حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج و حرمین شریفین در تفسیر نمونه - نسخه متنی

ب‍ا م‍ق‍دم‍ه‌ ناصر م‍ک‍ارم‌ ش‍ی‍رازی‌؛ ب‍ه‌ ک‍وش‍ش‌: ع‍ل‍ی‌ ق‍اض‍ی ‌ع‍س‍ک‍ر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بنا بر اين اگر در قلبى ترس از غير خدا پيدا شود، نشانه عدم تكامل ايمان و نفوذ وسوسه هاى شيطانى است; زيرا ميدانيم در عالم بيكران هستى تنها پناهگاه خدا است و مؤثر بالذات فقط او است و ديگران در برابر قدرت او قدرتى ندارند.

اصولا مؤمنان اگر ولى خود را كه خدا است با ولى مشركان و منافقان كه شيطان است مقايسه كنند، ميدانند كه آنها در برابر خداوند هيچگونه قدرتى ندارند و به همين دليل نبايد از آنها، كمترين وحشتى داشته باشند، نتيجه اين سخن آن است كه هر كجا ايمان نفوذ كرد شهامت و شجاعت نيز بهمراه آن نفوذ خواهد كرد(40).

تسليت به پيامبر(صلى الله عليه وآله)
وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللهَ شَيْئاً يُرِيدُ اللهُ أَلاّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الاْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ(176)

إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالاِْيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللهَ شَيْئاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ(177)

176ـ كسانى كه در راه كفر بر يكديگر پيشى مى گيرند، تو را غمگين نسازند; زيرا آنها هرگز زيانى به خداوند نمى رسانند (بعلاوه) خدا مى خواهد (آنها را بحال خود واگذارد و در نتيجه) بهره اى براى آنها در آخرت قرار ندهد، و براى آنها مجازات بزرگى است.

177ـ كسانى كه ايمان را دادند و كفر را خريدارى كردند هرگز به خدا زيانى نمى رسانند و براى آنها مجازات دردناكى است.

{ وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ... .

روى سخن در اين آيه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و به دنبال حادثه دردناك احد، خداوند او را تسليت مى گويد كه اى پيامبر! از اين كه مى بينى جمعى در راه كفر، بر يكديگر پيشىمى گيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشته اند، هيچگاه غمگين مباش; زيرا: آنها هرگز هيچگونه زيانى به خداوند نمى رسانند { ...إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللهَ شَيْئاً... ، بلكه خودشان در اين راه زيان مى بينند. اصولاً نفع و ضرر و سود و زيان براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست، اما خداوند ازلى و ابدى كه از هر جهت بى نياز است و وجودش نا محدود، كفر و ايمان مردم و كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند مى تواند داشته باشد؟ آنها هستند كه در پناه ايمان، تكامل مى يابند و به خاطر كفر تنزل و سقوط مى كنند.

بعلاوه خلافكاريهاى آنها فراموش نخواهد شد و به نتيجه اعمال خود خواهند رسيد.

{ يُرِيدُ اللهُ أَلاّ يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الاْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ... ; «خدا مى خواهد آنها را در اين راه، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند كه كمترين بهره اى در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد.»
در حقيقت آيه مى گويد: اگر آنها در راه كفر بر يكديگر پيشى مى گيرند، نه به خاطر اين است كه خدا نمى تواند جلو آنها را بگيرد بلكه خدا آزادى عمل به آنها داده تا هر چه مى توانند انجام دهند و نتيجه اش محروميت كامل آنها از مواهب جهان ديگر است بنا بر اين، آيه نه تنها دلالت بر جبر ندارد بلكه يكى از دلائل آزادى اراده است.

سپس در آيه بعد، مطلب را بطور وسيعتر، عنوان كرده و مى فرمايد: { إِنَّ الَّذِينَ اشترَوُا الْكُفْرَ بِالايمَنِ لَن يَضرُّوا الله شيْئاً... ; يعنى نه تنها افرادى كه به سرعت در راه كفر، پيش مى روند چنين هستند، بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش گرفته اند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن، كفر خريدارى نموده اند، هرگز بخدا زيان نمى رسانند و زيان آن، دامنگير خودشان مى شود.

و در پايان آيه مى فرمايد: { ...وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ... ; «آنها عذاب دردناك دارند.» و اين تفاوت در تعبير كه در اينجا عذاب اليم و در آيه قبل عذاب عظيم ذكر شده بود به خاطر آن است كه آنها در مسير كفر با سرعت بيشترى پيش مى رفتند.

