راه هدايت موجودات ( 2 ) - توحید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توحید - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

راه هدايت موجودات
( 2 )

بحث ما درباره اصل هدايت بود كه اين اصل در قرآن مجيد - و شايد هم براي اولين بار در قرآن مجيد به عنوان يك دليل مستقل از اصل " اتقان صنع " دليل بر خداشناسي گرفته شده است ، و حتي بعد از قرآن مجيد هم آن اندازه اي كه شايسته بوده است ، مورد توجه قرار نگرفته است ولي تدريجا در اثر پيشرفتهاي فكري و علمي معلوم مي شود كه اين خود يك اصل مستقلي است . اين مطلب را خيلي شايسته تحقيق و بحث مي دانيم . دليل نظم و " اتقان صنع " خيلي واضح است ،يعني مطالعه در تشكيلات ساختماني اشياء نشان مي دهد كه در ساختمان آنها عقل و حكمت دخيل بوده است . اين ، راه نظام ساختمان خلقت و " اتقان صنع " است . از اين نظر اگر ما عالم - يا اجزاي عالم - را يك ماشين منظم هم بدانيم ، هر چيزي را مثل يك ماشين ، يك خانه و ساختمان هم بدانيم كافي است . معمولا اين جور مثالها هم ذكر مي كنند كه وقتي انسان مثلا يك ساعت را مي بيند كه اجزائش اين طور دقيق منظم شده است ، مي گويد سازنده اين ساعت بدون فكر و شعور و اراده نبوده است ،يا وقتي يك ساختمان را به يك وضع مخصوصي مي بيند ، درك مي كند كه در ساختن آن اراده به كار رفته است ، يا وقتي يك ماشين را مي بيند ( شعور و اراده را در ساختن آن دخيل مي داند ) . روي اين حساب اگر همه اجزاي عالم را فقط يك ماشينهايي هم بدانيم ، براي اين دليل كافي است ، عالم ماشين هم باشد ، كافي است كه وجود خدا را ثابت كند . ولي اصل هدايت يك امر عليحده اي است ، زائد بر اين ، چيز ديگري است كه مربوط به ساختمان اشياء نيست ،مربوط به كار اشياء است . اين ( اصل ) اگر بخواهد دليل مستقل باشد ، ريشه مطلب اينجاست : اگر كاري كه اشياء مي كنند كاري باشد كه لازمه قهري و جبري ساختمان آنهاست ، اين ديگر دليل عليحده اي نيست و همان [ اصل نظم ] است . ماشين وقتي كه منظم شد ،لازمه اين ماشين آن كار بخصوص است ، مثل يك ساعت كه هر چه هست در ساختمان آن است و وقتي كه ساخته شد ، اين كار منظمي كه مي كند ديگر يك چيز عليحده اي نيست كه بگوييم ببينيد كار اين ساعت چه جور منظم است ، اين دارد در كار خودش هدايت مي شود ، اين ديگر هدايت نمي خواهد ، همان ساختمانش كافي است براي اين كاري كه انجام مي دهد . اما اگر مطالعات علمي درباره ذي حياتها - كه آن جلسه راجع به غير ذي حياتها هم بحث كرديم و عرض كرديم در ذي حياتها مشخص تر است نشان داد كه ساختمان بسيار دقيق و منظم اين موجودات البته دخيل استدر كار اينها ولي در عين حال آن كاري كه اينها انجام مي دهند ، يك نيروي مجهولي در رهبري آنها دخالت دارد ، ساختمان ماشيني اشياء براي اين طرز كاري كه انجام مي دهند كافي نيست ، اگر اين ثابت شد ، اصل هدايت به عنوان يك دليل مستقل بر خداشناسي ثابت مي شود و همان طوري كه عرض كرديمظاهر آيات قرآن هم همين است كه [ نظم و هدايت ] دو مطلب است : " ربنا الذي اعطي كل شي ء خلقه " يك مطلب است ، " ثم هدي " مطلب ديگري است . ما از كجا بفهميم ؟ مي گوييد طرز كار . چه قرائني در طرز كار اشياء مي تواند وجود داشته باشد كه حكايت كند ساختمان ماشيني اگر فرضا اينها يك ماشين مي بودند براي اين كار كافي نيست ؟ اين را بايد يك توضيح مختصري بدهيم .

