حيات و موت ، براي حسن عمل
ما بحث ديگري داشتيم راجع به فوايد اين چيزهايي كه آنها را " بد " مي ناميم و آن مرحله آخر بحث ما بود . عرض كرديم اين چيزهايي كه ما آنها را " بد " مي دانيم و خيال مي كنيم كه اينها صد درصد بد هستند ، اين طور نيست ، تازه همان بدها هم منشأ خوبيها هستند .غير از آن جهت كه هر چيز خوبي دارد ، بدي دارد و خوبي اش بر بدي اش مي چربد ، مرحله دوم اين است كه خود اين بدي باز منشأ خوبيهاست ، اگر اين بديهايي كه اسمشان را بدي گذاشته ايم نباشد ، بسياري از خوبيها در دنيا نخواهد بود.ببينيم آيا در اين زمينه تصريحي ، اشاره اي در قرآن كريم هست يا نيست ؟ در اين زمينه هم هست . يكي همان آيه اي است كه به مناسبت بحث اول خواندم ، آيه دوم سوره " تبارك الذي بيده الملك " : " تبارك الذي بيده الملك و هو علي كل شي ء قدير . الذي خلق الموت و الحيوه ليبلوكم ايكم احسن عملا " ( 1 ) . خداست آن كسي كه هم مرگ را آفريد و هم زندگي را . ايندو را آفريد براي اينكه شما را بيازمايدكه چه كسي نيك عمل تر است . در احاديث ما هست كه امام فرمود قرآن نگفت : " ليبلوكم ايكم اكثر عملا " چه كسي بيشتر عمل كند ، فرمود : " ليبلوكم ايكم احسن عملا " يعني چه كسي عملش صوابتر باشد . آيه اين طور مي فرمايدكه : زندگي و مردن را براي اين خلق كرد كه مقدمه اي باشد كه شما به سوي حسن عمل سوق داده شويد ، هر دوي اينها براي حسن عمل لازم است ، هر دو مقدمه حسن عمل اند . نفرمود : " خلق الحيوه ليبلوكم ايكم احسن عملا " شما را زنده كرد و به شما زندگي داد تا به سوي حسن عمل سوق داده شويد ، فرمود : زندگي و مردن را با هم آفريد تا شما به حسن عمل سوق داده شويد ، و همين طو ر هم هست . اما زندگي شرط حسن عمل است ، تا انسان خلق نشود ، تا اين حيات و آنهم اين حيات انساني را پيدا نكند ، تا عقل نداشته باشد ، تا اراده نداشته باشد ، حسن عمل معني ندارد . و اگر مردن هم نبود ، حسن عمل نبود ، يعني خود همين مردن و اينكه انسان مي داند مي ميرد يك عامل بزرگي است براي اينكه به سوي حسن عمل سوق داده شود . آيا واقعا اگر انسان مي دانست در اين دنيا مخلد است و اصلا مردني در كار نيست ، به سوي حسن عمل مي رفت ؟ البته ممكن است ، شما افراد استثنائي را در نظر نگيريد بگوييد فرضا شخصي مثل علي بن ابي طالب پيدا بشود و تشخيص درباره حسن عمل طور ديگري باشد ، آن فرد استثنائي به جاي خود ، ولي همين بشر كه ما الان داريم مي بينيم ، مسلما بيشتر كارهاي بد را كه انجام نمي دهد ، به خاطر همين فكر مردن استو اينكه انسان مي داند مي ميرد . اگر انسان بداند كه در هيچ شرايطي در اين دنيا نمي ميرد و همين زندگي اش ادامه دارد ، بر شرش صد برابر افزوده مي شود و خيرش شايد به حد صفر برسد . آن عاملي كه انسان را به سوي حسن عمل سوق مي دهد ، بيش از هر چيز ديگري همين است كه انسان مي داند يك مدت موقتي در اينجا1. ملك / 1 و 2 .