سنگين بارها
وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لاَِنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ(178)

178ـ آنها كه كافر شدند (و راه طغيان پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى دهيم به سود آنها است، ما به آنان مهلت مى دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و عذاب خوار كننده اى براى آنها مى باشد.

{ وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ... .

به دنبال تسليت و دلدارى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) نسبت به تلاش و كوشش بى حسابدشمنان حق، در آيات گذشته، خداوند در اين آيه روى سخن را متوجه آنهاكرده و در باره سرنوشت شومى كه در پيش دارند، سخن مى گويد (اين آيه نيز درحقيقت بحثهاى مربوط بحادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل ميكند زيرايكجا روى سخن به پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود و يكجا به مؤمنان و در اينجا روى سخن به مشركان است).

آيه فوق به آنها اخطار مى كند كه هرگز نبايد آنها امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزى هايى كه گاهگاه نصيبشان مى شود و آزادى عملى كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانه اى از خشنودى خدا نسبت بخودشان فكر كنند.

توضيح اينكه: از آيات قرآن مجيد استفاده مى شود كه خداوند افراد گنهكار را در صورتى كه زياد آلوده گناه نشده باشند بوسيله زنگهاى بيدار باش و عكس العمل هاى اعمالشان، و يا گاهى بوسيله مجازاتهاى متناسب با اعمالى كه از آنها سرزده است، بيدار مى سازد و براه حق بازمى گرداند.

اينها كسانى هستند كه هنوز شايستگى هدايت را دارند و مشمول لطفخداوند مى باشند و در حقيقت مجازات و ناراحتيهاى آنها، نعمتى براى آنهامحسوب مى شود.

چنانكه در قرآن مى خوانيم: { ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ; «در خشكى ها و درياها، فساد و تباهى بر اثر اعمال مردم، ظاهر شد تا خداوند نتيجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند، شايد كه ايشان برگردند.» (سوره روم آيه 41).

ولى آنها كه در گناه و عصيان، غرق شوند و طغيان و نافرمانى را بمرحله نهايى برسانند، خداوند آنها را بحال خود وامى گذارد و به اصطلاح به آنها ميدان مى دهد تا پشتشان از بار گناه سنگين شود و استحقاق حد اكثر مجازات را پيدا كنند.

اينها كسانى هستند كه تمام پل ها را در پشت سر خود ويران كرده اند، و راهى براى بازگشت نگذاشته اند و پرده حيا و شرم را دريده و لياقت و شايستگى هدايت الهى را كاملا از دست داده اند.

آيه فوق، اين معنى را تأكيد كرده مى فرمايد: گمان نكنند آنهايى كه كافر شدند، مهلتى كه به ايشان مى دهيم براى آنها خوبست بلكه مهلت مى دهيم تا به ـ گناه و طغيان خود بيفزايند و براى آنان عذاب خوار كننده است.

در خطبه اى كه بانوى شجاع اسلام زينب كبرى(عليها السلام) در شام در برابر حكومت خودكامه جبار، ايراد كرد، استدلال به اين آيه را در برابر يزيد طغيانگر كه از مصاديق روشن گنهكار غير قابل بازگشت بود، مى خوانيم، آنجا كه مى فرمايد: تو امروز شادى مى كنى و چنين مى پندارى كه چون فراخناى جهان را بر ما تنگ كرده اى و كرانه هاى آسمان را بر ما بسته اى و ما را همچون اسيران از اين ديار به آن ديار ميبرى، نشانه قدرت تو است، و يا در پيشگاه خدا قدرت و منزلتى دارى و ما را در درگاه او راهى نيست؟!
اشتباه ميكنى، اين فرصت و آزادى را خداوند به خاطر اين به تو داده تا پشتت از بار گناه، سنگين گردد و عذاب دردناك در انتظار تو است... بخدا سوگند، اگر مسير حوادث زندگى، مرا همچون زن اسير، در پاى تخت تو آورد، تصور نكنى كه در نظر من كمترين شخصيت و ارزش دارى، من ترا كوچك و پست و درخور هرگونه تحقير و ملامت و توبيخ مى شمرم... هر كار از دستت ساخته است انجام ده، بخدا سوگند هرگز نور ما را خاموش نتوانى ساخت و وحى جاودانه و آيين حق ما را محو نخواهى كرد، تو نابود مى شوى و اين اختر تابناك همچنان خواهد درخشيد.

پاسخ به يك سؤال
آيه فوق، ضمناً به اين سؤال كه در ذهن بسيارى وجود دارد، پاسخ مى گويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اينهمه غرق نعمتند و مجازات نمى بينند.

قرآن مى گويد: اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار به حال خود واگذار شده اند، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حد اكثر مجازات شوند.

