى در آن نيست، عرض كرد: اينجا به اين دلايل جاى مناسبى براى اردوگاه نيست دستور دهيد لشكر از اين محل حركت كند و در نزديكى آب براى خود محلى انتخاب نمايد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نظر او را پسنديد و مطابق رأى او عمل كرد.

اهميت مشاوره در اسلام
موضوع مشاوره در اسلام از اهميت خاصى برخوردار است، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اين كه قطع نظر از وحى آسمانى آنچنان فكر نيرومندى داشت كه نيازى به مشاوره نداشت براى اينكه از يك سو مسلمانان را به اهميت مشورت متوجه سازد تا آن را جزو برنامه هاى اساسى زندگى خود قرار دهند، و از سوى ديگر، نيروى فكر و انديشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومى مسلمانان كه جنبه اجراى قوانين الهى داشت (نه قانونگزارى) جلسه مشاوره تشكيل مى داد و مخصوصا براى رأى افراد صاحب نظر ارزش خاصى قائل بود، تا آنجا كه گاهى از رأى خود براى احترام آنها صرفنظر مى نمود، چنانكه نمونه آنرا در جنگ احد مشاهده كرديم و مى توان گفت: يكى از عوامل موفقيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پيشبرد اهداف اسلامى همين موضوع بود.

اصولا مردمى كه كارهاى مهم خود را با مشورت و صلاح انديشى يكديگر انجام مى دهند و صاحب نظران آنها به مشورت مى نشينند، كمتر گرفتار لغزش مى شوند.

وبر عكس افرادى كه گرفتار استبداد راى هستند و خود را بى نياز از افكار ديگران مى دانند ـ هر چند از نظر فكرى فوق العاده باشند ـ غالبا گرفتار اشتباهات خطرناك و دردناكى مى شوند.

از اين گذشته استبداد راى، شخصيت را در توده مردم مى كشد و افكار را متوقف مى سازد و استعدادهاى آماده را نابود مى كند و به اين ترتيب بزرگترين سرمايه هاى انسانى يك ملت از دست مى رود.

بعلاوه كسى كه در انجام كارهاى خود با ديگران مشورت مى كند، اگر مواجه با پيروزى شود كمتر مورد حسد واقع مى گردد; زيرا ديگران پيروزى وى را از خودشان مى دانند و معمولا انسان نسبت به كارى كه خودش انجام داده حسد نمىورزد و اگر احيانا مواجه با شكست گردد زبان اعتراض و ملامت و شماتت مردم بر او بسته است; زيرا كسى به نتيجه كار خودش اعتراض نمى كند، نه تنها اعتراض نخواهد كرد بلكه دل سوزى و غم خوارى نيز مى كند.

يكى ديگر از فوائد مشورت اين است كه انسان ارزش شخصيت افراد و ميزان دوستى و دشمنى آنها را با خود درك خواهد كرد و اين شناسايى، راه را براى پيروزى او هموار مى كند و شايد مشورت هاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) با آن قدرت فكرى و فوق العاده اى كه در حضرتش وجود داشت، به خاطر مجموع اين جهات بوده است.

در اخبار اسلامى تأكيد زيادى روى مشاوره شده است: در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل شده كه فرمود: «ما شَقى عَبدٌ قَطّ بِمَشورة وَ لا سَعِدَ بِاْستغناء رَأى»; «هيچكس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد رأى، خوشبخت نشده است.»
در سخنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا»; كسى كه استبداد به راى داشته باشد هلاك مى شود و كسى كه با افراد بزرگ مشورت كند در عقل آنها شريك شده است.»
و نيز از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «إذا كان أمراؤكم خياركم و أغنياؤكم سمحاءكم و أمركم شورى بينكم فظهر الأرض خير لكم من بطنها و إذا كان أمراؤكم شراركم و أغنياؤكم بخلاءكم و أموركم إلى نسائكم فبطن الأرض خير لكم من ظهرها»;(17) «هنگامى كه زمامداران شما، نيكان شما باشند و توانگران شما سخاوتمندان و كارهايتان به مشورت انجام گيرد، در اين موقع روى زمين از زير زمين براى شما بهتر است (يعنى شايسته حيات و زندگى هستيد) ولى اگر زمامدارانتان، بدان، و ثروتمندان، افراد بخيل باشند و در كارها مشورت نكنيد در اين صورت، زير زمين از روى آن براى شما بهتر است.»
با چه اشخاصى مشورت كنيم؟
مسلم است كه هر كس نمى تواند طرف مشورت قرار گيرد; زيرا گاه آنها نقاط ضعفى دارند كه مشورت با آنها مايه بدبختى و عقب افتادگى است چنانكه على(عليه السلام)مى فرمايد: با سه طايفه مشورت نكن:

1ـ «وَ لا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ»; «با افراد بخيل مشورت نكن زيرا ترا از بخشش و كمك به ديگران بازمى دارند و از فقر مى ترسانند.»

