[
(1)1 . احزاب
]
خود گرفته باشند و خداوند در اين ميدان مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت، (و پيروزى را نصيبشان كرد) و خدا قوى و شكست ناپذير است!تاكنون از گروههاى مختلف و برنامه هاى آنها در غزوه احزاب سخن به ميان آمده از جمله افراد ضعيف الايمان، منافقين، سران كفر و نفاق و باز ـ دارندگان از جهاد.قرآن مجيد در پايان اين سخن از مؤمنان راستين و روحيه عالى و پايمردى و استقامت و ساير ويژگيهاى آنان در اين جهاد بزرگ، سخن مى گويد و مقدمه اين بحث را از شخص پيامبر اسلام كه پيشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع مى كند، مى گويد: براى شما در زندگى رسولخدا(صلى الله عليه وآله) و عملكرد او (در ميدان احزاب) سرمشق نيكويى بود براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند { لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيراً .بهترين الگو براى شما نه تنها در اين ميدان كه در تمام زندگى، شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله)است، روحيات عالى او، استقامت و شكيبايى او، هوشيارى و درايت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث و زانو نزدن در برابر سختيها و مشكلات، هر كدام مى تواند الگو و سرمشقى براى همه مسلمين باشد.اين ناخداى بزرگ به هنگامى كه سفينه اش گرفتار سخت ترين طوفانها، مى شود كمترين ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمى دهد، او هم ناخدا است هم لنگر مطمئن اين كشتى، هم چراغ هدايت است و هم مايه آرامش و راحت روح و جان سرنشينان.همراه ديگر مؤمنان، كلنگ به دست مى گيرد، خندق مى كند، با بيل جمع آورى كرده و با ظرف از خندق بيرون مى برد، براى حفظ روحيه و خونسردى يارانش با آنها مزاح مى كند و براى گرم كردن دل و جان، آنها را به خواندن اشعار حماسى تشويق مى نمايد، مرتبا آنان را به ياد خدا مى اندازد و به آينده درخشان و فتوحات بزرگ نويد مى دهد.از توطئه منافقان بر حذر مى دارد و هوشيارى لازم را به آنها مى دهد.از آرايش جنگى صحيح و انتخاب بهترين روشهاى نظامى لحظه اى غافل نمى ماند
و در عين حال از راههاى مختلف براى ايجاد شكاف در ميان صفوف دشمن از پاى نمى نشيند.آرى او بهترين مقتدا و اسوه مؤمنان در اين ميدان و در همه ميدان ها است.اسوة (بر وزن عروه) در اصل به معنى آن حالتى است كه انسان به هنگام پيروى از ديگرى به خود مى گيرد و به تعبير ديگرى همان تاسى كردن و اقتدا نمودن است، بنابر اين معنى مصدرى دارد، نه معنى وصفى و جمله: { لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ... }مفهومش اين است كه براى شما در پيامبر(صلى الله عليه وآله) تأسى و پيروى خوبى است، مى توانيد با اقتدا كردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسير صراط مستقيم قرار گيريد.جالب اينكه: قرآن در آيه فوق اين اسوه حسنه را مخصوص كسانى مى داند كه داراى سه ويژگى هستند، اميد به الله و اميد به روز قيامت دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.در حقيقت ايمان به مبدء و معاد انگيزه اين حركت است و ذكر خداوند تداوم بخش آن; زيرا بدون شك كسى كه از چنين ايمانى قلبش سرشار نباشد، قادر به قدم گذاشتن در جاى قدمهاى پيامبر نيست و در ادامه اين راه نيز اگر پيوسته ذكر خدا نكند و شياطين را از خود نراند، قادر به ادامه تاسى و اقتدا نخواهد بود.اين نكته نيز قابل توجه است كه على(عليه السلام) با آن شهامت و شجاعتش در همه ميدانهاى جنگ كه يك نمونه زنده آن غزوه احزاب است و بعد اشاره خواهد شد در سخنى كه در نهج البلاغه از آن حضرت نقل مى فرمايد: «كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ»; «هرگاه آتش جنگ، سخت شعلهور مى شد ما به رسول الله پناه مى برديم و هيچيك از ما به دشمن نزديكتر از او نبود.»
