] عربستان سابقه نداشت و پديده تازه اى محسوب مى شد و ايجاد آن در اطراف مدينه، هم از لحاظ نظامى حائز اهميت بود و هم از نظر تضعيف روحيه دشمن و تقويت روانى مسلمين.از مشخصات خندق، اطلاعات دقيقى، در دست نيست، مورخان نوشته اند پهناى آن بقدرى بود كه سواران دشمن نتوانند از آن با پرش بگذرند، عمق آن نيز حتما به اندازه اى بوده كه اگر كسى وارد آن مى شد به آسانى نمى توانست از طرف مقابل بيرون آيد.بعلاوه تسلط تيراندازان اسلام بر منطقه خندق به آنها امكان مى داد كه اگر كسى قصد عبور داشت او را در همان وسط خندق هدف قرار دهند.و اما از نظر طول، بعضى با توجه به اين روايت معروف كه پيغمبر هر ده نفر را مأمور حفر چهل ذراع (حدود 20 متر) از خندق كرده بود و با توجه به اينكه مطابق مشهور عدد لشكر اسلام بالغ بر سه هزار نفر بود، طول مجموع آن را به دوازده هزار ذراع (6 هزار متر) تخمين زده اند.و بايد اعتراف كرد كه با وسائل بسيار ابتدايى آن روز حفر چنين خندقى بسيار طاقت فرسا بوده است، بخصوص اينكه مسلمانان از نظر آذوقه و وسائل ديگر نيز سخت در مضيقه بودند.مسلما حفر خندق مدت قابل توجهى به طول انجاميد و اين نشان مى دهد كه لشكر اسلام با هوشيارى كامل قبل از آنكه دشمن هجوم آورد پيش بينى هاى لازم را كرده بود به گونه اى كه سه روز قبل از رسيدن لشكر كفر به مدينه كار حفر خندق پايان يافته بود.د ـ ميدان بزرگ آزمايش جنگ احزاب، محك آزمون عجيبى بود، براى همه مسلمانان و آنها كه دعوى اسلام داشتند و همچنين كسانى كه گاه ادعاى بى طرفى مى كردند و در باطن با دشمنان اسلام سر و سر داشتند و همكارى مى كردند.موضع گروههاى سه گانه (مؤمنان راستين، مؤمنان ضعيف و منافقان) در عملكردهاى آنها كاملا مشخص شد و ارزشهاى اسلامى كاملا آشكار گشت.هر يك از اين گروههاى سه گانه در كوره داغ جنگ احزاب، سره و ناسره بودن خود را نشان دادند.طوفان حادثه به قدرى تند بود كه هيچكس نمى توانست آنچه را در دل دارد پنهان كند و مطالبى كه شايد ساليان دراز در شرايط عادى براى كشف آن وقت لازم بود در مدتى كمتر از يك ماه به ظهور و بروز پيوست! اين نكته نيز قابل توجه است كه شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مقاومت و ايستادگى سرسختانه خود و حفظ خونسردى و توكل بر خدا و اعتماد به نفس و همچنين مواسات و همكارى با مسلمانان در حفر خندق و تحمل مشكلات جنگ، نيز عملا ثابت كرد كه به آنچه در تعليماتش قبلا آورده است، كاملا مؤمن و وفادار مى باشد و آنچه را به مردم مى گويد قبل از هر كس خود عمل مى كند.هـ ـ پيكار تاريخى على(عليه السلام) مقابله على بن ابى طالب(عليه السلام) با عمروبن عبد ودّ، از فرازهاى حساس و تاريخى اين جنگ است.در تواريخ آمده است كه لشگر احزاب زورمندترين دلاوران عرب را به همكارى دراين جنگ دعوت كرده بود، ازميان آنها پنج نفر ازهمه مشهورتر بودند: عمروبن عبدودّ و عكرمة ابن ابى جهل و هبيره و نوفل و ضرار.