آشكار نشود نتيجه اى جز رسوايى دعوت كننده نخواهد داشت. چگونه ممكن است آدم عاقل و فهميده اى بدون اطمينان به نتيجه، در چنين مرحله اى گام بگذارد؟ از اينجا است كه گفته اند دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مباهله، يكى از نشانه هاى صدق دعوت و ايمان قاطع او است، قطع نظر از نتايجى كه بعدا از مباهله به دست آمد.در روايات اسلامى وارد شده هنگامى كه پاى مباهله به ميان آمد، نمايندگان مسيحيان نجران از پيامبر مهلت خواستند تا در اين باره بينديشند و با بزرگان خود به شور بنشينند، نتيجه مشاوره آنها كه از يك نكته روان شناسى سرچشمه مى گرفت اين بود كه به نفرات خود دستور دادند اگر مشاهده كرديد محمد(صلى الله عليه وآله) با سر و صدا و جمعيت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله كنيد و نترسيد; زيرا حقيقتى در كار او نيست كه متوسل به جار و جنجال شده است و اگر با نفرات بسيار محدودى از خاصان نزديك و فرزندان خردسالش به ميعادگاه آمد، بدانيد كه او پيامبر خداست و از مباهله با او به پرهيزيد كه خطرناك است! آنها طبق قرار قبلى به ميعادگاه رفتند. ناگاه ديدند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرزندانش حسن و حسين (عليهما السلام) را در پيش رو دارد و على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام)همراه او هستند و به آنها سفارش مى كند هر گاه من دعا كردم شما آمين بگوييد، مسيحيان هنگامى كه اين صحنه را مشاهده كردند سخت به وحشت افتادند و از اقدام به مباهله خوددارى كرده، حاضر به مصالحه شدند و به شرايط ذمه و پرداختن ماليات (جزيه) تن در دادند.2ـ مباهَلَه سند زنده اى براى عظمت اهل بيت:غالب مفسران و محدثان شيعه و اهل تسنن تصريح كرده اند كه آيه مباهله در حق اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله)نازل شده است و پيامبر تنها كسانى را كه همراه خود به ميعادگاه برد، فرزندانش حسن و حسين (عليهما السلام)و دخترش فاطمه(عليها السلام)و على(عليه السلام) بودند، بنابر اين منظور از «أَبْناءَنا» در آيه منحصرا حسن و حسين(عليهما السلام) هستند، همانطور كه منظور از «وَ نِساءَنا» فاطمه(عليها السلام) و منظور از «وَ أَنْفُسَنا» تنها على(عليه السلام) بوده است و احاديث فراوانى در اين زمينه نقل شده است.ولى بعضى از مفسران اهل تسنن كه كاملا در اقليت هستند، كوشيده اند كه ورود احاديث را در اين زمينه انكار كنند. مثلا نويسنده تفسير المنار در ذيل آيه مى گويد: اين
روايات همگى از طرق شيعه است و هدف آنها مشخص است. آنها چنان در نشر وترويج اين احاديث كوشيده اند كه موضوع را، حتى بر بسيارى از دانشمندان اهل تسنن مشتبه ساخته اند!!اما مراجعه به منابع اصيل اهل تسنن نشان مى دهد كه عليرغم پندارهاى تعصب آلود نويسنده المنار، بسيارى از طرق اين احاديث به شيعه و كتب شيعه هرگز منتهى نمى شود و اگر بنا باشد ورود اين احاديث را از طرق اهل تسنن انكار كنيم، ساير احاديث آنها و كتبشان نيز از درجه اعتبار خواهد افتاد.براى روشن شدن اين حقيقت قسمتى از روايات آنها را در اين باب با ذكر مدارك در اينجا مى آوريم: قاضى نور الله شوشترى(1) چنين مى گويد: مفسران در اين مسأله اتفاق نظر دارند كه ابناءنا در آيه فوق اشاره به حسن و حسين (عليهما السلام) و «نِساءَنا» اشاره به فاطمه(عليها السلام)و «وَ أَنْفُسَنا» اشاره به على(عليه السلام) است.سپس (در پاورقى كتاب مزبور) در حدود شصت نفر از بزرگان اهل سنت ذكر شده اند كه تصريح نموده اند آيه مباهله در باره اهل بيت نازل شده است و نام آنها و مشخصات كتب آنها را ازتا 76 مشروحا آورده است.از جمله شخصيت هاى سرشناسى كه اين مطلب از آنها نقل شده افراد زير هستند:1ـ مسلم بن حجاج نيشابورى صاحب صحيح معروف كه از كتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است، در جلد 7(چاپ محمد على صبيح ـ مصر).2ـ احمد بن حنبل در كتاب مسند جلد 1(چاپ مصر).3ـ طبرى در تفسير معروفش در ذيل همين آيه، جلد سوم(چاپ ميمنية ـ مصر).4ـ حاكم در كتاب مستدرك، جلد سوم(چاپ حيدر آباد دكن).5ـ حافظ ابو نعيم اصفهانى در كتاب دلائل النبوة(چاپ حيدر آباد).6ـ واحدى نيشابورى در كتاب اسباب النزول(چاپ الهندية مصر).7ـ فخر رازى در تفسير معروفش، جلد 8(چاپ البهيه مصر).[1ـ جلد سوم كتاب نفيس احقاق الحق، طبع جديد صفحه 46 ]