بعد از ذكر اين مقدمه به بيان حال مؤمنان راستين پرداخته چنين مى گويد: هنگامى كه مؤمنان، لشگريان احزاب را ديدند، نه تنها تزلزلى به دل راه ندادند بلكه گفتند اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده فرموده و طلايه آن آشكار گشته و خدا و رسولش راست گفته اند و اين ماجرا جز بر ايمان و تسليم آنها چيزى نيفزود { وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ اْلأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً .اين كدام وعده بود كه خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) وعده داده بود؟ بعضى گفته اند اين اشاره به
سخنى است كه قبلا پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفته بود كه به زودى قبائل عرب و دشمنان مختلف شما دست به دست هم مى دهند و به سراغ شما مى آيند، اما بدانيد سرانجام پيروزى با شما است.مؤمنان هنگامى كه هجوم احزاب را مشاهده كردند يقين پيدا كردند كه اين همان وعده پيامبر(صلى الله عليه وآله) است گفتند: اكنون كه قسمت اول وعده به وقوع پيوسته قسمت دوم يعنى پيروزى نيز مسلما به دنبال آن است، لذا بر ايمان و تسليمشان افزود.ديگر اينكه خداوند در سوره بقره آيه 214 به مسلمانان فرموده بود كه آيا گمان مى كنيد به سادگى وارد بهشت خواهيد شد بى آنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان براى شما رخ دهد؟ همانها كه گرفتار ناراحتى هاى شديد شدند و آنچنان عرصه به آنان تنگ شد كه گفتند: يارى خدا كجا است؟ خلاصه اينكه به آنها گفته شده بود كه شما در بوته هاى آزمايش سختى آزموده خواهيد شد و آنها با مشاهده احزاب متوجه صدق گفتار خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) شدند و بر ايمانشان افزود.البته اين دو تفسير با هم منافاتى ندارد، مخصوصا با توجه به اينكه يكى در اصل وعده خدا و ديگرى وعده پيامبر(صلى الله عليه وآله) است و اين دو در آيه مورد بحث با هم آمده، جمع ميان اين دو كاملا مناسب به نظر مى رسد.آيه بعد اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است كه در تاسى به پيامبر(صلى الله عليه وآله) از همه پيشگام تر بودند و بر سر عهد و پيمانشان با خدا يعنى فدا كارى تا آخرين نفس و آخرين قطره خون ايستادند، مى فرمايد: در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بسته اند ايستاده اند، بعضى از آنها به عهد خود وفا كرده، جان را به جان آفرين تسليم نمودند و در ميدان جهاد شربت شهادت نوشيدند و بعضى نيز در انتظارند { مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ... .و هيچگونه تغيير و تبديل در عهد و پيمان خود ندادند و كمترين انحراف و تزلزلى در كار خود پيدا نكردند { ...وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً... .به عكس منافقان و يا مؤمنان ضعيف الايمان كه طوفان حوادث آنها را به اين طرف و آن طرف مى افكند و هر روز فكر شوم و تازه اى در مغز ناتوان خود مى پروراندند، اينان همچون كوه، ثابت و استوار ايستادند و اثبات كردند عهدى كه با او بستند هرگز گسستنى
نيست! واژه نحب (بر وزن عهد) به معنى عهد و نذر و پيمان است و گاه به معنى مرگ و ياخطر و يا سرعت سير و يا گريه با صداى بلند نيز آمده است.در ميان مفسران گفتگو است كه اين آيه به چه افرادى ناظر است؟
دانشمند معروف اهل سنت، حاكم ابو القاسم حسكانى با سند از على(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «فِينا نُزِلَتْ { رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ... فَأَنَا وَ الله المنتظر و ما بدلت تبديلاً»;(1) «آيه { رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ...} در باره ما نازل شده است و من به خدا همان كسى هستم كه انتظار (شهادت) را مى كشم، (و قبلا مردانى از ما همچون حمزه سيد الشهدا(عليه السلام) شربت شهادت نوشيدند) و من هرگز در روش خود تغيير نداده، بر سر پيمانم ايستاده ام.»
