در دنباله مباحث گذشته ما درباره توحيد ، عرض كرديم مسائلي هست كه آن مسائل را از نظر مخالفين اصل توحيد بايد طرح كرد . يكي مسأله تكامل بود كه عرض كرديم بعضيها مي گفتند اين دليلي كه الهيون از راه نظم عالم مي آورند ، آن وقت دليل تام و تمامي است كه اشياء و مخصوصا انواع ، مخلوق الساعه و دفعي الوجود باشند ، ولي بنابر نظريه تكامل مي توان نظام مخلوقات مخصوصا جانداران را كه بيشتر مورد استناد الهيون است با همان نواميس ساده و لاشعور طبيعت توجيه كرد بدون اينكه احتياجي باشد كه فرض نيروي مدبري در كار عالم بشود . از اين بحث گذشتيم .
بديها و بي نظمي ها در عالم
بحث دوم كه بحثي قديمي تر و مهمتر از اين مبحث است و عمومي تر هم هست ( يعني براي اشخاص بيشتر مطرح مي شود ) مسأله بديها و بي نظمي ها در كار عالم است . مي گويند در مقابل دليلهايي كه شما از نظر نظم عالم مي آوريد و آنها را دليل بر وجود خالق عالم مدبر حكيم صانع مي دانيد ، يك عده دليلهاي ديگر هم در عالم در جهت خلاف وجود دارد ، شما دليلهاي يك طرف را ذكر مي كنيد ولي اين دليلها را هيچ ذكر نمي كنيد ، و لااقل اين است كه وقتي انسان آن دليلها و اين دليلها را نگاه مي كند ، ناچار مي شود كه متوقف بشود و اين مساله برايش به صورت يك مجهول و يك امر لاينحلي باقي بماند ، بنابراين شكاك بشود و بگويد اصلا اين مسأله يك مسأله غيرقابل حلي است . مي گويند غير از آن جنبه اي كه ما در عالم نظاماتي مي بينيم ، يك بي نظمي ها و شرور و بديهايي هم در عالم مي بينيم كه اينها هم با اين كه خدايي در عالم كار فرما باشد ( آن طوري كه الهيون مي گويند ) سازگار نيست.بهترين دليلش اين است كه هر كسي در اين دنيا ، حتي خود الهيون و پيروان اديان هميشه از وجود بديها در عالم شكايت دارند و هميشه طالب تغيير وضع موجود هستند ، حال يا با عمل يا با دعا ، هميشه از كار عالم شكايت دارند ، منتها اگر ابا داشته باشند و شرم كنند از اينكه مستقيما خدا را به عنوان مسؤول معرفي كنند ، پاي روزگار را به ميان مي كشند و مي گويند روزگار چنين است و چنان است يا دنيا چنين و چنان است ، چرخ را كج رفتار و فلك را كج مدار [ مي دانند ] و اين چيزهايي كه گفته اند . كمتر يك افراد شجاعي مثل خيام پيدا مي شوندكه اول از چرخ و فلك شكايت مي كنند ، بعد مي گويند نه بابا ، اصلا چرخ و فلك هم گناهي ندارد ، اگر گناهي هست ، از بالاتر از چرخ و فلك است . مي گويد : اي چرخ فلك خرابي از كينه توست بيدادگري شيوه ديرينه توست اي خاك اگر سينه تو بشكافند بس گوهر قيمتي كه در سينه توست از اين جور اشعار كه خطابش به چرخ و فلك است زياد است ، ولي يك جاي ديگر مي گويد : اجرام كه ساكنان اين ايوانند اسباب تردد خردمندانند هان تا سر رشته خرد گم نكني كانان كه مدبرند سرگردانند [ مي گويد ]اصلا خود اينها هم سرگردان هستند و در كار خودشان حيرانند . بديهاي عالم همين مصائبي است كه ما در دنيا مي بينيم . اينهمه مصائب در دنيا وجود دارد ، مرگ وجود دارد ، اصلا خود مرگ چرا بايد باشد ؟ اگر حيات هست چرا مرگ در كنارش وجود دارد ، اگر هستي هست چرا نيستي در كنارش وجود دارد ، اگر جواني هست چرا پيري در كنارش وجود دارد ؟ فقرها چرا وجود دارند ، ظلمها و بيدادگريها چرا وجود دارند ، جهلها و نادانيها چرا وجود دارند ؟ انواع بديها و بي نظمي ها و بي حسابي هايي كه در كار عالم مي بينيم ، چه آنچه كه در زندگي انسانها وجود داردو چه آنچه كه در زندگيهاي غيرانسانها ( در حيوانها و در چيزهايي كه انسانها مسؤول آن نيستند ) مي بينيم ، مثلا اين زلزله ها چرا وجود دارند ؟ اگر اين عالم روي نظم و حسابي بايد اداره بشود ، براي چيست كه ناگهان زلزله اي پيدا مي شود و ولايتي را خراب مي كندو اينهمه افراد بي تقصير بيگناه را زير آوار مي برد ؟ چرا يكدفعه وبايي پيدا مي شود و ديگر صغير و كبير و پير و جوان و بي تقصير و با تقصير را از پيش درو مي كند و مي برد ؟ بلكه به طور كلي موجودات عالم از نظر روزي خواري بلاتكليف هستند روزي خوار در دنيا آفريده شده است و حال آنكه روزي به قدر كفايت وجود ندارد . چون روزي به قدر كفايت وجود ندارد ، نظامي كه به وجود آمده است نظام درندگي و تنازع بقاست ، حيوانات خودشان همديگر را مي خورند ، جاندارها كه همه بايد خودشان روزي داشته باشند ، چون روزي شان كمتر از مقدار [ لازم ] است ، خودشان همديگر را مي خورند و علت اينكه اين تعداد از موجودات در دنيا باقي مانده اند ، كمي روزي است و اگر روزي به قدر كافي در دنيا وجود مي داشت ، تعداد آنچه كه خلق مي شدند و به وجود مي آمدند سر به فلك مي زد .اين اشكال خيلي معروفي است كه بيش از اين هم مي شود در اطراف آن شرح و بسط داد و خيلي هم در اين زمينه گفته شده است . از قديم و جديد ، شعرا و ادبا و غير اينها به صورت اعتراض يا به صورت جدي و شوخي ، هر طور بوده است به شكلهاي مختلفي در اين زمينه شعرها گفته اند و حرفها زده اند ( 1 ) . اين است صورت اشكال . اين اشكال به شكلهاي مختلفي طرح شده است و مخصوصا اروپاييها ( هر جا كه ما در گفته هاي آنها ديده ايم ) اين اشكال خير و شر ، اشكال شرور و مصائب و بديها را در 1. در حدود سي چهل سال پيش ، يك شاعر شيرازي به نام بهمني اشعار خيلي شيريني در اين زمينه گفته بود در قالب قطعه اي تحت عنوان " اعتراض به خلقت " . گويا اين اشعار در يك انجمن ادبي مطرح بوده است . سرهنگ اخگر كه يك وقت وكيل مجلس شوراي ملي بود