2ـ «وَ لا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ»; «همچنين با افراد ترسو مشورت نكن زيرا آنها ترا از انجام كارهاى مهم بازمى دارند.»

3ـ «وَ لا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»;(18) «و نيز با افراد حريص مشورت نكن كه آنها براى جمع آورى ثروت و يا كسب و مقام، ستمگرى را در نظر تو جلوه مى دهند.»
وظيفه مشاور
همانطور كه در اسلام دستور مؤكد در باره مشورت كردن داده شده به افرادى كه مورد مشورت قرار مى گيرند نيز تأكيد شده كه از: هيچگونه خيرخواهى فروگذار نكنند و خيانت در مشورت يكى از گناهان بزرگ محسوب مى شود، حتى اين حكم در باره غير مسلمانان نيز ثابت است; يعنى اگر انسان، پيشنهاد مشورت را از غير مسلمانى بپذيرد، حق ندارد در مشورت، نسبت به او خيانت كند و غير از آنچه تشخيص مى دهد به او اظهار نمايد.

در رساله حقوق كه از امام سجاد على بن الحسين(عليهما السلام) نقل شده مى فرمايد: «وَ حَقُّ الْمُسْتَشِيرِ إِنْ عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ رَأْياً حَسَناً أَشَرْتَ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ لَهُ أَرْشَدْتَهُ إِلَى مَنْ يَعْلَمُ وَ حَقُّ الْمُشِيرِ عَلَيْكَ أَنْ لا تَتَّهِمَهُ فِيمَا لا يُوَافِقُكَ مِنْ رَأْيِهِ»; «حق كسى كه از تو مشورت مى خواهد اين است كه اگر عقيده و نظرى دارى در اختيار او بگذارى و اگر در باره آن كار، چيزى نمى دانى، او را به كسى راهنمايى كنى كه مى داند و اما حق كسى كه مشاور تو است اين است كه در آنچه با تو موافق نيست او را متهم نسازى.»
شوراى عمر
جمعى از مفسران و دانشمندان اهل تسنن هنگامى كه به آيه فوق رسيده اند اشاره به شوراى شش نفرى عمر، براى انتخاب خليفه سوم كرده و ضمن بيانات مشروحى آن را منطبق بر آيه فوق و روايات مشورت دانسته اند.

گرچه تشريح كامل اين بحث در عهده كتب عقائد است ولى در اينجا لازم است بطور فشرده به چند نكته اشاره شود:

اولا: انتخاب امام و جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) تنها بايد از طرف پروردگار باشد زيرا او همانند پيامبر(صلى الله عليه وآله) بايد واجد صفاتى همچون عصمت و مانند آن باشد كه تشخيص آن تنها به دست خدا است، و به عبارت ديگر همانطور كه نمى توان پيامبر را با مشورت تعيين كرد، انتخاب امام هم با مشورت ممكن نيست.

ثانيا: شوراى شش نفرى مزبور، هرگز منطبق بر موازين مشورت نبود; زيرا اگر منظور، مشورت با عموم مسلمانان بوده اختصاص به شش نفر چه معنى دارد؟! و اگر هدف، مشورت با متفكران امت بوده، متفكران امت منحصر به اين شش نفر نبودند و افراد پر مايه اى همچون سلمان كه مشاور شخص پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بود و ابوذر و مقداد و ابن عباس و مانند آنها از دايره اين مشورت بيرون بودند، بنا بر اين، منحصر ساختن مشاوران به آن شش نفر به يك دسته بندى سياسى شبيه تر است از يك هيئت مشورتى و اگر منظور انتخاب افراد صاحب نفوذ براى مشورت بوده تا رأى آنها مورد قبول ديگران واقع شود، باز درست نبوده است زيرا شخصيت هايى مانند سعدبن عباده كه رئيس مطلق طايفه انصار بود و ابو ذر غفارى كه شخصيت بزرگ طايفه بنى غفار بود و مانند آنها از اين مشورت بر كنار شده بودند.

ثالثا: مى دانيم براى اين مشورت شرايط سخت و سنگينى قرار داده شده بود و مخالفان تهديد به مرگ شده بودند در حالى كه در برنامه هاى مشورتى اسلام چنين چيزى وجود ندارد.

مرحله تصميم نهايى
{ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ... .

همان اندازه كه به هنگام مشورت بايد، نرمش و انعطاف بخرج داد، در موقع اتخاذ تصميم نهايى بايد قاطع بود، بنابراين پس ازبرگزارى مشاوره وروشن شدن نتيجه مشورت، بايد هرگونه ترديد و دودلى و آرا پراكنده را كنار زد و با قاطعيت تصميم گرفت و اين همان چيزى است كه درآيه فوق از آن تعبير به عزم شده است وآن تصميم قاطع مى باشد.

