مي كند و مي گويد افراد تفاوت دارند و بعضي افراد فوق تازگي دارند ، از خودش نام نمي برد ولي از جاي ديگر معلوم مي شود كه خودش منظور است . مي گويد من افرادي را سراغ دارم كه اساسا حالتشان اين است كه بدون اينكه احتياج به مطالعه زياد داشته باشند ،مطالب در ذهنشان مي آيد ، اول مطلب در ذهنش مي آيد ، بعد مراجعه مي كند به كتابها ، مي بيند آنچه كه در كتابهاست قبلا در ذهن او آمده است ، به طوري كه در هجده سالگي از تمام علوم و فنون عصر خودش آگاه است . و در جاي ديگر گفته است كه من تا هجده سالگي هر چه مي خواستم ياد بگيرم ياد گرفته ام .
به هر حال در آنجا تصريح مي كند كه من اين حالت را در خودم كاملا يافتم . در بحث " نبوت " هم كه وارد مي شود مي گويد حقيقت نبوت كه يك قوه قدسيه اي است كه ما مي گوييم الهام مي گيرد - همين نيروست ، منتها با تفاوت شدت و ضعف .
اين نيرو در افراد عادي حتي در نوابغ به صورت يك چراغ است مثل يك لامپ 25 شمعي يا 100 شمعي ، و آنچه در پيغمبر و نبي ( آن كه سراسر وجودش را وحي و الهام گرفته است ) هست مثل يك نور خورشيد يا فلان ستاره ديگر است . " آقاي ژاك هادامار مي گويد : خود من در جستجوي مطلبي مدتها كوشش و مطالعه مي كردم و به نتيجه اي نمي رسيدم ولي يك روز در حالي كه ابدا به آن موضوع نمي انديشيدم ، دفعتا با يك توجه آني كه براثر گردش چرخهاي اتومبيل در ذهنم حاصل شد ، آن را به طور دقيق يافتم و نكته جالب توجه آنكه اين راه حل بكلي از مسيري كه در آن مطالعه خود را ادامه داده بودم خارج بود .
چون شرايط اختراع و اكتشاف در رياضيات تابع شرايط عمومي و اختراع و اكتشاف است ، اين اتفاقات تنها براي رياضي دانان نبوده است . لاژوين فيزيكدان مشهور فرانسوي كاملا مسبوق و متوجه به اين موضوع بوده است چنانكه به كن والري مي گويد : شما مي گوييد در بعضي لحظات احساس مي كنيد كه چيزي دروني شما را رهبري مي كند . اين لحظات در تجربيات شخصي من به طور مستمر پيش مي آيد . ژوليو كوري به خود من اظهار داشت : به من الهامات ناگهاني بسياري شده است كه در هر موقع سهلترين وسيله را براي آزمايش يك فنومن با اطمينان به اينكه آن متد بهترين طريقه ممكن بوده است ، در اختيار من گذاشته ، مخصوصا اين احساس را در دو موقع به خوبي به ياد دارم كه يكي از آنها به هنگام آزمايش انفجار اتم اورانيوم پيش آمده است . پوان كاره مي گويد : اختراع عبارت است از اجتناب از يك عده تركيبات و سنتزهاي ذهني بي فايده ، يعني تميز و انتخاب . اين عمل تميز و انتخاب كه بدون آن اختراعي صورت نخواهد گرفت ، بايستي كاملا در عالم شعور باطني و ناخودآگاهي انجام مي گيرد . زيرا كه شعور يا ضمير به خود ما آن را مجملا دريافت مي كند و تشخيص و تميز آن را بايستي برعهده ضمير نابه خود دانست ، چونكه در اين عمل انتخاب ، قوه ادراك و ذوق و تميز لازم است و اينها از مختصات ضمير نابه خود مي باشند ، و بالعكس موقعي كه احتياج به قواعد و قوانين عادي و موجود جهت شرح و بيان آن مدركات باطني پيدا مي كنيم ، آن وقت استكه ضمير به خود و شعور ما دخالت مي كند " . به هر حال اين موضوع كه موضوع " اشراق و الهام " است ، خودش يك بحثي است ، لابد شنيده ايد كه از قديم الايام مي گويند در ميان فلاسفه هم دو مكتب وجود داشته است : مكتب " مشاء " و مكتب " اشراق " . اينها از نظر لغت در مقابل همديگر نيستند.