علت غايي از نظر ماديون و الهيون

معروف است كه مي گويند " علتهاي چهارگانه " : علت مادي ، علت صوري ، علت فاعلي ، علت غايي . شايد هم در ابتدا كه اين نظريه اظهار شده است ، خيلي دقيق نبوده ولي چون معمولا وقتي مثال ذكر مي كنند به مصنوعات بشر مثال مي زنند ، مسلم در مخلوقات طبيعت اين مثالها آن جورها تطبيق نمي كند و نبايد هم تطبيق كند . مثلا به يك صندلي مثال مي زنند : ماده اي بايد باشد كه با آن ماده اين صندلي را بسازند ، مثلا چوب يا آهن . بايد به اين ماده شكل خاصي بدهند تا صندلي بشود ، اگر شكل ديگري به آن بدهند مثلا " در " يا نردبان مي شود . آن چوب را مي گويند علت مادي ، اين شكل را مي گويند علت صوري . فاعلي ، نيرويي بايد باشد كه اين تغييرات را در آن بدهد و آن را به اين شكل دربياورد ، اين را مي گويند علت فاعلي . اين فاعل از ساختن آن هدفي را در نظر دارد ، صندلي را مي سازد براي اينكه رويش بنشينند ، اين را مي گويند علت غايي . آيا در طبيعت ، همه اين علتهاي چهارگانه وجود دارد يا نه ؟ آن كه اصلا مورد ترديد نيست علت فاعلي است ، يعني هيچ مكتب و فلسفه اي لزوم علت فاعلي را براي پيدايش اشياء انكار نمي كند ، يك نيرويي لازم است كه تأثير كرده باشد تا اين تحولات و تغييرات را در اشياء پديد آورد . چيزي كه بيشتر از هر چيز ديگر مورد ترديد و ايراد و مورد اختلاف نظر ماديون و الهيون است اصل علت غايي است .

ماديون مي گويند اساسا اصل علت غايي در كار عالم دخالت ندارد ، اصل علت غايي مربوط به كارهاي انسان ( يا حيوانات ) است و بس ، آنهم نه همه كارهاي انسان [ بلكه ] قسمتي از كارهاي انسان ، و تعميم دادن آن به همه عالم كار نادرستي است . الهيون معتقد هستندكه اصل علت غايي در تمام كارهاي عالم حتي كارهاي طبيعت بي جان دخالت دارد . ولي اصل علت غايي به مفهومي كه حكماي الهي مي گويند ، غير از مفهوم عرفي و ساده اي است كه ديگران مي گويند . ديگران خدا را مثل يك انسان حساب مي كنند ، [ مي گويند ] بله ، خدا وقتي مي خواهد اين درخت را بسازد ، يك ماده اي مي آورد ، به او يك صورتي مي دهد و از اين كار هم يك هدفي دارد ، همان طوري كه يك انسان از كار خودش هدف دارد . هدف در كجاست ؟ هدف در علم خدا موجود است ، همان طوري كه هدف در مغز آن نجار موجود بود . اما مفهوم دقيقترش چيز ديگري است كه امروز من مختصري توضيح مي دهم كه اين مطلب معلوم باشد .

مناط وجود علت غايي

توضيح بيشترش اين است : اگر در پيدايش يك چيزي ، موجبات قبلي صد درصد براي آن كافي بود ( نه اينكه علت فاعلي گذشته است و تقريبا تقدم زماني دارد ؟ ) يعني آنچه در گذشته واقع شده است براي آنچه در آينده واقع شده است صد درصد كافي است ، علت غايي موضوع پيدا نمي كند ، يعني صد درصد " گذشته " است كه " حاضر " را به وجود آورده ، حوادث را گذشته ها به سوي جلو مي رانند ، در پشت سر واقع شده اند و اينها را به وجود مي آورند . همان طور كه عرض كردم ، آن حركتي كه خار ساعت مي كند صد درصد بستگي دارد به حوادثي كه قبل از آن وجود پيدا كرده ، از آن كوكي كه شما روي فنر كرديد ، فنر را سفت كرديدو از نيروي بازگشتي كه در فنر وجود دارد كه اين خودش را پس مي كشد فشار مي آورد روي ساير چرخها ، خواه ناخواه ، اضطرارا ، جبرا اين خار بايد روي همين حساب حركت كند ، آنهاست كه اين را به وجود آورده ، هيچ چيز ديگري در كار نيست .

