زندگى مسلمانان آشكار شده و مى شود، فتحى كه در طول تاريخ اسلام كم نظير يا بى نظير بود.در اينجا گفتگو و بحث عظيمى در ميان مفسران در گرفته است كه منظور از اين فتح كدام فتح است؟!اكثر مفسران آن را اشاره به پيروزى عظيمى مى دانند كه از صلح حديبيه نصيب مسلمانان شد.(1) جمعى نيز آن را اشاره به مساله فتح مكه دانسته اند. در حالى كه بعضى نيز آن را ناظر به فتح خيبر مى دانند. بعضى ديگر آن را اشاره به پيروزى اسلام بر تمام دشمنان از طريق قدرت منطق و برترى دلايل و معجزات آشكار دانسته اند و بالاخره بعضى آن را اشاره به گشودن اسرار علوم براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى دانند.ولى قراين فراوانى در دست است كه مساله صلح حديبيه را ترجيح مى دهد، اما براى روشن شدن تفسير اين آيات بايد قبل از هر چيز فشرده اى از داستان حديبيه را در اينجا بياوريم، كه به منزله شان نزول آن است.داستان صلح حديبيه در سال ششم هجرت، ماه ذى القعده، پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به قصد عمره به سوى مكه حركت كرده و همه مسلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود، اما گروهى خوددارى كردند ولى جمع كثيرى از مهاجران و انصار و اعراب باديه نشين در خدمتش عازم مكه شدند.اين جمعيت كه در حدود يكهزار و چهارصد نفر بودند، همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشير كه اسلحه مسافران محسوب مى شد، هيچ سلاح جنگى با خود بر نداشتند.هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عسفان در نزديكى مكه رسيد، با خبر شد كه قريش تصميم [1ـ اين تفسير را ابوالفتوح رازى، آلوسى در روح المعانى، علامه طباطبايى در الميزان، نويسنده فى ظلال القرآن و فيض كاشانى در صافى برگزيده اند در حالى كه در تفاسير تبيان و كشّاف و بعضى ديگر، تفسير دوم (فتح مكه) ترجيح داده شده. مرحوم طبرسى در مجمع البيان هر دوقول را با اقوال ديگر برشمرده ولى فتح مكه را اولين قول ذكر كرده است.]
گرفته اند از ورود او به مكه جلوگيرى نمايند، تا اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به حديبيه رسيد (حديبيه روستايى است در بيست كيلومترى مكه كه به مناسبت چاه و يا درختى كه در آنجا بوده، به اين نام ناميده مى شد،) حضرت(صلى الله عليه وآله) فرمود: «همين جا توقف كنيد»، عرض كردند در اينجا آبى وجود ندارد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) از طريق اعجاز از چاهى كه در آنجا بود، آب براى يارانش فراهم ساخت.در اينجا سفرايى ميان قريش و پيامبر(صلى الله عليه وآله) رفت و آمد كردند تا مشكل به نحوى حل شود، سرانجام عروة ابن مسعود ثقفى كه مرد هوشيارى بود از سوى قريش خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «من به قصد جنگ نيامده ام و تنها هدفم زيارت خانه خدا است»، ضمناً عروه در اين ملاقات منظره وضو گرفتن پيامبر (صلى الله عليه وآله) را كه اصحاب اجازه نمى دادند، قطره اى از آب وضوى او به روى زمين بيفتد مشاهده كرد و هنگام بازگشت به قريش گفت: «من به دربار كسرى و قيصر و نجاشى رفته ام، هرگز زمامدارى را در ميان قومش به عظمت محمد(صلى الله عليه وآله)در ميان يارانش نديدم و اگر تصور كنيد كه آنها دست از محمد(صلى الله عليه وآله) بردارند اشتباه بزرگى است، شما با چنين افراد ايثارگرى روبرو هستيد، تصميمتان را بگيريد».