عامل مجهول يا قوه فعاله ماوراءالطبيعي - توحید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توحید - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتيم كه ما راجع به ساير عوامل ، از نظر خداشناسي بحثي نداريم ، والا از نظر علمي روي اينها خيلي بحث كرده اند ، از همه مهمتر بحثي است كه روي وراثت كرده اند . آن جايي كه لامارك و داروين مسأله وراثت را در اين تغييرات سطحي اي كه در همين سلولهاي عادي بدن انسان پيدا مي شود قابل انتقال مي دانسته اند . بعدها علما آمدند گفتند كه اين حرفها درست نيست و تغييراتي با وراثت به فرزندان منتقل مي شود كه در سلولهاي جنسي پيدا بشود ، والا هر تغييري كه در اين سلولهاي ظاهري پيدا بشود ، خيلي سطحي است و تابع محيط است و محيط كه عوض بشود ، فورا به اصل اول بازگشت مي كند . يا بر مسأله استعمال و عدم استعمال ، از نظر علمي خيلي نقضها كرده اند . يا همان مسأله انتخاب طبيعي و بقاي اصلح به شكلي كه داروين گفته است ، بعد ديگران به آن انتقاد كرده اند . علما البته راجع به اينها ايراداتي گرفته اند ولي ما از نظر اصول خداشناسي بحث مي كنيمكه در كجا تماس دارد يا تماس ندارد ، مي خواهيم بگوييم فرضا هم اين طور باشد ، با خداشناسي ارتباط ندارد . چه حرف داروين تا آن قسمتهايي كه عرض كرديم درست باشد و چه درست نباشد ، با اصول خداشناسي ارتباط ندارد ،مگر در همان يك قسمتي كه عرض كرديم . اگر نظريات داروين به فرض درستي كافي باشد براي اين نظام ، پس دليل الهيون ضعيف است ، اگر نه ، نه . حالا ببينيم كافي هست يا كافي نيست ؟

عامل مجهول يا قوه فعاله ماوراءالطبيعي

خود داروين در جاهاي مختلفي از كتابش كه مخصوصا اينجا هم از كتابش نقل مي كند در گوشه و كنار حرفهايش اعتراف مي كند كه بالاخره يك عامل مجهولي را بايد براي پيدايش اين تغييرات معتقد شد ، يعني همه اين عواملي كه من ذكر مي كنم ،باز هم معما را حل نمي كند . حتي خودش مي گويد كه به من اعتراض كرده اند كه تو براي " انتخاب طبيعي " مانند يك قوه فعاله ماوراءالطبيعي نظر مي دهي ، چون آنجا كه مي گويد : " طبيعت ، اصلح را انتخاب مي كند " از آن حدودي كه الان ما گفتيم بيشتر است كه " خود به خود انتخاب مي شود " ، اصلا نشان مي دهد كه مثل اينكه طبيعت خودش به سوي انتخاب مي رود ، يعني همان توجه به هدف ، همان كه الهيون مي گويند " اصل توجه به غايت " . من نمي دانم چرا اين " اصل توجه به غايت " اين قدر در ميان اروپاييها بدنام شده است ؟ ! به آن " فيناليزم " مي گويند . يك كتابي هست به نام " فرضيه هاي تكامل " كه [ نويسنده ] خيلي هم روي آن زحمت كشيده و آنچنان با اين فيناليزم دشمني به خرج مي دهد [ كه مي گويد ] آلودگيهاي فيناليستي ! من نمي دانم علت اين دشمني چيست .

حتي در ميان مسلمين هم گاهي يك حرفهاي كودكانه اي درباره اين اصل " علت غايي " گفته اند كه با نظريات علمي جور درنمي آيد . خود فرنگيها در چند كتاب از جمله در همان كتاب فرضيه هاي تكامل نقل مي كنند و من اولين بار در كتاب انورخامه اي ( يكي از توده اي ها ) خواندم كه كشيشي اين حرف را گفته كه اين خطوطي كه روي طالبي قرار مي گيرد ( طالبي را مي بينيد قاچ قاچ است و روي هر قاچ آن يك خطي هست ) براي اين است كه وقتي ما به خانه مي رويم و مي خواهيم براي بچه ها طالبي قسمت كنيم ،به اصطلاح قاچ قاچ قسمت كنيم . اگر بنا شود كه ما علت غايي را اين طور توجيه كنيم و هدف از قاچها و خطوط روي طالبي را اين بدانيم كه ما بفهميم چطور كارد را روي طالبي قرار دهيم و آن را تقسيم كنيم ، واضح است [ كه قابل قبول نيست ] اما اگر مقصود اين است كه سير طبيعت يك سير هدفي است ،يك نوع نور و عشق به كمالي در ذات طبيعت قرار دارد ، طبيعت سر دوراهي ها قرار مي گيرد و راه اصلح را خود انتخاب مي كند ، در اين صورت چاره اي از آن نيست . اگر تمام حرفهاي داروين صد درصد هم درست باشد ، بالاخره بايد به اين [ عامل ماوراءالطبيعي ] معترف شد.