ولي اگر گذشته صد درصد د خالت ندارد ، مثلا پنجاه درصد دخالت دارد ، آينده هم براي اين حادثه دخالت دارد ، يعني مثل اينكه يك چيزي هم در جلو قرار گرفته و اين شي ء را به سوي خودش مي كشد ، هم سائق دارد هم قائده ، هم راننده دارد هم جلوكش ، هم از پشت سر اين را مي رانند و هم از جلوي رو اين را مي كشند ، به طوري كه اگر گذشته به تنهايي مي بود كافي نبود ، [ در اين صورت علت غايي موضوع پيدا مي كند ] . چون علت غايي مربوط به آينده است ، آينده نسبت به اين گذشته هميشه يك جاذبه اي دارد . پس حاضر ، هم با گذشته خودش مربوط است و هم با آينده خودش كه اگر آن آينده به هيچ وجه نمي بود و بنا نبود به وجود بيايد ، گذشته نيز به وجود نمي آمد . پس هر گذشته اي ، هم به گذشته تر از خودش مربوط است ، كه اگر آن گذشته تر نمي بود به وجود نمي آمد ، هم به آينده مربوط است ، يعني اگر آينده نمي بود يا نمي شد وجود پيدا كند باز هم اين به وجود نمي آمد . هم به آينده مربوط است ، يعني اگر آينده نمي بود يا نمي شد وجود پيدا كند باز هم اين به وجود نمي آمد . آنگاه مي گويند اگر ما در جرياني اين جور ديديم كه گذشته ، او را سر دوراهي قرار مي دهد اما در ميان دو راه ، اين شي ء يك راه را انتخاب مي كند ، اين آينده است كه اين راه را براي او انتخاب مي كند . حالا من باز مثال برايتان عرض مي كنم ، و از همين مثالها بايد دليل بياوريم . ببينيد ماشين چقدر مي تواند منظم باشد ، يعني حساب كنيم چه كاري مي تواند كار ماشيني باشد و تا چه حد مي تواند باشد . ماشينهايي در دنيا به وجود آمده است كه شما در مقابل آنها به زباني فصيح حرف مي زنيد، مثلا شما به زبان انگليسي فصيح حرف مي زنيد ، آن دستگاه تمام گفته هاي شما را به زبان فرانسه ترجمه مي كند ، كه مي گويند چنين ماشينهايي هست و هيچ مانعي هم ندارد كه باشد ، چون اين يك حسابگري خاصي است . روي تمام حروف و كلمات و جمله هاي انگليسي حساب شده است كه اگر شما مثلا " من آب مي خواهم " را در انگليسي بنويسيد يا ماشين كنيد ، همه را حساب كرده كه اگر حرف اول آن مثلا " م " باشد ، بعد " ن " باشد . . . تا آخر ، وقتي كه اين چند حرف پشت سر هم آمد ، حساب اين جور تنظيم شده كه ماشين فلان حروف ديگري را كه به زبان فرانسه مطابق آن است دربياورد .

تمام آن پيش بيني شده در گذشته است ، يعني اين گذشته است كه آن را به وجود مي آورد . ماشين را اين جور به وجود آورده اند كه اين حروف وقتي به طور متوالي به اين ترتيب معين زده شود ، فلان سه حرف يا چهار حرف يا پنج حرف ديگر به يك تركيب ديگري به وجود بيايد .