آنها در يكى از روزهاى جنگ، براى نبرد تن به تن آماده شدند، لباس رزم در بر پوشيدند و از نقطه باريكى از خندق كه از تير رس سپاهيان اسلام نسبتا دور بود با اسب خود، به جانب ديگر خندق پرش كردند و در برابر لشكر اسلام حاضر شدند كه از ميان اينها عمروبن عبد ود از همه نام آورتر بود.او كه مغزش از غرور خاصى لبريز بود و سابقه زيادى در جنگ داشت جلو آمد و مبارز طلبيد، صداى خود را بلند كرد و نعره بر آورد.طنين فرياد هل من مبارز او در ميدان احزاب پيچيد و چون كسى از مسلمانان آماده مقابله بااو نشدجسورتر گشت وعقايد مسلمين را به سخريه كشيد و گفت: شما كه مى گوييد كشتگانتان در بهشت هستند و مقتولين ما در دوزخ، آيا يكى از شما نيست كه من او را به بهشت بفرستم يا او مرا به دوزخ اعزام كند؟! و در اينجا اشعار معروفش را خواند.و لقد بححت من النداء بجمعكم هل من مبارز و وقفت إذ جبن الشجاع مواقف القرن المناجز إنّي كذلك لم أزل متسرعاً نحو الهزاهز إنّ الشجاعة في الفتى و الجود من خير الغرائز
«بس كه فرياد كشيدم در ميان جمعيت شما و مبارز طلبيدم، صدايم گرفت! من هم اكنون در جايى ايستاده ام كه شبه قهرمانان از ايستادن در موقف قهرمانان جنگجو ترس دارند!».آرى، بزرگوارى و شجاعت در جوانمردان بهترين غرائز است! در اينجا پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمان داد يك نفر برخيزد و شر اين مرد را از سر مسلمانان كم كند، اما هيچكس جز على بن ابى طالب(عليه السلام) آماده اين جنگ نشد.پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او فرمود، اين عمروبن عبد ود است، على(عليه السلام) عرض كرد من آماده ام هر چند عمرو باشد.پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او فرمود: نزديك بيا، عمامه بر سرش پيچيد و شمشير مخصوصش ذو الفقار را به او بخشيد و براى او دعا كرد: «اَللَّهُمَّ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ»;(2) «خداوندا! او را از پيش رو و پشت سر و از راست و چپ و از بالا و پايين حفظ كن.» على(عليه السلام) به سرعت به وسط ميدان آمد، در حالى كه اين اشعار را در پاسخ اشعار عمرو مى خواند:لا تعجلنّ فقد أتاك مجيب صوتك غير عاجز ذو نيّة و بصيرة يرجو بذاك نجاة فائز إنّي لآمل أن أقيم عليك نائحة الجنائز من ضربة فوهاء يبقى ذكرها عند الهزاهز
«شتاب مكن كه پاسخگوى نيرومند دعوت تو فرا رسيد! آنكس كه نيتى پاك و بصيرتى شايسته و صداقتى كه نجات بخش هر انسان پيروز است دارد.[ (1)1 . تفسيرالقمي، ج2، ص183 2 . الكافي، ج8 ، ص277 (3)3 . بحارالأنوار، ج39، ص5 ]
من اميدوارم كه فرياد نوحه گران را بر كنار جنازه تو بلند كنم، از ضربه آشكارى كه صداى آن بعد از ميدان هاى جنگ باقى مى ماند و در همه جا مى پيچد!»
