] 19ـ آنها در همه چيز نسبت به شما بخيل اند و هنگامى كه لحظات ترس و بحرانى پيش آيد مشاهده مى كنى آنچنان به تو نگاه مى كنند و چشم هايشان در حدقه مى چرخد كه گويى مى خواهند قالب تهى كنند! اما هنگامى كه حالت خوف و ترس فرو نشست زبانهاى تند و خشن خود را با انبوهى از خشم و عصبانيت بر شما مى گشايند (و سهم خود را از غنائم مطالبه مى كنند!) در حالى كه در آن نيز حريص و بخيل اند، آنها هرگز ايمان نياورده اند لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرد و اين كار بر خدا آسان است.20ـ آنها گمان مى كنند هنوز لشكر احزاب نرفته اند و اگر برگردند اينها دوست مى دارند در ميان اعراب باديه نشين پراكنده و پنهان شوند و از اخبار شما جويا گردند و اگر در ميان شما باشند جز كمى پيكار نمى كنند.سپس به وضع گروهى ديگر از منافقين كه از ميدان جنگ احزاب كناره گيرى كردند و ديگران را نيز دعوت به كناره گيرى مى نمودند اشاره كرده مى گويد: «خداوند آن گروهى از شما را كه كوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند مى داند { ...قَدْ يَعْلَمُ اللهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ... .و همچنين كسانى را كه به برادرانشان مى گفتند به سوى ما بياييد و دست از اين پيكار خطرناك برداريد! { ...وَ الْقائِلِينَ لاِِخْوانِهِمْ... .همان كسانى كه اهل جنگ و پيكار نيستند و جز مقدار كمى ـ آنهم از روى اكراه و يا ريا ـ به سراغ جنگ نمى روند { ...وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاّ قَلِيلاً .معوقين از ماده عوق (بر وزن شوق) به معنى باز داشتن و منصرف كردن از چيزى است و باس در اصل به معنى شدت و در اينجا منظور از آن جنگ است.آيه فوق احتمالا اشاره به دو دسته مى كند: دسته اى از منافقين، كه در لابلاى صفوف مسلمانان بودند (و تعبير منكم گواه بر اين است) و سعى داشتند مسلمانان ضعيف الايمان را از جنگ باز دارند، اينها همان معوقين بودند.گروه ديگرى كه بيرون از صحنه نشسته بودند از منافقين و يا يهود و هنگامى كه با سربازان پيامبر(صلى الله عليه وآله) برخورد مى كردند مى گفتند به سراغ ما بياييد و خود را از اين معركه بيرون بكشيد (اينها همانها هستند كه در جمله دوم اشاره شده است).اين احتمال نيز وجود دارد كه اين آيه بيان دو حالت مختلف از يك گروه باشد، كسانى كه وقتى در ميان مردم هستند آنها را از جنگ باز مى دارند و هنگامى كه به كنار مى روند ديگران را به سوى خود دعوت مى كنند.در روايتى مى خوانيم يكى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله) از ميدان احزاب به درون شهر براى حاجتى آمده بود، برادرش را ديد كه نان و گوشت بريان و شراب پيش روى خود نهاده، گفت تو اينجا به خوشگذرانى مشغولى و پيامبر خدا در ميان شمشيرها و نيزه ها مشغول پيكار است؟! در جوابش گفت اى ابله! تو نيز بيا با ما بنشين و خوش باش! به خدايى كه محمد به او قسم ياد مى كند كه او هرگز از اين ميدان باز نخواهد گشت! و اين لشكر عظيمى كه جمع شده اند او و اصحابش را زنده نخواهند گذاشت! برادرش گفت: دروغ مى گويى، به خدا سوگند مى روم و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را از آنچه گفتى باخبر مى سازم، خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد و جريان را گفت در اينجا آيه فوق نازل شد.بنابر اين شان نزول واژه اخوانهم (برادرانشان) ممكن است به معنى برادران حقيقى باشد و يا به معنى هم مسلكان، همانگونه كه در آيه 27 سوره اسراء تبذير كنندگان را برادران شياطين ناميده است: { ...إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ... .در آيه بعد مى افزايد: انگيزه تمام اين كارشكنيها اين است كه آنها در همه چيز نسبت به شما بخيل اند; { أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ... .نه تنها در بذل جان در ميدان نبرد كه در كمك هاى مالى براى تهيه وسائل جنگ و در كمكهاى بدنى براى حفر خندق و حتى در كمكهاى فكرى نيز بخل مىورزند، بخلى توأم با حرص و حرصى روز افزون! بعد از بيان بخل آنها و مضايقه از هرگونه ايثارگرى، به بيان اوصاف ديگرى از آنها كه تقريبا جنبه عمومى در همه منافقان در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنين مى گويد: هنگامى كه لحظات ترسناك و بحرانى پيش مى آيد آنچنان جبان و ترسو هستند كه مى بينى به تو نگاه مى كنند در حالى كه چشم هايشان بى اختيار در حدقه به گردش آمده، همانند كسى كه در حال جان دادن است! { فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ... .آنها چون از ايمان درستى برخوردار نيستند و تكيه گاه محكمى در زندگى ندارند، هنگامى كه در برابر حادثه سختى قرار گيرند كنترل خود را به كلى از دست مى دهند،