رابطه آن كه بعد از اين به وجود مي آيد با اين ، يك رابطه صد درصد قطعي و تخلف ناپذير است . يك ماشين مي تواند در اين حدود باشد . حتي شايد بشر بتواند آن قدر اين اختراع را توسعه بدهد كه ماشيني بسازد كه شما در مقابل آن به يك زبان كه حرف مي زنيد در آن واحد به تمام زبانهاي دنيا ترجمه كند و به شما پس بدهد ، ولي همه روي حساب ، دستگاه ، تدريجا وسيعتر و وسيعتر مي شود .

ماده ابتكار ندارد

ولي من اينجا يك سؤالي مي كنم و آن سؤال اين است : آيا مي شود ماشيني اختراع بشود كه علاوه بر اينكه اين كار را مي كند ، ابتكار هم داشته باشد ، به طوري كه اشتباهات گوينده را هم اصلاح كند ؟ مثلا شما مي خواستيد بگوييد " من نان مي خواهم " ولي در مقابل ماشين گفتيد " من آب مي خواهم " ، او بفهمد كه شما اشتباه كرده ايدو " نان مي خواهم " ، براي شما ترجمه كند ، يعني ماشين از خودش ابتكار به خرج بدهد ، خلاقيت به خرج بدهد ، برسد به يك جايي كه مردد بشود كه آيا بايد " آب مي خواهم " اما اين نان مي خواهد ، خودش هم اشتباه كرده است ، آيا آن جوري كه گفته ترجمه كنم يا آن جوري كه درست درمي آيدترجمه كنم ؟ نه ، ديگر اين كار ماشين نيست ، ابتكار كار ماشين نيست ، انتخاب كار ماشين نيست . انتخاب از ميان چند چيز يعني از ميان چند چيز متساوي يكي را انتخاب كند ، آن كه او را به هدف مي رساند انتخاب كند كار ماشين نيست ، چون انتخاب كردن با آينده ارتباط دارد يعني حساب مي كند براي آينده چه مناسبتر است ، از ميان چند چيزي كه الان حاضر است يكي را براي آينده انتخاب مي كند ، اين با ساختمان ماشيني هر اندازه كه اين ساختمان ماشيني مكمل باشد جور درنمي آيد . [ اينكه ] ماشين خودش را با محيط منطبق كند ،يعني مثلا شما يك جمله اي را مي خواهيد با ماشين بزنيد ، اتفاقا كسي وارد مي شود ، شما مجبوريد كه حرف را جوري بزنيد كه اسباب سوء تفاهم براي او نشود ، ماشين خودش را با اين محيط منطبق كند ، شما يك جوري مي زنيد ولي او آن طور براي آن آدم ترجمه كند كه متناسب با حيات اين ماشين و صاحبش باشد ،خودش را تغيير بدهد ، خودش در خودش ، در كار خودش ، در وضع خودش تغييرات ايجاد كند ، اگر خرابي و نقصي در او واقع شد ، خودش از نو خودش را بسازد ، [ اين خرابي و نقص را ] احساس كند ، به مقدار لازم هم كه ساخت بعد ديگر از ساختن آن دست بردارد ، [ چنين چيزي ممكن نيست ] . آنچه كه در مورد ذي حياتها گفته اند اين جور چيزهاست ، يعني در طرز كار ذي حياتها اين جور امور است : انتخاب وجود دارد ، قدرت تغيير دادن در خود و در مسير به تناسب عوامل خارجي و امور اتفاقي وجود دارد : يك امري اتفاقا پيش مي آيد ، او طرز كار خودش را عوض مي كند . من در جلسه گذشته مثال زدم به اين كه مي گويندمرغ اگر مدتي احتياج به جنگ با خروس پيدا كند ، كم كم آن سيخك پشت پايش پيدا مي شود ، بعد ديدم كه اين [ انطباق با محيط ] خيلي زياد است ، در علم امروز خيلي چيزها پيدا شده كه اينها در مقابلش چيزي نيست . مي گويند بعضي حيوانات هستند كه قدرت عضوسازي آنها فوق العاده است .

