ماهيت انرژي چيست ؟ - توحید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توحید - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كه شي ء ديگري را در نظر بگيريم ، مثل تغييرات كيفي . مگر در تغييرات كيفي لازم است محيط را در نظر بگيريم ؟ ما در تغييرات كيفي ، گذشته خود شي ء را در نظر مي گيريم . اگر شي ء در گذشته خودش مثلا داراي يك درجه خاصي به قول قدما از رنگ باشد و در حالت دوم در زمان بعد داراي درجه بيشتري از آن رنگ شد ، اين شي ء تغيير كرده است . اين تغيير به محيطش هم هيچ ارتباطي ندارد . حركت جوهري به طريق اولي به ضعف و نقصان وجود مربوط است ، يك شي ء در يك حدي از وجود ضعيف است ، بعد در يك حد از وجود كاملتر ( قرار مي گيرد ) . بنابراين مي توانيم نسبت به كل عالم ، حركت فرض كنيم . بله ، نسبت به كل عالم ، حركت مكاني فرض نمي شود . اينكه گفتيد " نسبت به كل عالم حركت مكاني فرض نمي شود " حركت مكاني نسبت به اجزاي عالم فرض مي شود كه يك جزئي بخواهد نسبتش را با اجزاي ديگر تغيير بدهد ،ولي در كل عالم حركت مكاني موضوع ندارد . يك موضوع ديگر را هم يادآوري كنم تا آقايان براي من توضيح بدهند . در ضمن عرايضم عرض كردم كه از نظر علمي گاهي اگر چيزي را بخواهيم تعريف كنيم ، همين قدر كه نشانه اي باشد بر اين مطلب كه تفهيم و تفهم در آن آسان باشد كافي است . به اصطلاح مي گوينددر علوم اگر تعريفات از حدود " رسم " تجاوز نكند كافي است ، لازم است فقط نشانه اي بدهند ، چون فقط مي خواهند اين موضوع با غير آن اشتباه نشود . از نظر فلسفي ، تعريف كه مي خواهند بكنند ، بايد به حقيقت و ماهيت آن چيز نزديكتر بشوند .

يكي همين موضوع انرژي است در مقابل ماده . انرژي را چيزي غير از ماده مي دانند به معناي همين مقدار غيريت كه ماده از انرژي پيدا مي شود يا به انرژي تبديل مي شود . خيلي چيزها را ما در عالم خارج خيال مي كنيم وجود دارد و وجود ندارد ، در ذهن ما وجود دارد ، مثل رنگ . آنها را ما قبول داريم . ولي چند چيز است كه آيا قطع نظر از ذهن ما در دنيا وجود دارد يا نه ؟ يكي از آنها حركت است . ناچار مي گوييد حركت قطع نظر از ذهن ما در خارج وجود دارد . يكي از آنها بعد است .

البته فرضيه ما اين است كه بعد وجود دارد . مي خواهيم ببينيم در اين بياني كه مي كنيد ، وجود بعد را قبول مي كنيد يا نه . درباب ماده ، آن چيزي كه نقطه مقابل انرژي مي گيرند ، مثل همين عناصر و يا اتمهايي كه عناصر از آنها تشكيل شده است ، براي آنها ابعاد قائل مي شويم ، طول و عرض و عمق قائل مي شويم ، بعد ، امتداد و جهت قائل مي شويم . لهذا مي گوييم اين اتم مثلا در اينجا قرار دارد نه در آنجا ، مي تواند اينجا باشد ، مي تواند آنجا باشد ، در اينجا هم كه هست ، اين طرف و آن طرف دارد . اين طرف و آن طرف داشتن ، فرع بر اين است كه خودش بعد و امتداد داشته باشد ، والا يك نقطه كه اين طرف و آن طرف ندارد .

ماهيت انرژي چيست ؟

حالا مي آييم سراغ انرژي . قديميها تصور ديگري درباره انرژي داشتند . از نظر تصور آنها [ مسأله انرژي ] حل شده بود . حرارت براي آنها يك موجود مستقل نبود كه قابل انتقال باشد ، يك حالت بود براي يك جسم ، تابع خود جسم بود ، اگر مي خواست منتقل شود بايد با خود جسم منتقل مي شد ، به اصطلاح يك عرض بود . ولي امروز مي گويند خود حرارت منتقل شد ، بدون اينكه بخواهند فرض كنند حاملي داشته باشد ، يك شي ء ديگري بخواهد منتقل شود تا حرارت منتقل شود .