اگر " موتاسيون " يا جهش هم درست باشد - كمااينكه گويا حالا ديگر تكيه روي اين اصل است نه روي تغييرات تدريجي - باز تا اين عامل مجهولي كه آنها مي گويند و همان اصلي كه الهيون درباب نظامات خلقت گفته اند را دخالت ندهيم ، پيدايش موجودات زنده قابل توجيه نيست .

هم لامارك و هم داروين ، چون شخصا مطالعه داشته اند و از نزديك اشياء را مي ديده اند - بالاخره مرد عالم با غير عالم فرق مي كند - با اينكه تكيه شان روي علل طبيعي بوده ، ولي در عين حال آن جريان واقعي طبيعت را حس مي كرده اند كه به چه شكل و چه نحو است .

داروين مي گويد به من مي گويند تو كه مي گويي " انتخاب طبيعي " ، آخر به صورت يك قوه فعاله ماوراءالطبيعي تعبير مي كني . بعد مي گويد البته اين تعبيرات ، تعبيرات مجازي است كه من مي گويم و شما به كلمه " انتخاب " خيلي خرده گيري نكنيد . بالاخره در بعضي از حرفهايش مي گويد : خوب ، حالا ما اگر براي طبيعت شخصيت قائل شديم ، چه مانعي دارد ؟ " براي طبيعت شخصيت قائل بشوم " همين حرف است [ كه در طبيعت ميل به تكامل و توجه به هدف هست ] . طبيعت چه شخصيتي دارد ؟ مقصود او شخصيت اجتماعي كه نيست ، مقصود اين است كه خود طبيعت - يعني طبيعت موجود زنده - هم نقشي دارد . هميشه نبايد دنبال عوامل خارجي رفت كه عوامل خارج از وجود اين موجود زنده ، چه اثري روي آن بخشيده است ، در خود اين موجود زنده هم يك ميل به تكامل و توجه به هدف وجود دارد .

اين [ مطلب ] را من از قسمتهاي مختلف اين كتاب برايتان مي خوانم . بعضي از قسمتها قدري ابهام دارد و بعضي نه . مي گويد : " گفته اند من از انتخاب طبيعي مانند نوعي قوه فعاله يا قدرت مافوق الطبيعه صحبت مي كنم ( 1 ) ، ولي چه كسي به مؤلفيني كه از اثر قوه جاذبه سخن مي گويندو آن را تنظيم كننده حركات سيارات مي دانند ايرادي مي كند ؟ هر كسي معني اين اصطلاحات مجازي را مي داند و ضرورت آنها را براي روشن ساختن بحث به ايجاز سخن درك مي كند . در عين حال خيلي مشكل است در اين اصطلاح از شخصيت دادن به طبيعت اجتناب شود ( 2 ) . انسان روي صفات ظاهري و مرئي جانداران مي تواند مؤثر باشد ،در صورتي كه طبيعت ( اگر مجاز باشم تحت اين اسم به بقاي اصلح شخصيت دهم ) به ظواهر نمي پردازد اگر چه ظاهر فايده اي براي موجود زنده دربر نداشته باشد . ( 3 ) طبيعت مي تواند روي اعضاي داخلي و كمترين اختلاف ساختماني جسماني و تمام اعمال حياتي مؤثر باشد .

انسان فقط يك منظور دارد و آن انتخاب جاندار است به نفع خود ، ولي طبيعت انتخاب را به نفع موجود صورت مي دهد . طبيعت به صفات انتخاب شده ميدان عمل مي دهد و اين كار ، عمل انتخاب را تقويت مي كند ، در صورتي كه انسان ، زادگان آب و هواي مختلف را در يك ناحيه جمع مي كند و از صفات منتخبه ندرتا به طرز مخصوص برازنده استفاده مي نمايد " .

1.آنها از اين كلمات خيلي مي ترسند چون وقتي مي گويند " قدرت فعاله و مافوق الطبيعه " فورا آن حرفهاي كشيشها به يادشان مي افتد و لهذا زود نفي مي كنند .

2. هنوز اين عبارت او خيلي صراحت ندارد ، ولي عبارتهاي بعدي صراحت دارد .

3. يعني تا ظاهر فايده اي براي موجود زنده نداشته باشد ، طبيعت به آن نمي پردازد .

/ 112