ارسطو و افلاطون با يكديگر اختلاف مشرب داشتند . ارسطو بيشتر متكي بود به تجسس ، همين تجسسات علمي يا قياسي يا تجربي ، و افلاطون بيشتر روي همين الهامات و اشراقات تكيه داشت و مي گفت ذهن و نفس را بايد تربيت كرد و آماده اين جور اشراقات و الهامات نمود .
روي همين حساب به آنها مي گويند " اشراقي " ها . ارسطو رسمش اين بوده كه در حالي كه راه مي رفته تعليماتش را مي داده است ، ( لذا به پيروان او ) مي گويند " مشائين " يعني راه روندگان .
" الهام " در عالم اسلام
در عالم اسلام هم همين دو روش وجود داشته است . غير از فلاسفه اشراقي ، عرفا شديدا دنبال اين راه مي روند و آن را تأييد مي كنند . ما حالا به حرف آنها كار نداريم . مي خواهيم ببينيم آيا در قرآن و حديث مطلبي در اين زمينه ها هست كه ممكن است كسي علمي داشته باشد
كه آن علم ، علم اشراقي باشد نه علم كسبي و تجسسي ؟ يك اصطلاحي اخيرا شايع شده است ، مي گويند " علم لدني " . " علم لدني " يعني چه ؟ كلمه " لدني " يعني چه ؟ اين اصطلاح از آن آيه قرآن كه در داستان موسي و عبد صالح است [ گرفته شده است ] . در آنجا دارد موسي با رفيق خودش كه راه افتادند بروند دنبال آن عبد صالح ، " فوجدا عبدا من عبادنا اتيناه [ رحمة من عندنا و علمناه ] من لدنا علما " ( 1 ) بنده اي از بندگان ما را يافتند كه ما از نزد خودمان به او علم آموخته بوديم ، يعني علمي كه داشت علمي بود كه از ما گرفته بود . از اين كلمه " لدنا " بعدها اصطلاح علم لدني پيش آمده است . علم لدني يعني علمي كه منشأش تجسسات ظاهري بشري يا قياسات و استدلالات و آزمايشها نباشد ، فقط خداوند افاضه كرده باشد.
حديثي از پيغمبر اكرم ( ص ) هست كه مي فرمايد : " من اخلص لله اربعين صباحا جرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه " ( 2 ) اگر كسي چهل صباح اخلاص بورزد ، مخلص بشود براي خدا ، يعني تمام هواهاي نفساني و محركات و بواعث نفساني را از خودش دور كند ،به طوري كه چهل شبانه روز مصداق قول ابراهيم باشد : " ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين " ( 3 ) ، حركت كند براي خدا ، ساكن شود براي خدا ، حرف بزند براي خدا ، بخوابد براي خدا ، غذا بخورد براي خدا ، تمام حركات و سكناتش جنبه الهي پيدا كند " جرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه " چشمه هايي از حكمت از دلش بر زبانش جاري مي شوند ،جوششي از باطنش به ظاهرش پيدا مي شود . اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در نهج البلاغه ، آنجا كه مي فرمايد : كميل ! مردم بر سه قسم هستند : عالم رباني ، متعلم ، همج رعاع ، بعد شكايت مي كند كه : من پيدا نمي كنم افراد صالح و لايقي كه هم اخلاقا صالح باشند هم استعداد ، كه من آنچه مي دانم به آنها بگويم ، بعد مي فرمايد : " كذلك يموت العلم بموت حامليه " . اين طور است كه علم مي ميرد ، حامل علم كه مرد و نبود ، ديگر علم مرده است . در آخر مي گويد : بله ، در عين حال هيچ وقت زمين خالي نمي ماند : " اللهم بلي ، لا تخلوا الارض من قائم لله بحجة : اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا " تا آنجا كه مي فرمايد : " هجم بهم العلم علي حقيقة البصيره و باشروا روح اليقين واستلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون " ( 4 ) اينها افرادي هستند كه علم به آنها هجوم آورده است ، علم به سوي آنها آمده و آن حقيقت بصيرت و بينش را پيدا كرده اند .
1. كهف / 65 .
2. بحارالانوار ، ج / 70 ص 242 ، با اندكي اختلاف .
3. انعام / 162 .
4. نهج البلاغه ، حكمت 147 .