در اين ميان پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عمر پيشنهاد فرمود كه به مكه رود و اشراف قريش را از هدف اين سفر آگاه سازد، عمر گفت: «قريش با من عداوت شديدى دارند و من از آنها بيمناك هستم، بهتر اين است كه عثمان به اين كار مبادرت ورزد»، عثمان به سوى مكه آمد و چيزى نگذشت كه در ميان مسلمانان شايع شد او را كشته اند. در اينجا پيامبر(صلى الله عليه وآله)تصميم به شدّت عمل گرفت و در زير درختى كه در آنجا بود، با يارانش تجديد بيعت كرد كه به نام بيعت رضوان معروف شد و با آنان عهد بست كه تا آخرين نفس مقاومت كنند ولى چيزى نگذشت كه عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قريش، سهيل ابن عمر را براى مصالحه خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله)فرستادند ولى تأكيد كردند كه امسال به هيچ وجه ورود او به مكه ممكن نيست.بعد از گفتگوهاى زياد، پيمان صلحى منعقد شد كه يكى از موادش همين بود كه مسلمانان آن سال را از عمره چشم بپوشند و سال آينده به مكه بيايند. مشروط بر اينكه بيش از سه روز نمانند و سلاحى جز سلاح مسافر با خود نياورند و مواد متعدد ديگرى
داير بر حفظ امنيت جانى و مالى مسلمانان كه از مدينه وارد مكه مى شوند و همچنين 10 سال متاركه جنگ ميان مسلمين و مشركين و آزادى مسلمانان مكه در انجام فرايض مذهبى در آن گنجانيده شد.اين پيمان، در حقيقت يك پيمان عدم تعرض همه جانبه بود كه به جنگ هاى مداوم و مكرر بين مسلمانان و مشركان به طور موقّت پايان مى داد.متن پيمان صلح از اين قرار بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) دستور داد بنويس:«بسم الله الرحمن الرحيم»، سهيل بن عمرو كه نماينده مشركان بود گفت: «منبا چنين جمله اى آشنا نيستم، بنويس بسمك اللهمّ!» پيامبر (صلى الله عليه وآله)فرمود: «بنويس بسمك اللهمّ».سپس فرمود: «بنويس اين چيزى است كه محمد رسول الله(صلى الله عليه وآله) با سهيل بن عمرو مصالحه كرده»، سهيل گفت: «ما اگر تو را رسول الله مى دانستيم با تو جنگ نمى كرديم، تنها اسم خودت و اسم پدرت را بنويس»، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مانعى ندارد، بنويس اين چيزى است كه محمد بن عبد الله با سهيل بن عمرو صلح كرده كه ده سال متاركه جنگ شود تا مردم امنيت خود را بازيابند».«علاوه بر اين هر كس از قريش بدون اجازه ولى اش نزد محمد بيايد (و مسلمان شود) او را بازگردانند و هر كس از آنها كه با محمد هستند، نزد قريش بازگردد، بازگرداندن او لازم نيست!».«همه آزادند، هر كس مى خواهد در پيمان محمد وارد شود و هر كس مى خواهد در پيمان قريش».«طرفين متعهدند كه نسبت به يكديگر خيانت نكنند (و جان و مال يكديگر را محترم بشمارند)».«از اين گذشته محمد، امسال باز مى گردد و وارد مكه نمى شود، اما سال آينده ما بهمدت سه روز از مكه بيرون مى رويم و يارانش بيايند اما بيش از سه روز توقف نكنند (و مراسم عمره را انجام دهند و بازگردند) به شرط اينكه جز اسلحه مسافر يعنى شمشير، آن هم در غلاف سلاح ديگرى به همراه نداشته باشند.«بر اين پيمان صلح گروهى از مسلمانان و مشركان گواهى داده و كاتب عهدنامه