8ـ ابن اثير در كتاب جامع الاصول، جلد 9(طبع السنة المحمدية ـ مصر).9ـ ابن جوزى در تذكرة الخواص،(چاپ نجف).10ـ قاضى بيضاوى در تفسيرش، جلد 2(چاپ مصطفى محمد مصر).11ـ آلوسى در تفسير روح المعانى، جلد سوم(چاپ منيريه مصر).12ـ طنطاوى مفسر معروف در تفسير الجواهر، جلد دوم(چاپ مصطفى البابى الحلبى ـ مصر).13ـ زمخشرى در تفسير كشاف، جلد 1(چاپ مصطفى محمد ـ مصر).14ـ حافظ احمد بن حجر عسقلانى در كتاب الاصابة جلد 2(چاپ مصطفى محمد ـ مصر).15ـ ابن صباغ در كتاب الفصول المهمة(چاپ نجف).16ـ علامه قرطبى در تفسير الجامع لاحكام القرآن جلد 3(چاپ مصر سال 1936).در كتاب غاية المرام از صحيح مسلم در باب فضايل على بن ابى طالب(عليه السلام) نقل شده كه: روزى معاويه به سعد بن ابى وقاص گفت: چرا ابو تراب (على(عليه السلام)) را سب و دشنام نمى گويى؟! گفت: از آن وقت كه به ياد سه چيز كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در باره على(عليه السلام) فرمود افتادم از اين كار صرف نظر كردم... (يكى از آنها اين بود كه) هنگامى كه آيه مباهله نازل گرديد، پيغمبر(صلى الله عليه وآله) تنها از فاطمه و حسن و حسين و على(عليهما السلام) دعوت كرد و سپس فرمود: «اَللَّهُمَّ هَؤُلاءِ أَهْلِي»; «خدايا! اينها خاصان نزديك من اند».نويسنده تفسير كشاف كه از بزرگان اهل تسنن است در ذيل آيه مى گويد: اين آيه قوى ترين دليلى است كه فضيلت اهل كساء را ثابت مى كند.مفسران و محدثان و مورخان شيعه نيز عموما در نزول اين آيه در باره اهل بيت، اتفاق نظر دارند، در تفسير نور الثقلين روايات فراوانى در اين زمينه نقل شده است.از جمله به نقل از كتاب عيون اخبار الرضا در باره مجلس بحثى كه مامون در دربار خود تشكيل داده بود، اين چنين مى نويسد: امام على بن موسى الرضا (عليهما السلام) فرمود: خداوند پاكان بندگان خود را در آيه مباهله مشخص ساخته است و به پيامبرش چنين دستور داده:{ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا... و به دنبال نزول اين آيه، پيامبر(صلى الله عليه وآله) على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) را با خود به مباهله برد... اين مزيتى است كه هيچ كس در آن بر اهل بيت: پيشى نگرفته و فضيلتى است كه هيچ انسانى به آن نرسيده و شرفى است كه قبل از آن هيچ كس از آن برخوردار نبوده است.3ـ پاسخ به يك سؤال در اينجا سؤال معروفى است كه فخر رازى و بعضى ديگر در باره نزول آيه در حق اهل بيت(عليهم السلام) ذكر كرده اند كه چگونه ممكن است منظور از «أَبْناءَنا»; «فرزندان ما»، حسن و حسين (عليهما السلام) باشد، در حالى كه ابناء جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمى شود؟ و چگونه ممكن است «نِساءَنا» كه معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه(عليها السلام) اطلاق گردد؟ اگر منظور از «أَنْفُسَنا» تنها على(عليه السلام) است، چرا به صيغه جمع آمده است؟!پاسخ: اولاً ـ همانطور كه قبلا به طور مشروح ذكر شد، اجماع علماى اسلام و احاديث فراوانى كه در بسيارى از منابع معروف و معتبر اسلامى اعم از شيعه و سنى در زمينه ورود اين آيه در مورد اهل بيت(عليهم السلام) به ما رسيده است و در آنها تصريح شده پيغمبر(صلى الله عليه وآله)غير از على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) و حسن و حسين (عليهما السلام) كسى را به مباهله نياورد، قرينه آشكارى براى تفسير آيه خواهد بود; زيرا مى دانيم از جمله قراينى كه آيات قرآن را تفسير مى كند، سنت و شان نزول قطعى است. بنابر اين، ايراد مزبور تنها متوجه شيعه نمى شود. بلكه همه دانشمندان اسلام بايد به آن پاسخ گويند.ثانيا ـ اطلاق صيغه جمع بر مفرد يا بر تثنيه تازگى ندارد و در قرآن و غير قرآن از ادبيات عرب و حتى غير عرب اين معنى بسيار است.توضيح اينكه: بسيار مى شود كه به هنگام بيان يك قانون، يا تنظيم يك عهدنامه، حكم به صورت كلى و به صيغه جمع آورده مى شود و مثلا در عهدنامه چنين مى نويسند كه:مسؤول اجراى آن امضاكنندگان عهدنامه و فرزندان آنها هستند، در حالى كه [ (1)1ـ نور الثقلين، ج1، ص349 و تفسير عياشى، ج1، ص177، بحار الانوار، ج20، ص52 و ج6، ص652.