قابل توجه اينكه در جمله بالا مسأله مشاوره بصورت جمع ذكر شده (و شاورهم) ولى تصميم نهايى تنها بعهده پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بصورت مفرد ذكر شده (عزمت).

اين اختلاف تعبير، اشاره به يك نكته مهم مى كند و آن اينكه: بررسى و
مطالعه جوانب مختلف مسائل اجتماعى، بايد بصورت دستجمعى انجام گيرد، اما هنگامى كه طرحى تصويب شد بايد براى اجراى آن، اراده واحدى به كار افتد.

در غير اين صورت هرج و مرج پديد خواهد آمد; زيرا اگر اجراى يك برنامه بوسيله رهبران متعدد، بدون الهام گرفتن از يك سرپرست صورت گيرد، قطعا مواجه با اختلاف و شكست خواهد شد و به همين جهت در دنياى امروز نيز مشورت را بصورت دستجمعى انجام مى دهند، اما اجراى آن را بدست دولت هايى مى سپارند كه تشكيلات آنها زير نظر يك نفر اداره مى شود.

موضوع مهم ديگر اينكه جمله فوق، مى گويد: بهنگام تصميم نهايى بايد توكل بر خدا داشته باشيد يعنى در عين فراهم نمودن اسباب و وسائل عادى، استمداد از قدرت بى پايان پروردگار را فراموش مكن.

البته معناى توكل اين نيست كه انسان از وسائل و اسباب پيروزى كه خداوند در جهان ماده در اختيار او گذاشته است، صرفنظر كند چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل شده است كه هنگامى كه يك نفر عرب، پاى شتر خود را نبسته بود و آن را بدونمحافظ رها ساخته بود و اين كار را نشانه توكل بر خدا مى دانست به او فرمود: اعقلها و توكل يعنى پايش را ببند و سپس توكل كن.

بلكه منظور اين است كه انسان در چهار ديوار عالم ماده، و محدوده قدرت و توانايى خود محاصره نگردد و چشم خود را به حمايت و لطف پروردگار بدوزد، اين توجه مخصوص، آرامش و اطمينان و نيروى فوق العاده روحى و معنوى به انسان مى بخشد كه در مواجهه با مشكلات اثر عظيمى خواهد داشت.

در پايان آيه بعد دستور مى دهد كه افراد با ايمان بايد تنها بر خدا تكيه كنند زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد; { ...إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ .

و ضمناً از اين آيه استفاده مى شود كه توكل بايد حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امكاناتى كه انسان در اختيار دارد قرار گيرد.

نتيجه توكل
{ إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ... .

در اين آيه كه مكمل آيه گذشته است، نكته توكل بر خداوند بيان شده است و آن اينكه: قدرت او بالاترين قدرتهاست، بحمايت هر كس اقدام كند هيچ ـ كس نمى تواند بر او پيروز گردد.

همانطور كه اگر حمايت خود را از كسى برگيرد هيچ كس قادر بحمايت او نيست، كسى كه اين چنين همه پيروزيها از او سرچشمه ميگيرد، بايد باو تكيه كرد، و از او كمك خواست.

اين آيه افراد با ايمان را ترغيب مى كند، كه علاوه بر تهيه همه گونه وسائل ظاهرى باز بقدرت شكست ناپذير خدا تكيه كنند.

و در حقيقت روى سخن در آيه پيش، به پيامبر اكرم بود. و به او دستور مى داد. و اما در اين آيه روى سخن با همه مؤمنان است.

و به آن ها مى گويد: همانند پيامبر، بايد بر ذات پاك خدا تكيه كنند، و لذا در پايان آيه مى خوانيم: {...وَ عَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ; «مؤمنان تنها بر ذات خداوند، بايد توكل كنند.»
نا گفته پيداست، كه حمايت خداوند، يا ترك حمايت او نسبت بمؤمنان بى حساب نيست، و روى شايستگى ها و لياقت ها صورت مى گيرد.

آنها كه فرمان خدا را زير پا بگذارند، و از فراهم ساختن نيروهاى مادى و معنوى غفلت كنند هرگز مشمول يارى او نخواهند بود، و بر عكس آنها كه با صفوف فشرده و نيات خالص و عزم هاى راسخ و تهيه همه گونه وسائل لازم، به مبارزه با دشمن برمى خيزند دست حمايت پروردگار پشت سر آنها خواهد بود.

هرگونه خيانتى ممنوع
وَ ما كانَ لِنَبِيّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفّى كُلُّ نَفْس ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ(161)

161ـ (شما گمان كرديد ممكن است پيامبر به شما خيانت كند در حاليكه) ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند و هر كس خيانت كند در روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده با خود (به صحنه محشر) مى آورد سپس به هر كس آنچه تحصيل كرده داده مى شود و (به همين دليل) به آنها ستم نخواهد شد (زيرا محصول اعمال خود را خواهند ديد).

{ وَ ما كانَ لِنَبِيّ أَنْ يَغُلَّ... .

/ 96