على بن ابى طالب بود».مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار، بعضى موارد ديگر را نيز نقل كرده از جمله اينكه: اسلام در مكه بايد آشكار باشد و كسى را مجبور در انتخاب مذهب نكنند و اذيت و آزارى به مسلمانان نرسانند.اين مضمون در تعبير سابق نيز اجمالا وجود داشت.در اينجا پيامبر(صلى الله عليه وآله) دستور داد شترهاى قربانى را كه به همراه آورده بودند در همانجا قربانى كنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آيند. اما اين امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود، چرا كه بيرون آمدن از احرام بدون انجام مناسك عمره در نظر آنها امكان پذير نبود ولى پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شخصا پيشگام شد و شتران قربانى را نحر فرمود و از احرام بيرون آمد و به مسلمانان تفهيم نمود كه اين استثنايى است در قانون احرام و قربانى، كه از سوى خداوند قرار داده شده است.مسلمانان هنگامى كه چنين ديدند، تسليم شدند و دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) دقيقاً اجرا شد و از همان جا آهنگ مدينه كردند، اما كوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگينى مى نمود، چرا كه به صورت ظاهر اين مسافرت يك ناكامى و شكست بود ولى خبر نداشتند كه در پشت داستان صلح حديبيه، چه پيروزى هايى براى مسلمانان و آينده اسلام نهفته است و در همين هنگام بود كه سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظيمى را به پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) داد.پيامدهاى سياسى و اجتماعى و مذهبى صلح حديبيه يك مقايسه اجمالى ميان وضع مسلمانان در سال ششم هجرت (هنگام صلح حديبيه) و دو سال بعد كه با ده هزار سرباز مجهز براى فتح مكه حركت كردند تا به پيمان شكنى مشركان پاسخ دندان شكنى دهند و سرانجام بدون كمترين برخورد نظامى مكه را گشودند، نشان مى دهد كه بازتاب صلح حديبيه تا چه حد گسترده بود.[ (1)1ـ تاريخ طبرى، ج2، ص281، با تلخيص.(2)2ـ بحارالأنوار، ج20، ص352.(3)3ـ سيره ابن هشام، ج3، صص 321 تا 324، تفسير مجمع البيان، فى ظلال القرآن، كامل ابن اثير و... ]
به طور خلاصه مسلمانان از اين صلح چند امتياز و پيروزى مهم به شرح زير به دست آوردند:1ـ عملا به فريب خوردگان مكه نشان دادند كه آنها قصد كشتار ندارند و براى شهر مقدس مكه و خانه خداوند احترام فراوان قايل اند، همين امر سبب جلب قلوب جمع كثيرى به سوى اسلام شد.2ـ قريش براى اولين بار اسلام و مسلمين را به رسميت شناختند، مطلبى كه دليل بر تثبيت موقعيت آنها در جزيره عربستان بود.3ـ بعد از صلح حديبيه، مسلمانان به راحتى مى توانستند همه جا رفت و آمد كنند و جان و مال آن ها محفوظ بماند و عملا با مشركان از نزديك تماس پيدا كردند، تماسى كه نتيجه اش شناخت بيشتر اسلام از سوى مشركان و جلب توجه آنها به اسلام بود.4ـ بعد از صلح حديبيه، راه براى نشر اسلام در سراسر جزيره عرب گشوده شده و آوازه صلح طلبى پيامبر (صلى الله عليه وآله) اقوام مختلفى را كه برداشت غلطى از اسلام و شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله)داشتند، به تجديد نظر وادار كرد و امكانات وسيعى از نظر تبليغاتى به دست مسلمانان افتاد.5ـ صلح حديبيه راه را براى گشودن خيبر و بر چيدن اين غده سرطانى يهود كه بالفعل و بالقوه خطر مهمى براى اسلام و مسلمين محسوب مى شد، هموار ساخت.6ـ اصولا وحشت قريش از درگيرى با سپاه هزار و چهارصد نفرى پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه هيچ سلاح مهم جنگى با خود نداشتند و پذيرفتن شرايط صلح، خود عامل مهمى براى تقويت روحيه طرفداران اسلام و شكست مخالفان بود كه تا اين اندازه از مسلمانان حساب بردند.7ـ بعد از ماجراى حديبيه، پيامبر(صلى الله عليه وآله) نامه هاى متعددى به سران كشورهاى بزرگ ايران و روم و حبشه و پادشاهان بزرگ جهان نوشت و آنها را به سوى اسلام دعوت كرد و اين به خوبى نشان مى دهد كه تا چه حد صلح حديبيه اعتماد به نفس به مسلمين داده بود، كه نه تنها در جزيره عرب كه در دنياى بزرگ آن روز، راه خود را به پيش مى گشودند. اكنون به تفسير آيات باز مى گرديم.از آنچه گفته شد به خوبى مى توان فهميد كه صلح حديبيه به راستى فتح و پيروزى