] ممكن است يكى از دو طرف تنها يك يا دو فرزند داشته باشد، اين موضوع هيچگونهمنافاتى با تنظيم قانون يا عهدنامه به صورت جمع ندارد.خلاصه اينكه: ما دو مرحله داريم. مرحله قرارداد و مرحله اجرا، در مرحله قرارداد، گاهى الفاظ به صورت جمع ذكر مى شود تا بر همه مصاديق تطبيق كند ولى در مرحله اجرا ممكن است مصداق، منحصر به يك فرد باشد و اين انحصار در مصداق، منافات با كلى بودن مسأله ندارد.به عبارت ديگر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) موظف بود طبق قراردادى كه با نصاراى نجران بست، همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام كسانى را كه به منزله جان او بودند، همراه خود به مباهله ببرد ولى اينها مصداقى جز دو فرزند و يك زن و يك مرد نداشت.اضافه بر اين، در آيات قرآن موارد متعددى داريم كه عبارت به صورت صيغه جمع آمده، اما مصداق آن به جهتى از جهات منحصر به يك فرد بوده است: مثلا در همين سوره آيه 173 مى خوانيم: { الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ... ; «كسانى كه مردم به آنها گفتند دشمنان (براى حمله به شما) اجتماع كرده اند از آنها بترسيد».در اين آيه منظور از الناس (مردم) طبق تصريح جمعى از مفسران، نعيم بن مسعود است كه از ابو سفيان اموالى گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشركان بترساند! همچنين در آيه 181 مى خوانيم: { ...لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ... ; «خداوند گفتار كسانى را كه مى گفتند خدا فقير است و ما بى نيازيم (و لذا از ما مطالبه زكات كرده است!) شنيد».منظور از «الَّذِينَ» در آيه، طبق تصريح جمعى از مفسران، حى بن اخطب يا فنحاص است.گاهى اطلاق كلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نيز ديده مى شود، همان طور كه در باره ابراهيم(عليه السلام)مى خوانيم: { إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً للهِِ... ; «ابراهيم امتى بود خاضع در پيشگاه خدا»،(1) در اينجا كلمه امت كه اسم جمع است، بر فرد اطلاق شده است.
[1ـ سوره نحل، آيه 120.
] 4ـ نوه هاى دخترى فرزندان ما هستند.ضمناً از آيه مباهله استفاده مى شود كه به فرزندان دختر نيز حقيقتا ابن گفته مى شود، بر خلاف آنچه در جاهليت مرسوم بود كه تنها فرزندان پسر را فرزند خود مى دانستند و مى گفتند:بنونا بنو أبنائنا و بناتنا بنوهن أبناء الرجال الأباعد فرزندان ما تنها پسرزاده هاى ما هستند، اما دخترزاده هاى ما، فرزندان مردم بيگانه محسوب مى شوند نه فرزندان ما!»
اين طرز تفكر مولود همان سنت غلطى بود كه در جاهليت عرب، دختران و زنان را عضو اصلى جامعه انسانى نمى دانستند و آنها را در حكم ظروفى براى نگاهدارى پسران مى پنداشتند! چنانكه شاعر آنها مى گويد:و إنّما أمّهات النّاس أوعية مستودعات و للأحساب آباء
مادران مردم، حكم ظروفى براى پرورش آنها دارند ـ و براى نسب تنها پدران شناخته مى شوند!» ولى اسلام اين طرز تفكر را به شدت در هم كوبيد و احكام فرزند را بر فرزندان پسرى و دخترى يكسان جارى ساخت.در سوره انعام آيه 84ـ 85 در باره فرزندان ابراهيم(عليه السلام) مى خوانيم: { وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ ;(3) «از فرزندان (ابراهيم)، داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون بودند و اين چنين نيكوكاران را پاداش مى دهيم و نيز زكريا و يحيى و عيسى و الياس كه همه از صالحان بودند».در اين آيه، حضرت مسيح(عليه السلام) از فرزندان ابراهيم(عليه السلام) شمرده شده، در حالى كه فرزند دخترى بود و اصولا پدرى نداشت.