بعلاوه از بعضى از آيات قرآن، استفاده مى شود كه خداوند گاهى به اينگونه افراد، نعمت فراوانى مى دهد و هنگامى كه غرق لذت پيروزى و سرور شدند ناگهان همه چيز را از آنان ميگيرد، تا حد اكثر شكنجه را در زندگى همين دنيا ببينند زيرا جدا شدن از چنين زندگى مرفهى، بسيار ناراحت كننده است چنانكه مى خوانيم:

{ فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْء حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ; «هنگامى كه پندهايى را كه به آنها داده شده بود، فراموش كردند درهاى هر خيرى بروى آنان گشوديم تا شاد شوند، ناگهان هر آنچه داده بوديم از آنها بازگرفتيم، لذا فوق العاده ناراحت و غمگين شدند.» (انعام: 44).

در حقيقت اينگونه اشخاص، همانند كسى هستند كه از درختى، ظالمانه بالا مى روند، هر قدر بالاتر مى رود خوشحال تر مى شود تا آن هنگام كه به قلّه درخت مى رسد، ناگهان توفانى مىوزد و از آن بالا چنان سقوط مى كند كه تمام استخوانهاى او در هم مى شكند.

يك نكته ادبى
از آنچه در تفسير آيه گفتيم روشن مى شود كه لام در { ...لِيزْدَادُوا إِثْماً... ، لام عاقبت است نه لام غايت.

توضيح اينكه: گاهى لام در لغت عرب در موردى به كار مى رود كه محبوب و مطلوب انسان است مانند: { لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ... ; «قرآن را براى اين به سوى تو فرستاديم كه مردم را از تاريكى به ـ روشنايى دعوت كنى.» (ابراهيم آيه 1).

بديهى است هدايت مردم مطلوب و محبوب خدا است.

ولى گاهى كلمه لام در جايى به كار مى رود كه هدف شخص و محبوب او نيست، اما نتيجه عمل او است مانند: { ...لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً... ; «فرعونيان موسى را از آب گرفتند، تا سرانجام، دشمن آنها گردد.» (قصص: 8).

مسلما آنها براى اين هدف او را از آب نگرفتند، اما اين موضوع نتيجه كارشان بود.

اين دو تعبير مختلف نه تنها در ادبيات عرب، بلكه در ادبيات ساير زبانها نيز ديده مى شود و از اينجا پاسخ سؤال ديگرى روشن مى گردد كه چرا خداوند فرموده: { ...لِى زْدَادُوا إِثْماً... ; «ما مى خواهيم گناهان آنها زياد گردد» زيرا اين اشكال در صورتى است كه لام لام علت و هدف باشد، نه لام عاقبت و نتيجه، بنا بر اين معنى آيه چنين مى شود: ما به آنها مهلت مى دهيم كه سرانجام و عاقبت آنها اين است كه پشتشان از بار گناه، سنگين مى گردد، پس آيه فوق، نه تنها دليل بر جبر نيست بلكه دليل بر آزادى اراده است.

مسلمانان تصفيه مى شوند
ما كانَ اللهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(179)

179ـ ممكن نبود كه خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد، مگر آنكه نا پاك را از پاك جدا سازدو (نيز) ممكن نبود كه خداوند شما را از اسرار نهان آگاه سازد (تا مؤمنان و منافقان را از طريق علم غيب بشناسيد زيرا اين بر خلاف سنت الهى است) ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمى گزيند (و قسمتى از اسرار نهان را كه براى مقام رهبرى او لازم است در اختيار او مى گذارد) پس (اكنون كه اين جهان بوته آزمايش پاك و نا پاك است) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد پاداش بزرگى براى شماست.

قبل از حادثه احد، موضوع منافقان در ميان مسلمانان، زياد مطرح نبود به همين دليل آنها بيشتر، كفار را دشمن خود مى دانستند، اما بعد از شكست احد و تضعيف موقتى مسلمانان راستين و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان، فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند كه بايد كاملا مراقب آنها باشند و آنها منافقان اند و اين يكى از مهمترين نتايج حادثه احد بود.

آيه فوق، كه آخرين آيه اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث ميكند اين حقيقت را به صورت يك قانون كلى بيان نموده و مى گويد:

{ ما كانَ اللهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...} ; «چنين چيزى ممكن نيست كه خداوند مؤمنان را به همان شكل كه شما هستيد بگذارد و آنها را تصفيه نكند و طيب (و پاك) را از خبيث (و نا پاك) متمايز نسازد ـ اين يك حكم عمومى و همگانى است و يك سنت جاودانى پروردگار محسوب مى شود كه هر كس ادعاى ايمان كند و در ميان صفوف مسلمين براى خود جايى باز كند به حال خود رها نمى شود، بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى گردد.»