بعضى ديگر گفته اند: جمله { ...فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ... اشاره به شهيدان بدر و احد است و جمله و { ...مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ... اشاره به مسلمانان راستين ديگرى است كه در انتظار پيروزى يا شهادت بودند.از انس بن مالك نيز نقل شده كه عمويش انس بن نضر در روز جنگ بدر حاضر نبود، بعدا كه آگاه شد، در حالى كه جنگ پايان يافته بود تاسف خورد كه چرا در اين جهاد شركت نداشت، با خدا عهد و پيمان بست كه اگر نبرد ديگرى رخ دهد در آن شركت جويد و تا پاى جان بايستد، لذا در جنگ احد شركت كرد و به هنگامى كه گروهى فرار كردند او فرار نكرد، آنقدر مقاومت نمود كه مجروح شد سپس به افتخار شهادت نائل گشت.و از ابن عباس نقل شده كه گفت: جمله { ...فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ... اشاره به حمزة بن عبد المطلب و بقيه شهيدان احد و انس بن نضر و ياران او است.در ميان اين تفسيرها هيچ منافاتى نيست، چرا آيه مفهوم وسيعى دارد كه همه شهداى اسلام را كه قبل از ماجراى جنگ احزاب شربت شهادت نوشيده بودند شامل مى شود و منتظران نيز تمام كسانى بودند كه در انتظار پيروزى و شهادت به سر مى بردند و افرادى همچون حمزه سيد الشهدا(عليه السلام) و على(عليه السلام) در رأس اين دو گروه قرار داشتند.[
1 . بحارالأنوار، ج35، ص418
]
لذا در تفسير صافى چنين آمده است: انّ أصحاب الحسين(عليه السلام) بكربلاء «كان كلّ من أراد الخروج ودّع الحسين(عليه السلام) و قال السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولُ الله فَيُجِيبُهُ وَ عَلَيْكَ السَّلام وَ نَحْنُ خَلْفَكَ وَ يَقْرَأ(عليه السلام): { ...فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلاً... »;«ياران امام حسين(عليه السلام) در كربلا هر كدام كه مى خواستند به ميدان بروند با امام(عليه السلام) وداع مى كردند و مى گفتند سلام بر تو اى پسر رسولخدا (سلام وداع) امام(عليه السلام) نيز به آنها پاسخ مى گفت و سپس اين آيه را تلاوت مى فرمود: {...فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ...} .»
از كتب مقاتل استفاده مى شود كه امام حسين(عليه السلام) اين آيه را بر كنار جنازه شهيدان ديگرى همچون مسلم بن عوسجه و به هنگامى كه خبر شهادت عبدالله بن يقطر به او رسيد نيز تلاوت فرمود.و از اينجا روشن مى شود كه آيه چنان مفهوم وسيعى دارد كه تمام مؤمنان راستين را در هر عصر و هر زمان شامل مى شود، چه آنها كه جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشيدند و چه آنها كه بدون هيچگونه تزلزل بر سر عهد و پيمان با خداى خويش ايستادند و آماده جهاد و شهادت بودند.آيه بعد نتيجه و هدف نهايى عمل كردهاى مؤمنان و منافقان را در يك جمله كوتاه چنين بازگو مى كند: هدف اين است كه خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد و منافقان را هرگاه بخواهد عذاب كند و يا (اگر توبه كنند) ببخشد و توبه آنها را بپذيرد، چرا كه خداوند غفور و رحيم است { لِيَجْزِيَ اللهُ الصّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً .نه صدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مى ماند و نه سستى ها و كارشكنى هاى منافقان بدون كيفر.منتها براى اينكه راه بازگشت حتى به روى اين منافقان لجوج بسته نشود با جمله { ...أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ... درهاى توبه را به روى آنها مى گشايد و خود را با اوصاف غفور و رحيم توصيف مى كند تا انگيزه حركت به سوى ايمان و صدق و راستى و عمل به
[
(1)1 . بحارالأنوار، ج45، ص14
]
