برهان وجودي - توحید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توحید - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

است ، مجهولي ندارد . علم حداكثر مي گويد اين ناظم عالم در اين كاري كه ساخته ، اين را مي دانسته است ، ولي آيا علم مي تواند ثابت كند كه " و هو بكل شي ء عليم " ؟ آن مفهومي را كه شما در خداشناسي و خداپرستي داريد " و هو بكل شي ء عليم " كي مي توانيد از راه علوم ثابت كنيد ؟علوم مي گويد آن قدرتي كه عالم به اين عظمت را به وجود آورده ، از روي علم به وجود آورده است . مي گويم راست مي گويي ، اين را كه به وجود آورده است مي دانسته و به وجود آورده است . اما اين درباب خداشناسي كافي نيست ، درباب خداشناسي كه لازم استاين است كه " بكل شي ء عليم " ، اصلا جهل در ذات او راه ندارد . باز پاي علوم در اينجا قاصر است . قدرت ذات حق را چطور ؟ بله ، ما از راه علوم همين مقدار مي فهميم كه آن موجودي كه عالم به اين عظمت را به وجود آورده است ، قادر بوده و توانايي داشته كه به وجود آورده است ، اما يك مساله ديگر هم هست و آن اينكه آيا " علي كل شي ء قدير " ؟ يك قدرت نامحدود مطلق است كه بر هر چيزي قادر است ؟ عجز و ناتواني در ذات او راه ندارد ؟ ما از اين راه نمي توانيم آن را اثبات كنيم ، حداكثر اين است كه بگوييم اين كار را كه كرده قدرت داشته كه كرده است ، اما اينكه آن مبدأ عالم بر همه چيز قدرت دارد يا ندارد ، ما نمي دانيم . در آن كاري كه كرده قدرت دارد اما آن كاري كه نكرده ، ما از كجا بدانيم كه قدرت دارد يا قدرت ندارد ؟ پس اگر شما درست توجه بفرماييد مي بينيد كه از راه علوم فقط همين مقدار - و نه بيشتر - انسان مي تواند جلو برود : عالم ناظمي دارد ، اما آيا ناظم واجب الوجود است ، قائم به ذات است يا از جاي ديگر آمده ؟ من نمي دانم . اين ناظم عالم ، عليم هم هست ، اما " بكل شي ء عليم " ؟ هيچ نمي شود اين را فهميد ، قادر هم هست اما " علي كل شي ء قدير " ؟ باز نمي دانيم ، آيا ازلي و ابدي است ؟ باز نمي دانيم .

همه چيز را مي گوييم نمي دانيم . اين است كه از اين راهها امكان ندارد خداشناسي به صورت يك علم مثبت و يك فن دربيايد به طوري كه واقعا خداشناسي لااقل نظير مورچه شناسي ، روان شناسي و حيوان شناسي بشود به طوري كه بتوان برذات و صفات او به طور جدي استدلال كرد ، چون تا وجوب وجود براي ذات او ثابت نشود [ معرفت كامل به ذات و صفات او حاصل نمي شود ] و تمام اينها هم بر محور " غيرمتناهي " مي چرخد ، تا آن اثبات نشود ، خداشناسي حداكثر اين است كه به صورت يك مجهول درمي آيد ، عجالتا نتوانسته ايم عالم را توجيه كنيم كه اين نظام را از خود دارد ، پس از جاي ديگر مطلب كاملا براي آقايان روشن بشود كه عجالتا مقصود ما در اين زمينه چيست .

برهان وجودي

در جلسه پيش عرض كرديم كه ما در ميان راههاي فلسفي سه راه كلي را ذكر مي كنيم : راه ارسطويي ، راه سينوي و راه صدرايي كه خود مرحوم صدرالمتألهين اسم آن را " برهان صديقين " گذاشته است كه اين كلمه هم خودش تاريخچه اي دارد .

راهي كه او گفته است از جهاتي به يك برهان خيلي معروف در دنياي اروپا بي شباهت نيست ، كه اول بار يكي از علماي مسيحي به نام " آنسلم " ( كه در قرن يازدهم ميلادي و پنجم هجري و تقريبا معاصر با خيام يعني در حدود 100 - 150 سال بعد از ابن سينا بوده است ) آن را ذكر كرده و به " برهان وجودي " معروف شده است .

بعد خود فرنگيها در اطراف آن برهان خيلي نفي و اثبات كرده اند ، بعضيها قبول كرده اند ، بعضيها رد كرده اند . من دلم مي خواهد قبل از آنكه ما برهان صدرالمتالهين را در اين زمينه نقل كنيم ، حرف اين شخص را نقل كنيم و حرف كسان ديگري كه در اين زمينه بحث كرده اند .

اين برهان در جاهاي متعددي ( كتابهاي عربي و فارسي ) نقل شده است . يكي از افرادي كه نسبتا خوب و واضح نقل كرده ، فروغي در سير حكمت در اروپا است . من برهان آنسلم رااز جاهاي متعدد اين كتاب برايتان مي خوانم . فروغي مي گويد : " از همه برهانها كه آنسلم براثبات ذات باري آورده ، آن كه بيشتر مذكور مي شود و موضوع مباحثات بسيار واقع شده ، آن است كه معروف است به " برهان وجودي ( يا ذاتي " از اين قرار : همه كس حتي شخص سفيه تصوري دارد از ذاتي كه از آن بزرگتر ذاتي نباشد " . گفته استتصور ذات اعلي كه مافوق همه ذاتها باشد و به عبارت ديگر تصور كامل مطلق را همه كس دارد . در اين مقدمه او بحثي نيست . كسي هم ايراد نگرفته كه انسان مي تواند كامل مطلق را تصور كند . بعد مي گويد : " چنين ذاتي البته وجود هم دارد ، به دليل اينكه ما تصور كمال مطلق و كامل مطلق را داريم ( چه ملازمه اي است ميان اين و آن ؟ اين طور مي گويد : ) ( 1 ) زيرا اگر وجود نداشته باشد ، بزرگترين ذاتي كه به تصور آيد كه وجود داشته باشد ، از او بزرگتر استو اين خلف است " . مي گويد من ذاتي را تصور مي كنم كه از او بزرگتر و كاملتر نباشد ، اين يا وجود دارد يا وجود ندارد ، اگر وجود دارد كه همان است كه من مي گويم ، اگر وجود ندارد پس ذاتي كه بزرگترين ذاتها باشد و وجود هم داشته باشد ، از ذاتي كه بزرگترين ذاتها باشد و وجود نداشته باشد كاملتر است . پس كاملتر از آنچه كه من تصور كردم فرض شد و اين خلف است ( 2 ) . [ بعد مي گويد ] : " پس يقينا ذاتي هست كه هم در تصور ، هم در حقيقت ، بزرگترين ذات باشدو او خداست " . اين حرف را اين مرد گفته است و اروپاييها بيش ازده قرن روي آن بحث كرده اند . بعد دكارت همين حرف را به صورت ديگري گفته است كه آن را براي شما

1. جمله داخل پرانتز از استاد است .

2. خلف يعني آنچه كه من فرض كردم پس خودش خودش نيست . ( آن ذاتي كه من تصور كردم كه بزرگترين ذاتهاست ، بزرگترين ذاتها نيست ) . اول يك چيزي را فرض مي كنيم ، بعد روي عارضه اش مي گوييم فلان چيز به عوارضش هست.

/ 112