در انسان بحث كنيم . در انسان انواعي از هدايتها وجود دارد كه ما آنها را طبق آنچه كه قرآن كريم فرموده است بيان مي كنيم ، بعد ببينيد اينها با اصول علمي جور درمي آيد يا نه . يكي از هدايتهايي كه قرآن كريم نام مي برد ، هدايتها و الهامات اخلاقي است .مي دانيم كه اخلاق ، هم به فرد مربوط است و هم به اجتماع . اخلاق يعني بهترين نوع كاري كه انسان بايد در مقابل افراد ديگر اجتماع انجام دهد و مصلحت اجتماع در اين است و اگر غير از اين باشد ، اجتماع راه كمال را طي نمي كندو اين بهترين راهي است كه انسان براي شخص خودش بايد انتخاب كند تا به سوي كمال پيش برود . اخلاق به اصطلاح علم دستوري است ، راجع به آن چيزي است كه انسان بايد انجام دهد ، نه راجع به آن چيزي است كه هست .آيا خوب است ، بايد انسان چنين مي كند يا نه ؟ در انسان فطرتا ، مستقل از هر تعليم و تربيتي ، يك سلسله دستورهاي اخلاقي اينچنيني وجود دارد كه انسان مي گويد خوب است انسان اين جور عمل كند ، بد است آن جور ديگر عمل كند ، بايد چنين بود ، بايد چنان بود ، همينهايي كه ما اسمش را " انسانيت " مي گذاريم . " هل جزاء الاحسان الا الاحسان " ( 1 ) قرآن به صورت سؤال مي گويد : آيا پاداش نيكي كردن جز نيكي كردن چيز ديگري است ؟ يعني هر كسي به فطرت خودش مي فهمد پاداش نيكي نيكي است .فرض كنيد در يك مسافرتي ، در يك بياباني ، يك جايي گرفتار شديد ، فوق العاده گرفتاري شديدي پيدا كرديد . يك كسي اتفاقا آنجا پيدا شد و چون ديد شما اين گرفتاريها را داريد ، آمد و انسانيت كرد ، و به شما كمك كرد . اگر ماشينتان خراب شده بود ،كمك كرد و ماشين شما را درست كرد ، اگر پول شما را دزد زده بود ، آنجا به شما پول داد ، يك مقداري هم كمكهاي ديگر كرد . در يك كشور غريبي اين كمكها را كرد و رفت . احتمال اين هم كه شما يك بار ديگر او را ببينيد آنهم در كشور خودتان ، درصد احتمال يكي بيشتر نيست ، كه نمي شود گفت او به اين خاطر اين كار را كرده كه يك روزي بيايد از شما پاداش بگيرد . صد درصد يقين داريد كه او فقط به خاطر اينكه به شما نيكي كند اين كار را كرده است .تصادفا شما اين آدم را پنج سال ديگر در كشور خودتان ديديد . اتفاقا اين آدم هم در يك جايي يك گرفتاري اي پيدا كرده ، شما هم اطلاع پيدا كرديد كه يك گرفتاريهايي دارد . آيا وجدان شما در اينجا قضاوتي دارد يا ندارد ؟ مسلما يك چنين قضاوتي داردكه اين آدم در يك چنين شرايطي به من نيكي كرده است و الان او در شرايطي قرار گرفته است كه من در آن شرايط بودم و من فعلا در شرايطي هستم كه او در اين شرايط بود يعني امكانات دارم ، پس بايد به او نيكي كنم . اين را مي گوييم قضاوت وجداني ، يعني مي گوييم وجدان بشر حكم مي كند ، دليل ديگري ندارد غير از اينكه وجدان حكم مي كند . ممكن است كسي منكر باشد ولي شما ببينيد مي شود انكار كرد ؟ هر چيزي كه دليلش فقط اين است كه مي گوييم وجدان بشر حكم مي كند ، انسانيت اين جور حكم مي كند ، معنايش اين است كه در وجود من يك چنين قضاوتي وجود دارد . " و نفس و ما سويها ، فالهمها فجورها و تقويها " ( 2 ) قسم به نفس و تعديل اين نفس و اينكه او را معتدل آفريده است . " فالهمها " آفريد نفس را و الهام كرد به او ، القاء كرد به او كار زشتش را و 1. رحمن / 60 .2. شمس / 7 و 8 .