گويى مى خواهند قبض روحشان كنند.سپس مى افزايد: اما همين ها هنگامى كه طوفان فرو نشست و حال عادى پيدا كردند به سراغ شما مى آيند آنچنان پر توقعند كه گويى فاتح اصلى جنگ آنها هستند و همچون طلبكاران فرياد مى كشند و با الفاظى درشت و خشن، سهم خود را از غنيمت، مطالبه مى كنند و در آن نيز سختگير و بخيل و حريصند! { ...فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَة حِداد أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ... .«سَلَقُوكُمْ» از ماده «سلق» (بر وزن خلق) در اصل به معنى گشودن چيزى باخشم وعصبانيت است، خواه گشودن دست باشد يا زبان، اين تعبير در مورد كسانى كه با لحنى آمرانه و طلبكارانه فرياد مى كشند و چيزى را مى طلبند به كار مى رود.السنة حداد، به معنى زبانهاى تيز و تند است و در اينجا كنايه از خشونت در سخن مى باشد.در پايان آيه به آخرين توصيف آنها كه در واقع ريشه همه بدبختيهايشان مى باشد اشاره كرده مى فرمايد: «آنها هرگز ايمان نياورده اند»; { ...أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا... .و به همين دليل خداوند اعمالشان را حبط و نابود كرده چرا كه اعمالشان هرگز توأم با انگيزه الهى و اخلاص نبوده است { ...فَأَحْبَطَ اللهُ أَعْمالَهُمْ... .و اين كار براى خدا سهل و آسان است { ...وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيراً... .در يك جمع بندى چنين نتيجه مى گيريم كه معوقين (باز دارندگان) منافقانى بودند با اين اوصاف:1ـ هرگز اهل جنگ نبودند جز به مقدار بسيار كم.2ـ آنها هيچگاه اهل ايثار و فداكارى از نظر جان و مال نبوده و تحمل كمترين ناراحتى ها را نمى كردند.3ـ در لحظات طوفانى و بحرانى از شدت ترس، خود را بكلى مى باختند.4ـ به هنگام پيروزى، خود را وارث همه افتخارات مى پنداشتند!5ـ آنها افراد بى ايمانى بودند و اعمالشان نيز در پيشگاه خدا بى ارزش بود.و چنين است راه و رسم منافقان در هر عصر و زمان و در هر جامعه و گروه.چه توصيف دقيقى قرآن از آنها كرده كه به وسيله آن مى توان همفكران آنها را
شناخت و چقدر در عصر و زمان خود نمونه هاى بسيارى از آنها را با چشم مى بينيم!آيه بعد ترسيم گوياترى از حالت جبن و ترس اين گروه است مى گويد: آنها به قدرى وحشت زده شده اند كه بعد از پراكنده شدن احزاب و لشكريان دشمن تصور مى كنند هنوز آنها نرفته اند! { ...يَحْسَبُونَ اْلأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا... .كابوس وحشتناكى بر فكر آنها سايه افكنده، گويى سربازان كفر مرتبا از مقابل چشمانشان رژه مى روند، شمشيرها را برهنه كرده و نيزه ها را به آنها حواله مى كنند! اين جنگاوران ترسو، اين منافقان بزدل از سايه خود نيز وحشت دارند، هر صداى اسبى بشنوند، هر نعره شترى به گوششان رسد، از ترس به خود مى پيچند به گمان اينكه لشكريان احزاب برگشته اند!سپس اضافه مى كند: اگر بار ديگر احزاب برگردند آنها دوست مى دارند سر به بيابان بگذارند و در ميان اعراب باديه نشين پراكنده و پنهان شوند { ...وَ إِنْ يَأْتِ اْلأَحْزابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِي اْلأَعْرابِ... .آرى بروند و در آنجا بمانند و مرتبا از اخبار شما جويا باشند { ...يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ... .لحظه به لحظه از هر مسافرى جوياى آخرين خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزديك شده باشند و سايه آنها به ديوار خانه آنها بيفتد! و اين منت را بر سر شما بگذارند كه همواره جوياى حال و وضع شما بوديم! و در آخرين جمله مى افزايد: به فرض كه آنها فرار هم نمى كردند و در ميان شما بودند جز به مقدار كم نمى جنگيدند { ...وَ لَوْ كانُوا فِيكُمْ ما قاتَلُوا إِلاّ قَلِيلاً... .نه از رفتن آنها نگران باشيد، نه از وجودشان خوشحال، كه افرادى بى ارزش و بى خاصيت اند و نبودنشان از بودنشان بهتر! همين مقدار پيكار مختصر نيز براى خدا نيست.از ترس سرزنش و ملامت مردم و براى تظاهر و ريا كارى است، چرا كه اگر براى خدا بود حد و مرزى نداشت و تا پاى جان در اين ميدان ايستاده بودند.
[ (1)1ـ تفسير نمونه، ج17، ص239 ]
نقش مؤمنان راستين در جنگ احزاب لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيراً(21)وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ اْلأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً(22)مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً(23)لِيَجْزِيَ اللهُ الصّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً(24)وَ رَدَّ اللهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللهُ قَوِيّاً عَزِيزاً(25)21ـ براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.22ـ هنگامى كه مؤمنان، لشكر احزاب را ديدند، گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده فرموده و خدا و رسولش راست گفته اند و اين موضوع جز بر ايمان و تسليم آنها چيزى نيفزود.23ـ در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و بعضى ديگر در انتظارند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود نداده اند.24ـ هدف اين است كه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد و منافقان را هرگاه بخواهد عذاب كند يا (اگر توبه كنند) توبه آنها را بپذيرد، چرا كه خداوند غفور و رحيم است.