در عين حال حرارت ماده هم نيست . ماده نيست يعني بعد هم ندارد . بعد ندارد [ يعني ] مكان هم ندارد . شما چطور همين حرارت را تعريف مي كنيد كه ماده نباشد ؟ در خارج موجود باشد و مستقل از ماده قابل نقل و انتقال باشد ، جايش را عوض بكند ؟ ماده نباشدو جايش را عوض بكند ؟ اگر هم بگوييد موج است ، در خود موج هم بحث مكان است . آيا شي ء ، موجي باشد بدون اينكه ماده اي باشد ؟ همين موج خالص بخواهد باشد ، ماده متموجي در كار نباشد ، فقط موج باشد نه متموج ؟ دلم مي خواست يك كسي براي من ماهيت انرژي را حل كند ، نه آن تعريفات انرژي كه بگويد همان چيزي كه در كجا اين طور مي شود . اين از نظر تعريف علمي درست است ولي از نظر تعريف فلسفي درست نيست . اين مسائل فقط علمي نيست ، فلسفي هم هست ، چون در عين حال طوري مي گويند كه مي خواهند حقيقت اشياء را هم توجيه كنند .

علم هر طور نشان داده ، اين گونه فرض كرده كه ماده و انرژي دو شي ء هستند يا دو حالت از شي ء خاصي هستند ، به طوري كه اين به آن تبديل مي شود و آن به اين . من مي خواهم بگويم چيزي كه ماده نباشد و صفت و حالت ماده هم نباشد ، چطور مي تواند مكاني را در خارج اشغال كرده باشد و در آن نقل و انتقال باشد ؟ - آيا در طول عمر هر اتم ، انعدام و حدوث و تغييري در آن حاصل نشده ؟ يعني در تمام طول عمر جهان ، وضع آن اتم ثابت بوده است ؟ چون قرآن مي گويد : " كل شي ء هالك الا وجهه " . استاد : در سابق كه كتابهايي مي خواندم [ ديدم ] براي عناصر راديواكتيو يعني همانهايي كه تشعشع دارند . عمر معين كرده اند : مثلا مي گويند اتم فلان عنصر در طول بيست و پنج ميليون سال بار الكتريكي خودش را خالي مي كندو بعد بكلي معدوم مي شود ، يعني حالت مادي خودش را بكلي از دست مي دهد . - در بحث تبديل ماده و انرژي بايد بحث " اراده " راهم دخالت بدهيم كه ماده و انرژي به يكديگر تبديل مي شوند و " اراده " هم به انرژي تبديل مي شود . استاد : ايشان مي خواهند بگويندبعد از اينكه ماده و انرژي هر دو به يك اصل واحد برمي گردد ، ما اگر بخواهيم تعريف كنيم به همان اصل واحد ، جز اينكه بگوييم يك خواست و طلب وجود دارد ، چيز ديگري نيست . ايشان مي خواهند بگويند آن همان است كه مي گويند ريشه ماده و انرژي است ، همان است كه در اديان به نام " اراده خدا " آمده است . خوب ، آن حرف ديگري غير از اين است ولي بالاخره آن اصل را با يك خواصي بايد بشناسيم . يك وقت مي گوييد ما هيچ اطلاعي از آن اصل نداريم جز اينكه تازه خود انرژي را اگر خواستيم تعريف كنيم بايد بگوييميك چيزي هست كه ايندو به آن تبديل مي شوند ، اما هيچ نمي دانيم آن چيز خودش چه خاصيتي دارد ، بعد دارد يا ندارد ، جا مي گيرد يا نمي گيرد ، حركت مي كند يا نمي كند ، فقط با يك حدس علمي مي گوييم چنين اصلي وجود دارد .

راه خلقت
( 2 )

نظر به اينكه جناب آقاي روزبه ( 1 ) الان خواستند يك توضيحي در اطراف چيزهايي كه ما از ايشان سؤال مي كنيم و جوابش را مي خواهيم ، بدهند و ايشان بايد سابقه ذهني بهتر و بيشتري داشته باشند ، بنده خلاصه اي از آنچه كه مي خواهيم ، به ايشان عرض مي كنم ، ضمنا براي خود ما هم شايد مفيد باشد ، يعني حضور ذهني پيدا مي كنيم . صحبت ما در جلسه گذشته به مناسبت بحث توحيد ، درباره مسأله اي بود به نام " حدوث اشياء " و به عبارت ديگر " خلقت اشياء " كه در قرآن به تعبير " خلقت " آمده است .

يكي از مسلمات عقيده مذهبي هر فرد مذهبي اين است كه خدا را به عنوان خالق و آفريننده همه اشياء يعني به وجود آورنده - نه به معني ديگري - مي داند ، كه ما دست روي هر چيزي بگذاريم بايد بگوييم اين را خدا آفريده است . " آفريده است " يعني چه ؟ يعني او را به وجود آورده است . اين تصوري است كه ما از خلقت و حدوث

1. استاد رضا روزبه از مؤسسين مدرسه علوي و مردي وارسته و آشنا به علوم جديد و قديم بود و نقش مؤثري در تربيت افراد متدين و متخصص داشته است رشته تخصصي وي فيزيك بوده ولي تقريبا در همه علوم ديگر نيز ورود داشت رحمت خدا بر او باد .

/ 112