و در اينجا بود كه پيامبر جمله معروف: «بَرَزَ اْلإِيمانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّركِ كُلِّهِ» را فرمود.امير مؤمنان على(عليه السلام) نخست او را دعوت به اسلام كرد، او نپذيرفت، سپس دعوت به ترك ميدان نمود، از آن هم ابا كرد و اين را براى خود ننگ و عار دانست، سومين پيشنهادش اين بود از مركب پياده شود و جنگ تن به تن به صورت پياده انجام گيرد.عمرو خشمگين شد و گفت: من باور نمى كردم كسى از عرب چنين پيشنهادى به من كند، از اسب پياده شد و با شمشير خود ضربه اى بر سر على(عليه السلام) فرود آورد، اما امير مؤمنان(عليه السلام) با چابكى مخصوص بوسيله سپر آن را دفع كرد ولى شمشير از سپر گذشت و سر على(عليه السلام) را آزرده ساخت.در اينجا على(عليه السلام) از روش خاصى استفاده نمود، فرمود: تو مرد قهرمان عرب هستى و من با تو جنگ تن به تن دارم، اينها كه پشت سر تو هستند براى چه آمده اند و تا عمرو نگاهى به پشت سر كرد، على(عليه السلام) شمشير را در ساق پاى او جاى داد، اينجا بود كه قامت رشيد عمرو به روى زمين در غلطيد، گرد و غبارى سخت فضاى معركه را فرا گرفته بوده، جمعى از منافقان فكر مى كردند على(عليه السلام) به دست عمرو كشته شد اما هنگامى كه صداى تكبير را شنيدند پيروزى على(عليه السلام) مسجل گشت، ناگهان على(عليه السلام) را ديدند در حالى كه خوناز سرش مى چكيد آرام آرام به سوى لشگر گاه باز مى گردد و لبخند پيروزى بر لب دارد و پيكر عمرو بى سر در گوشه اى از ميدان افتاده بود. كشته شدن قهرمان معروف عرب، ضربه غير قابل جبرانى بر لشكر احزاب و اميد و آرزوهاى آنان وارد ساخت ضربه اى بود كه روحيه آنان را سخت تضعيف كرد و آنها را از پيروزى مايوس ساخت و به همين دليل پيامبر(صلى الله عليه وآله) در باره آن فرمود: «لو وزن اليوم عملك بعمل جميع أمّة محمّد لرجح عملك على عملهم و ذاك أنّه لم يبق بيت من المشركين إلاّ و قد دخله ذلّ بقتل عمرو و لم يبق بيت من المسلمين إلاّ و قد دخله عزّ بقتل عمرو»;(1) «اگر [1 . بحارالأنوار، ج20، ص215
] اين كار تو را امروز با اعمال جميع امت محمد مقايسه كنند بر آنها برترى خواهد داشت چرا كه با كشته شدن عمرو خانه اى از خانه هاى مشركان نماند مگر اينكه ذلتى در آن داخل شد و خانه اى از خانه هاى مسلمين نماند مگر اينكه عزتى در آن وارد گشت!دانشمند معروف اهل سنت حاكم نيشابورى همين سخن را منتها با تعبير ديگرى آورده است: «لمبارزة عليّ بن أبي طالب لعمرو بن عبد وَدّ يوم الخندق، أفضل من عمل أمّتي إلى يوم القيامة».فلسفه اين سخن پيدا است چرا كه در آن روز اسلام و قرآن ظاهرا بر لب پرتگاه قرار گرفته بود و بحرانى ترين لحظات خود را مى پيمود، كسى كه با فداكارى خود بيشترين فداكارى را بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين ميدان نشان داد، اسلام را از خطر حفظ كرد و تداوم آن را تا روز قيامت تضمين نمود و اسلام از بركت فداكارى او ريشه گرفت و شاخ و برگ بر سر جهانيان گسترد، بنابر اين عبادت همگان مرهون او است.بعضى نوشته اند كه مشركان كسى را خدمت پيامبر فرستادند تا جنازه عمرو را به ده هزار درهم خريدارى كند (شايد تصور مى كردند مسلمانان با بدن عمرو همان خواهند كرد كه سنگدلان در جنگ احد با پيكر حمزه كردند) پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود جنازه او براى شما، ما هرگز بهايى در برابر مردگان نخواهيم گرفت! اين نكته نيز قابل توجه است كه وقتىخواهر عمرو بر كنار كشته برادر رسيد و زره گران قيمت او را ديد كه على(عليه السلام) از تن او بيرون نياورده است گفت: «ما قتله الا كفو كريم»: من اعتراف مى كنم كه هماورد و كشنده او مرد بزرگوارى بوده است!و ـ اقدامات نظامى و سياسى پيامبر در اين ميدان عوامل پيروزى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان در ميدان احزاب، علاوه بر تأييد الهى به وسيله باد و طوفان شديدى كه دستگاه احزاب را به هم ريخت و نيز علاوه بر لشگريان نامريى پروردگار، مجموعه اى از عوامل مختلف، از روشهاى نظامى، سياسى و عامل مهم اعتقادى و ايمانى بود:[ (1)1 . كشف الغمه، ج1، ص150