اصالت وجود
حكماي ما از راه ديگري وارد شده اند و آن راه بكلي غير از اين راههاست . آنها يك مطلبي را به ثبوت رسانيده اند كه اين مطلب صد درصد در دوره اسلامي مستحدث است و حتي متعلق به بعد از دوره ابن سيناست تا دوره ابن سينا هم نبوده است و به نام " اصالت وجود " معروف است . " اصالت وجود " در مقابل " اعتباريت ماهيت " است ( 1 ) كه خود اين هم البته مسأله اي مفصل و طولاني است . ما در اصول فلسفه ثابت كرده ايم كه برخلاف آنچه كه معروف است و خيلي از افراد گمان مي كنندكه مسأله " اصالت وجود " يك مسأله قديمي و كهن است ، اين طور نيست . صدرالمتألهين هميشه دأبش اين است كه وقتي مطلبي را اثبات مي كند ، مي گردد بلكه از گوشه و كنار حرف افرادي ، قرايني از حرفهاي بزرگان به وجود آورد كه [ نشان دهد ] آنها هم اين حرف را گفته اند .
براي اينكه خودش را از تنهايي خارج كند و ديگران حرفش را قبول كنند كوشش مي كند كه از گوشه و كنار حرفهاي ديگران شواهدي بياورد . چون اغلب اين طور است كه سخن كسي را كه حرف تازه مي گويد قبول نمي كنند . لذا مي گويد بزرگان پيشين هم نظر به همين حرف داشته اند .
بعدها براي ديگران اين تخيل پيدا شده كه شايد اصلا مساله " اصالت وجود " به همين شكل مطرح بوده است . نه اينكه من بخواهم بگويم قبليها اصالت وجودي نبوده اند ، [ بلكه ] اصلا قبل از اواخر قرن دهم و اوايل قرن يازدهم هجري ، مسأله اي به نام " اصالت وجود " و " اصالت ماهيت " مطرح نبوده است .
شما اگر در تمام كتابهاي ابن سينا كه يك فيلسوف بزرگ درجه اول است از اول تا به آخر بگرديد ، نه كلمه " اصالت وجود " و نه كلمه " اصالت ماهيت " و نه يك كلمه ديگري كه مفيد اين معناها باشد ، پيدا نمي كنيد و اصلا اين مسأله مطرح نيست . آن چيزي هم كه ملاصدرا مي گويد اين است كه
1. [ نه به اين معني كه ايندو ضد يكديگرند ، بلكه به اين معني كه مستلزم يكديگرند ] .