تعهدات الهى را در آنها زنده كند.از آنجا كه اين جمله به عنوان نتيجه اى براى كارهاى زشت منافقان ذكر شده بعضى از بزرگان مفسرين چنين استفاده كرده اند كه گاه ممكن است يك گناه بزرگ در دل هاى آماده منشا حركت و انقلاب و بازگشت به سوى حق و حقيقت شود و شرى باشد كه سرآغاز خيرى گردد!آخرين آيه مورد بحث كه آخرين سخن را در باره جنگ احزاب مى گويد و به اين بحث خاتمه مى دهد در عباراتى كوتاه جمع بندى روشنى از اين ماجرا كرده در جمله اول مى گويد: خداوند كافران را در حالى كه از خشم و غضب لبريز بودند و اندوهى عظيم بر قلبشان سايه افكنده بود باز گرداند در حالى كه به هيچيك از نتائجى كه در نظر داشتند نرسيدند { ...وَ رَدَّ اللهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً... .غيظ به معنى خشم و گاه به معنى غم آمده است و در اينجا آميزه اى از هر دو مى باشد، لشكريان احزاب كه آخرين تلاش و كوشش خود را براى پيروزى بر ارتش اسلام به كار گرفته بودند و ناكام ماندند، غمگين و خشمگين به سرزمين هاى خود بازگشتند.منظور از خير در اينجا، پيروزى در جنگ است، البته پيروزى لشكر كفر، هرگز خير نبود، بلكه شر بود، اما قرآن كه از دريچه فكر آنها سخن مى گويد از آن تعبير به خير كرده اشاره به اينكه آنها به هيچ نوع پيروزى در اين ميدان نائل نشدند.بعضى نيز گفته اند منظور از خير در اينجا مال است، چرا كه اين كلمه در بعضى از موارد ديگر نيز به مال اطلاق شده است (از جمله در آيه وصيت آيه 180 سوره بقره { ...إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ... .چه اينكه يكى از انگيزه هاى اصلى لشكر كفر رسيدن به غنائم مدينه و غارت اين سرزمين بود، اصولا در عصر جاهليت، مهمترين انگيزه جنگ، همين انگيزه بود.ولى ما هيچ دليلى بر محدود كردن مفهوم خير به مال در اينجا نداريم بلكه هر نوع پيروزى را كه آنها در نظر داشتند شامل مى شود، مال هم يكى از آنها بود كه از همه محروم ماندند.در جمله بعد مى افزايد: خداوند در اين ميدان مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت
{ ...وَ كَفَى اللهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ... .آنچنان عواملى فراهم كرد كه بى آنكه احتياج به درگيرى وسيع و گسترده اى باشد و مؤمنان متحمل خسارات و ضايعات زيادى شوند جنگ پايان گرفت; زيرا از يكسو طوفان شديد و سردى اوضاع مشركان را به هم ريخت و از سوى ديگر رعب و ترس و وحشت را كه آن هم از لشكرهاى نامريى خدا است بر قلب آنها افكند و از سوى سوم ضربه اى كه على بن ابى طالب(عليه السلام) بر پيكر بزرگترين قهرمان دشمن عمروبن عبد ود وارد ساخت و او را به ديار عدم فرستاد، سبب فرو ريختن پايه هاى اميد آنها شد، دست و پاى خود را جمع كردند و محاصره مدينه را شكستند و ناكام به قبائل خود باز گشتند.و در آخرين جمله مى فرمايد: خداوند قوى و شكست ناپذير است { ...وَ كانَ اللهُ قَوِيّاً عَزِيزاً .ممكن است كسانى قوى باشند اما عزيز و شكست ناپذير نباشند يعنى شخص قويترى بر آنان پيروز شود ولى تنها قوى شكست ناپذير در عالم خدا است كه قوت و قدرتش بى انتها است، هم او بود كه در چنين ميدان بسيار سخت و خطرناكى آنچنان پيروزى نصيب مؤمنان كرد كه حتى نياز به درگيرى و دادن تلفات هم پيدا نكردند!
نكته ها:
1ـ نكات مهمى از جنگ احزابالف ـ جنگ احزاب
جنگ احزاب چنانكه از نامش پيدا است نبردى بود كه در آن تمام قبائل و گروههاى مختلف دشمنان اسلام براى كوبيدن اسلام جوان متحد شده بودند.جنگ احزاب آخرين تلاش، آخرين تير تركش كفر و آخرين قدرت نمايى شرك بود، به همين دليل هنگامى كه بزرگترين قهرمان دشمن يعنى عمروبن عبدِ وَدّ در برابر افسر رشيد جهان اسلام امير المؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) قرار گرفت پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «بَرَزَ اْلإِيمانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّركِ كُلِّهِ»; «تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت.»
چرا كه پيروزى يكى از اين دو نفر بر ديگرى پيروزى كفر بر ايمان يا ايمان بر كفر