در اينجا ممكن بود سؤالى مطرح شود (و طبق پاره اى از روايات چنين سؤالى در ميان مسلمانان نيز مطرح بود) و آن اينكه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب، مؤمن از منافق شناخته شود.

قسمت دوم آيه { وَ ما كانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ... به اين سؤال پاسخ مى گويد كه: هيچگاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد زيرا آگاهى بر اسرار نهانى ـ به عكس آنچه بسيارى خيال مى كنند ـ مشكلى را براى مردم، حل نمى كند، بلكه در بسيارى از موارد باعث هرج و مرج و از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و خاموش شدن شعله هاى اميد و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم، مى گردد.

و از همه مهمتر اينكه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد نه از راه ديگر و مسأله آزمايش و امتحان پروردگار نيز، چيزى جز اين نيست، بنا بر اين راه شناسايى افراد، تنها اعمال آنها است.

سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثنا كرده و مى فرمايد: { وَ لكِنَّ اللهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ... ، خداوند هر زمان بخواهد از ميان پيامبرانش، كسانى را انتخاب مى كند و گوشه اى از علم غيب بى پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى دهدولى در هر حال قانون كلى و عمومى و جاودانى براى شناخت اشخاص، اعمال آنها است.

از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران ذاتا عالم به غيب نيستند و نيز استفاده مى شود كه آنها بر اثر تعليم الهى قسمتى از اسرار غيب را مى دانند بنا بر اين افرادى هستند كه از غيب آگاه مى شوند و همچنين مقدار آگاهى آنها بسته به مشيت خداوند است.

نا گفته پيدا است كه منظور از مشيت و خواست خدا در اين آيه، همانند آيات ديگر، همان اراده آميخته با حكمت است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مى سازد.

{ ...وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ... در پايان آيه، خاطر نشان مى سازد، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جداسازى پاك از نا پاك و مؤمن از منافق است، پس شما براى اينكه از اين بوته آزمايش، خوب به در آييد به خدا و پيامبران او ايمان آوريد اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى كند و مى فرمايد اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شما است.

اين نكته، در آيه قابل توجه است كه از مؤمن، تعبير به طيب (پاكيزه) شده است و مى دانيم پاكيزه، چيزى است كه بر همان آفرينش نخست باقى بماندو اشياء خارجى و بيگانه، آن را خبيث و نا پاك نسازد، آب پاكيزه، جامه پاكيزه و مانند آن، چيزى است كه عوامل آلوده خارجى به آن نرسيده باشد و از اين استفاده مى شود كه ايمان داشتن، فطرت و آفرينش نخستين انسان است(46).

پيامبر(صلى الله عليه وآله) را تنها نگذاريد!

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْر جامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(62)

لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ(63)

أَلا إِنَّ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللهُ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ(64)

62ـ مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ايمان به خداوند و رسولش آورده اند و هنگامى كه در كار مهمى با او باشند، بدون اجازه او به جايى نمى روند، كسانى كه از تو اجازه مى گيرند، آنها به راستى ايمان به خداوند و پيامبرش آورده اند، در اين صورت هرگاه از تو براى بعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهند، هر كس از آنها را مى خواهى (و صلاح مى بينى) اجازه ده و براى آنها استغفار كن كه خداوند غفور و رحيم است.

63ـ دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در ميان خود مانند دعوت بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر تلقى نكنيد، خداوند كسانى را كه از شما پشت سر ديگران پنهان مى شوند و يكى پس از ديگرى فرار مى كند مى داند، آنها كه مخالفت فرمان او مى كنند، بايد از اين بترسند كه فتنه اى دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد.

64ـ آگاه باشيد كه براى خدا است آنچه در آسمان ها و زمين است، او مى داند آنچه را كه شما بر آن هستيد و روزى كه به سوى او باز مى گردند، آنها را از اعمالى كه انجام دادند آگاه مى سازدو خداوند به هر چيزى آگاه است.

شأن نزول:

درباره نخستين آيه مورد بحث شان نزول هاى گوناگونى نقل كرده اند:

در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين آيه در مورد حنظلة بن أبى عياش نازل شده است كه در همان شب كه فرداى آن جنگ احد در گرفت، مى خواست عروسى كند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اصحاب و ياران مشغول مشورت درباره جنگ بود، او نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و عرضه داشت كه اگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او اجازه دهد، آن شب را نزد همسر خود بماند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او اجازه داد.

