برهان وجودي
در جلسه پيش عرض كرديم كه ما در ميان راههاي فلسفي سه راه كلي را ذكر مي كنيم : راه ارسطويي ، راه سينوي و راه صدرايي كه خود مرحوم صدرالمتألهين اسم آن را " برهان صديقين " گذاشته است كه اين كلمه هم خودش تاريخچه اي دارد .راهي كه او گفته است از جهاتي به يك برهان خيلي معروف در دنياي اروپا بي شباهت نيست ، كه اول بار يكي از علماي مسيحي به نام " آنسلم " ( كه در قرن يازدهم ميلادي و پنجم هجري و تقريبا معاصر با خيام يعني در حدود 100 - 150 سال بعد از ابن سينا بوده است ) آن را ذكر كرده و به " برهان وجودي " معروف شده است .بعد خود فرنگيها در اطراف آن برهان خيلي نفي و اثبات كرده اند ، بعضيها قبول كرده اند ، بعضيها رد كرده اند . من دلم مي خواهد قبل از آنكه ما برهان صدرالمتالهين را در اين زمينه نقل كنيم ، حرف اين شخص را نقل كنيم و حرف كسان ديگري كه در اين زمينه بحث كرده اند .اين برهان در جاهاي متعددي ( كتابهاي عربي و فارسي ) نقل شده است . يكي از افرادي كه نسبتا خوب و واضح نقل كرده ، فروغي در سير حكمت در اروپا است . من برهان آنسلم رااز جاهاي متعدد اين كتاب برايتان مي خوانم . فروغي مي گويد : " از همه برهانها كه آنسلم براثبات ذات باري آورده ، آن كه بيشتر مذكور مي شود و موضوع مباحثات بسيار واقع شده ، آن است كه معروف است به " برهان وجودي ( يا ذاتي " از اين قرار : همه كس حتي شخص سفيه تصوري دارد از ذاتي كه از آن بزرگتر ذاتي نباشد " . گفته استتصور ذات اعلي كه مافوق همه ذاتها باشد و به عبارت ديگر تصور كامل مطلق را همه كس دارد . در اين مقدمه او بحثي نيست . كسي هم ايراد نگرفته كه انسان مي تواند كامل مطلق را تصور كند . بعد مي گويد : " چنين ذاتي البته وجود هم دارد ، به دليل اينكه ما تصور كمال مطلق و كامل مطلق را داريم ( چه ملازمه اي است ميان اين و آن ؟ اين طور مي گويد : ) ( 1 ) زيرا اگر وجود نداشته باشد ، بزرگترين ذاتي كه به تصور آيد كه وجود داشته باشد ، از او بزرگتر استو اين خلف است " . مي گويد من ذاتي را تصور مي كنم كه از او بزرگتر و كاملتر نباشد ، اين يا وجود دارد يا وجود ندارد ، اگر وجود دارد كه همان است كه من مي گويم ، اگر وجود ندارد پس ذاتي كه بزرگترين ذاتها باشد و وجود هم داشته باشد ، از ذاتي كه بزرگترين ذاتها باشد و وجود نداشته باشد كاملتر است . پس كاملتر از آنچه كه من تصور كردم فرض شد و اين خلف است ( 2 ) . [ بعد مي گويد ] : " پس يقينا ذاتي هست كه هم در تصور ، هم در حقيقت ، بزرگترين ذات باشدو او خداست " . اين حرف را اين مرد گفته است و اروپاييها بيش ازده قرن روي آن بحث كرده اند . بعد دكارت همين حرف را به صورت ديگري گفته است كه آن را براي شما1. جمله داخل پرانتز از استاد است .2. خلف يعني آنچه كه من فرض كردم پس خودش خودش نيست . ( آن ذاتي كه من تصور كردم كه بزرگترين ذاتهاست ، بزرگترين ذاتها نيست ) . اول يك چيزي را فرض مي كنيم ، بعد روي عارضه اش مي گوييم فلان چيز به عوارضش هست.