بزرگى براى اسلام و مسلمين بود و تعجب نيست كه قرآن مجيد از آن به عنوان فتح مبين ياد كند.از اين گذشته قراين متعدد ديگرى در دست است كه اين تفسير را تاييد مى كند:1ـ جمله «فتحنا» به صورت فعل ماضى است، نشان مى دهد كه اين امر به هنگام نزول آيات تحقق يافته بود، در حالى كه چيزى جز صلح حديبيه در كار نبود.2ـ زمان نزول اين آيات كه دربالا اشاره شد و آيات ديگر اين سوره كه مدح مؤمنان و ذم منافقان و مشركان در ماجراى حديبيه مى كند، مؤيد ديگرى بر اين معنى است.آيه 27 اين سوره كه تأكيد بر رؤياى صادقانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرده مى گويد: «مسلما در آينده در نهايت امنيت وارد مسجدالحرام خواهيد شد و به انجام مناسك عمره مى پردازيد» شاهد گويايى است بر اينكه اين سوره و محتواى آن بعد از حديبيه و قبل از فتح مكه بوده است.3ـ در روايات متعددى، صلح حديبيه به عنوان فتح مبين معرفى شده است از جمله، در تفسير جوامع الجوامع آمده است: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از حديبيه باز مى گشت (و سوره فتح نازل شد) يكى از اصحاب عرض كرد: «ما هذَا الْفَتْح لَقَد صددنا عن البيت و صد هدينا»; «اين چه فتحى است كه ما را از زيارت خانه خدا باز داشتند و جلوى قربانى ما را گرفتند؟!». پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «بئس الكلام هذا، بل هو أعظم الفتوح، قد رضي المشركون أن يدفعوكم عن بلادهم بالراع و يسئلوكم القضية و رغبوا اليكم في الأمان و قد رأوا منكم ما كرهوا!» «بد سخنى گفتى، بلكه اين بزرگترين پيروزى ما بود كه مشركان راضى شدند بدون برخورد خشونت آميز شماراازسرزمين خوددور كنند و به شما پيشنهاد صلح دهند و با آن همه ناراحتى كه قبلا ديده اند تمايل به ترك تعرض نشان دادند».سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله) ناراحتى هايى كه در بدر و احزاب تحمل كردند، به آنها يادآور شد. مسلمانان تصديق كردند كه اين اعظم فتوح بوده است و آنها از روى ناآگاهى قضاوت كردند.زهرى كه از رجال معروف تابعين است، مى گويد: فتحى عظيم تر از صلح حديبيه [ (1)1ـ نورالثقلين، ج5، ص48، حديث9.(2)2ـ تفسير درالمنثور، ج6، ص68. ]
صورت نگرفت، چرا كه مشركين با مسلمانان ارتباط يافتند و اسلام در قلوب آنها جايگزين شد و در عرض سه سال، گروه عظيمى اسلام آوردند و جمعيت مسلمانان با آنها فزونى گرفت.در اين احاديث به گوشه هايى از امتيازاتى كه به بركت صلح حديبيه نصيب مسلمانان گرديد، اشاره شده است.تنها در حديثى از امام على ابن موسى الرضا(صلى الله عليه وآله) آمده است كه: «انا فتحنا، بعد از فتح مكه نازل شد.ولى از آنجا كه صلح حديبيه، مقدمه اى براى فتح مكه در دو سال بعد شد، توجيه اين حديث مشكل نخواهد بود.يا به تعبير ديگر، صلح حديبيه در كوتاه مدت سبب فتح خيبر (در سال هفتم هجرت) و فراتر از آن سبب فتح مكه و نيز پيروزى اسلام در تمام صحنه جهان از نظر نفوذ در قلوب مردم بود.به اين ترتيب مى توان ميان تفسيرهاى چهارگانه را جمع كرد، با اين قيد كه محور اصلى را صلح حديبيه تشكيل مى دهد(3).