هدايتها و الهامات اخلاقي در انسان - توحید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توحید - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيدايش نسل آينده ، نسل گذشته از ميان مي رود ، معذلك نسل آينده همان كار را با همان نظم و دقت انجام مي دهد كه نسل گذشته انجام مي داد . حشره اي را نام مي برند به نام " آموفيل " كه مي گويند از زنبور كوچكتر و از مگس بزرگتر است .

در كتاب راز آفرينش انسان [ اين مطلب ] هست و من در كتابهاي روان شناسي به زبان فارسي و زبان عربي هم خوانده ام كه چنين حيواني هست . مي گويند هر وقت كه موقع تخم گذاري اين حيوان برسد ، يك كرمي است كه آن كرم را مي رود پيدا مي كندو روي پشت و مهره كمر آن كرم مي نشيند . بعد نيش خودش را مثل يك آمپول در يك نقطه معيني از پشت او مي زند ، اما خيلي دقيق است كه زياد نيش نزند ، كم نيش مي زند ، همان مقدار كه اين حيوان بي حس مي شود ، مي افتد ولي نمي ميرد ، چون اگر بميرد مي گنددو منظور او حاصل نمي شود ، طوري نيش مي زند كه لخت بشود و تكان نخورد . بعد همانجا تخم گذاري مي كند . بعد از تخم گذاري هم بلافاصله مي ميرد . بعد تخمهاي او به وجود مي آيند ، از بدن همين كرم تغذي مي كنند تا وقتي كه بزرگ مي شوند ، پر پيدا مي كنندو بعد ديگر زندگي عادي پيدا مي كنند . بعد هر يك از آنها موقع تخم گذاري اش كه مي رسد ، عينا همان كار مادر را تكرار مي كند ، يعني مي رود همان حشره را پيدا مي كند ، در همان نقطه حساس دقيقي كه او تزريق مي كرده است ، تزريق مي كند و بعد همان عمل تكرار مي شود .

مي گويند اين [ امر ] چطور از راه تعليم و تعلم قابل توجيه است ؟ در همين كتاب راز آفرينش انسان ماهيهايي را از مارماهي و غير مارماهي ياد مي كند و قضايايي ذكر مي كند كه خيلي عجيب است . مي گويد انواعي از ماهيها هستند كه در همه رودخانه هاي دنيا پيدا مي شوند، ولي همه آنها وقتي كه مي خواهند بچه بزايند ، از رودخانه هاي دنيا جمع مي شوند مي روند درياي جنوب در جنوب آمريكا و در نقطه معيني توليد نسل مي كنند و در همانجا مي ميرند . بعد بچه هاي آنها كه به وجود مي آيند ، راه مي افتند و برمي گردند به موطن مادرهاي خودشان .

عجيب اين است كه هر دسته اي به همان رودخانه اي برمي گردد كه نسل گذشته اش آنجا بوده و هرگز اشتباه هم نمي كنند كه اين به جايي برگردد كه ديگري برگشته است . حتي امتحاناتي كرده اند ، مثلا يك نوع ماهي كه فقط در رودخانه هاي انگلستان يا فرانسه پيدا مي شودو در جاي ديگري پيدا نمي شود ، اينها را گرفته و آورده اند در يك رودخانه ديگري انداخته اند ، ديدند اينها [ در زمان توليد مثل ] رفتند در دريا و از آنجا دو مرتبه برگشتند به آن رودخانه هاي اولي . مثل اينكه اصلا براي اينها مقرر و مقدر شده است كه در يك جاي معين زندگي كنند . اين با ياد دادن نسل گذشته اصلا قابل توجيه نيست ، جز اينكه بگوييم يك نقشه اي ، يك طرحي ، يك راهنمايي اي [ در كار است ] ، چون هيچ كس قبول نكرده كه ساختمان مغزي و عصبي هيچ حيواني براي يك چنين چيزهايي كافي است ، والا تكامل يافته ترين مغزها مغز انسان است و بايد مغز انسان هم چيزي را كه به آن ياد ندهند ياد بگيرد ، چيزي را كه به آن ياد ندهند كه ياد نمي گيرد . مغز فقط آمادگي دارد براي اينكه اگر چيزي به آن تعليم كنند ياد بگيرد ، اما اگر تعليم نكردند كه ياد نمي گيرد . حالا بگوييد مغز ، بالاخره مغز دارد هدايت مي شود .

در حيوانات ، موضوع هدايت آنها در كارهاي خودشان بسيار عجيب و فوق العاده است و كتابها در اين زمينه ها نوشته اند .