صبحگاهان به قدرى عجله براى شركت در برنامه جهاد داشت كه موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معركه كارزار شد و سرانجام شربت شهادت نوشيد.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره او فرمود: فرشتگان را ديدم كه حنظله را در ميان آسمان و زمين غسل مى دهند! لذا بعد از آن حنظله به عنوان غسيل الملائكه ناميده شد.

در شان نزول ديگرى مى خوانيم كه آيه در داستان جنگ خندق نازل شد، در آن هنگام كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با انبوه مسلمانان با سرعت مشغول كندن خندق در اطراف مدينه بودند، گروهى از منافقين به ظاهر در صف آنها بودند ولى كمتر كار انجام مى دادند و تا چشم مسلمانان را غافل مى ديدند، بدون اجازه گرفتن از پيامبر(صلى الله عليه وآله) آهسته به خانه هاى خود مى آمدند، اما هنگامى كه مسلمانان راستين مشكلى پيدا مى كردند، نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمده اجازه مى خواستند و به محض اينكه كار خود را انجام مى دادند باز مى گشتند و به حفر خندق ادامه مى دادند، تا از اين كار خير و مهم عقب نمانند، آيه فوق گروه اول را مذمت و گروه دوم را ستايش مى كند.

در چگونگى ارتباط اين آيات با آيات قبل، بعضى از مفسران از جمله مرحوم طبرسى در مجمع البيان و نويسنده تفسير فى ظلال گفته اند كه چون در آيات گذشته بخشى از نحوه معاشرت افراد با دوستان و خويشاوندان مطرح شده بود، آيات مورد بحث كيفيت معاشرت مسلمانان را با پيشوايشان پيامبر(صلى الله عليه وآله) مطرح نموده و لزوم انضباط را در برابر او تأكيد مى كند، تا در همه چيز گوش به فرمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشند و در كارهاى مهم بدون ضرورت و بدون اجازه او از جمعيت جدا نشوند.

اين احتمال نيز وجود دارد كه در چند آيه قبل، سخن از لزوم اطاعت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميان بود و يكى از شئون اطاعت آن است كه بدون اذن و فرمان او كارى نكنند، لذا در آيات مورد بحث از اين مطلب سخن مى گويد.

به هر حال در نخستين آيه مى فرمايد: «مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ايمان به خداوند و رسولش آورده اند و هنگامى كه در كار مهمى كه حضور جمعيت را ايجاب مى كند با او باشند، بدون اذن و اجازه او به جايى نمى روند»; { إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْر جامِع لَمْ يَذْهَبُوا حَتّى يَسْتَأْذِنُوهُ... .

منظور از امر جامع، هر كار مهمى است كه اجتماع مردم در آن لازم است و تعاون و همكارى شان ضرورت دارد، خواه مساله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پيرامون جهاد و مبارزه با دشمن و خواه نماز جمعه در شرايط فوق العاده و مانند آن، بنابر اين اگر مى بينيم بعضى از مفسران آن را به خصوص مشورت، يا خصوص مساله جهاد، يا خصوص نماز جمعه يا نماز عيد تفسير كرده اند بايد گفت: بخشى از معنى آيه را منعكس ساخته اند و شان نزول هاى گذشته نيز مصداق هايى از اين حكم كلى هستند.

در حقيقت اين يك دستور انضباطى است كه هيچ جمعيت و گروه متشكل و منسجم نمى تواند نسبت به آن بى اعتنا باشد، چرا كه در اين گونه مواقع گاهى حتى غيبت يك فرد گران تمام مى شود و به هدف نهايى آسيب مى رساند، مخصوصا اگر رييس جمعيت، فرستاده پروردگار و پيامبر خداوند و رهبر روحانى نافذ الامر باشد.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه منظور از اجازه گرفتن اين نيست كه هر كس كارى دارد يك اجازه صورى بگيرد و به دنبال كار خود برود، بلكه به راستى اجازه گيرد; يعنى اگر رهبر، غيبت او را مضر تشخيص نداد، به او اجازه مى دهد و در غير اين صورت بايد بماند و گاهى كار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر كند.

لذا در دنبال اين جمله اضافه مى كند: «كسانى كه از تو اجازه مى گيرند آنها به راستى ايمان به خداوند و رسولش آورده اند، ايمانشان تنها با زبان نيست، بلكه با روح و جان مطيع فرمان تواند»; { ...إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ... .

«در اين صورت هرگاه از تو براى بعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهند، به هركس از آنها مى خواهى (و صلاح مى بينى) اجازه ده»; { ...فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ... .

/ 96