در هر جانداري قدرت ساختمان در يك حدود محدود هست . مثلا در ما اگر زخمي پيدا بشود ، اگر پوست جراحت ، بردارد ، بعد ترميم مي شود ، به اندازه لازم هم كه ترميم شد ، دستگاه از كار خودش دست برمي دارد . ولي اگر دست انسان بريده شود ،اين قدرت كه دستي از نو بسازد نيست . اما مي گويند بعضي حيوانات مثل خرچنگ اين جور هستند كه حتي اگر پايش را ببريد خودش دو مرتبه از نو يك پاي جديد براي خودش مي سازد ، آن قدر هم مي سازد و مشغول ساختمان است كه احتياج ايجاب كند يعني براي آينده اش لازم دارد ، همين قدر كه احتياج رفع شد ، دست از كار خودش برمي دارد .

در موجودات ذي حيات ، ابتكار و انتخاب وجود دارد

كار بر طبق احتياج و متناسب با احتياجات اتفاقي ، قدرت انطباق دادن خود با محيط و با امور خارجي ، تمام اينها نشان مي دهد كه در كار اين موجودات ابتكار و انتخاب وجود دارد . وقتي كه در كارش ابتكار و انتخاب وجود داشته باشد، پس اين موجود بايد گذشته از آنچه كه ساختمانش ايجاب مي كند ، يك راهنمايي و يك راه بلدي هم ( حقيقت آن هرچه هست ، الان بر ما مجهول است ) در اين كارهاي انتخابي و اختياري كه تقريبا از نوع كارهاي اختياري انسان است و كارهاي ابتكاري كه به خرج مي دهد داشته باشد ، يك قدرتي بايد باشد كه آن را بكشاند به اين طرف ولو آن قدرت از نوع يك شور باشد ، مثل اينكه ما " شور " مي گوييم ، " عشق " مي گوييم ( كه اينها حقيقتش براي بشر مجهول است ) ، " اراده " مي گوييم ، " تسخير " مي گوييم ، " تسخير ماوراء " مي گوييم ، هر چه مي گوييم ، بالاخره يك چيزي بايد باشد كه آن موجود را به آن سو بكشاند . در اين كتاب كوچكي كه كريسين موريسون آمريكايي به نام راز آفرينش انسان نوشته و به فارسي هم ترجمه شده است ، اتفاقا ، ديشب قسمتهاي زيادي را كه درباره حيات بحث مي كند مطالعه كردم ، ديدم قسمتهايي را راجع به همين موضوع بحث مي كندكه ماده ابتكار ندارد ولي حيات ابتكار دارد . من الان قسمتي از آن را براي شما مي خوانم ، چون براي اين مسأله خيلي اهميت قائل هستم . مي گويد : " ماده جز بر طبق قوانين و انتظامات خود عملي انجام نمي دهد ، يك سلسله قوانين و نظامات بالفعل حاضر داردو اجبارا همان قوانين و نظامات را انجام مي دهد . ذرات اتمها تابع قوانين مربوط به قوه جاذبه زمين ، فعل و انفعالات شيميايي و تأثيرات مواد الكتريسيته هستند . ماده از خود قوه ابتكار ندارد و فقط حيات است كه هر لحظه نقشهاي تازه و موجودات بديع به عرصه ظهور مي آورد . بدون وجود حيات ، عرصه پهناور زمين عبارت از بياباني قفر و لم يزرع و درياي مرده بي فايده اي مي شود " . عمده اين كلام است .

مي گويند مطابق آنچه كه زيست شناسي مي گويد تمام اين سلسله جاندارها منتهي مي شوند به مثلا يك سلول ، حيوانات و نباتات از يك ريشه عرض مي كنم هنوز خام است اما فكر مي كنم اين مطلب يك مطلب اساسي است ، در جمادات اگر نتوانيم اين مطلب را ثابت كنيم . در ذي حياتها صد درصد مي توانيم ثابت كنيم ، و البته قرآن كريم در همه اشياء مي گويد اصل هدايت وجود دارد : " و اوحي في كل سماء امرها " ( 1 ) ولي آن مقداري كه ما از طريق علمي ( مشهودات و محسوسات خود ) مي توانيم ثابت كنيم ، در ذي حياتهاست .

1. فصلت / 12 .

/ 112