هدايتها و الهامات اخلاقي در انسان

در انسان بحث كنيم . در انسان انواعي از هدايتها وجود دارد كه ما آنها را طبق آنچه كه قرآن كريم فرموده است بيان مي كنيم ، بعد ببينيد اينها با اصول علمي جور درمي آيد يا نه . يكي از هدايتهايي كه قرآن كريم نام مي برد ، هدايتها و الهامات اخلاقي است .

مي دانيم كه اخلاق ، هم به فرد مربوط است و هم به اجتماع . اخلاق يعني بهترين نوع كاري كه انسان بايد در مقابل افراد ديگر اجتماع انجام دهد و مصلحت اجتماع در اين است و اگر غير از اين باشد ، اجتماع راه كمال را طي نمي كندو اين بهترين راهي است كه انسان براي شخص خودش بايد انتخاب كند تا به سوي كمال پيش برود . اخلاق به اصطلاح علم دستوري است ، راجع به آن چيزي است كه انسان بايد انجام دهد ، نه راجع به آن چيزي است كه هست .

آيا خوب است ، بايد انسان چنين مي كند يا نه ؟ در انسان فطرتا ، مستقل از هر تعليم و تربيتي ، يك سلسله دستورهاي اخلاقي اينچنيني وجود دارد كه انسان مي گويد خوب است انسان اين جور عمل كند ، بد است آن جور ديگر عمل كند ، بايد چنين بود ، بايد چنان بود ، همينهايي كه ما اسمش را " انسانيت " مي گذاريم . " هل جزاء الاحسان الا الاحسان " ( 1 ) قرآن به صورت سؤال مي گويد : آيا پاداش نيكي كردن جز نيكي كردن چيز ديگري است ؟ يعني هر كسي به فطرت خودش مي فهمد پاداش نيكي نيكي است .

فرض كنيد در يك مسافرتي ، در يك بياباني ، يك جايي گرفتار شديد ، فوق العاده گرفتاري شديدي پيدا كرديد . يك كسي اتفاقا آنجا پيدا شد و چون ديد شما اين گرفتاريها را داريد ، آمد و انسانيت كرد ، و به شما كمك كرد . اگر ماشينتان خراب شده بود ،كمك كرد و ماشين شما را درست كرد ، اگر پول شما را دزد زده بود ، آنجا به شما پول داد ، يك مقداري هم كمكهاي ديگر كرد . در يك كشور غريبي اين كمكها را كرد و رفت . احتمال اين هم كه شما يك بار ديگر او را ببينيد آنهم در كشور خودتان ، درصد احتمال يكي بيشتر نيست ، كه نمي شود گفت او به اين خاطر اين كار را كرده كه يك روزي بيايد از شما پاداش بگيرد . صد درصد يقين داريد كه او فقط به خاطر اينكه به شما نيكي كند اين كار را كرده است .

تصادفا شما اين آدم را پنج سال ديگر در كشور خودتان ديديد . اتفاقا اين آدم هم در يك جايي يك گرفتاري اي پيدا كرده ، شما هم اطلاع پيدا كرديد كه يك گرفتاريهايي دارد . آيا وجدان شما در اينجا قضاوتي دارد يا ندارد ؟ مسلما يك چنين قضاوتي داردكه اين آدم در يك چنين شرايطي به من نيكي كرده است و الان او در شرايطي قرار گرفته است كه من در آن شرايط بودم و من فعلا در شرايطي هستم كه او در اين شرايط بود يعني امكانات دارم ، پس بايد به او نيكي كنم . اين را مي گوييم قضاوت وجداني ، يعني مي گوييم وجدان بشر حكم مي كند ، دليل ديگري ندارد غير از اينكه وجدان حكم مي كند . ممكن است كسي منكر باشد ولي شما ببينيد مي شود انكار كرد ؟ هر چيزي كه دليلش فقط اين است كه مي گوييم وجدان بشر حكم مي كند ، انسانيت اين جور حكم مي كند ، معنايش اين است كه در وجود من يك چنين قضاوتي وجود دارد . " و نفس و ما سويها ، فالهمها فجورها و تقويها " ( 2 ) قسم به نفس و تعديل اين نفس و اينكه او را معتدل آفريده است . " فالهمها " آفريد نفس را و الهام كرد به او ، القاء كرد به او كار زشتش را و

1. رحمن / 60 .

2. شمس / 7 و 8 .

/ 112