راههاي عقلاني و فلسفي( 2 ) - توحید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توحید - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كه از راه مخلوقات استدلال نكرده اي ، اما از راه خود حق هم استدلال نكرده اي . صدرالمتألهين از يك راه ديگري وارد شده است ، مي گويد راه " صديقين " يعني همان راه " بك عرفتك . . " . يا " يا من دل علي ذاته بذاته " راهي است كه من بيان مي كنم ، كه آن راه يك مقدار مقدمات بيشتري لازم دارد . آن راه را من به دو جهت است كه مي خواهم عرض كنم و آن اين است : اروپاييها از زمان فيلسوفي به نام " آنسلم " برهاني بر وجود خدا اقامه كرده اند به نام " برهان وجودي " . كتابها پر است [ از بحث درباره اين برهان ] . در كتابهاي فارسي هم كه اخيرا مي نويسند ، چه به نفع خدا چه بر ضد خدا ، حرفهايي مي زنند . بعد دكارت و ديگران آمدند . دكارت تقريبا همان " برهان وجودي " را با يك كم و زيادي گفته است . بعد لايب نيتس و ديگران آمدند ، اين فلاسفه فرنگي هم راجع به " برهان وجودي " خيلي بحث كرده اند .

برهاني كه صدرالمتألهين آورده ، نوعي برهان است كه بي شباهت به " برهان وجودي " آنها نيست . من شما را دعوت مي كنم كه اين " برهان وجودي " فرنگيها را از اول تا آخر بخوانيد ، بعد من حرف صدرالمتألهين را مي گويم تا ببينيد تفاوت از زمين استتا مافوق آسمان ! - مسلمانان صدر اسلام كه برهان ابن سينا را ياد نگرفته بودند . پس خداشناسي آنها چگونه بوده است ؟ استاد : شما اگر آن راه عمومي را مي گوييد ، كه آن ، راهي است كه همه رفته اند ، و اگر آن راه بالاتر از راه عمومي را مي گوييد ،كه بالاتر از راه سينوي است و يك معرفت تامه كامله اي بوده است . آن ، راهي است كه ما بعدا ثابت مي كنيم كه در صدر اسلام آن راه را رفته اند ، يعني كساني كه خداشناسي شان در يك مرحله بالاتري بوده است ، از آن راه مي رفته اند .

راه سينوي يك راه متوسط فلسفي است كه فقط به خودش اختصاص دارد . اين راه خيلي شكل فلسفي دارد و شكل عرفاني به آن صورت ندارد .

راههاي عقلاني و فلسفي( 2 )

عدم توانايي علم در اثبات وجود خدا

صحبت ما در ادله اثبات صانع بود . بحث ما در آن ادله اي بود كه از راه فلسفه ذكر كرده اند نه از راه فطرت وجداني هر كس و نه از راه علوم ( يعني از راه محسوسات و مشهودات و مخلوقات ) . مطلبي را ما در جلسه گذشته عرض كرديمو دلم مي خواهد كه آقايان به اين مطلب بسيار توجه بفرمايند و اگر به نظرشان ايراد و اشكالي مي رسد بفرمايند ، و آن اين است كه راههاي علمي به اصطلاح امروز ، يعني آن راههايي كه از طريق نظام مخلوقات و هدايت مخلوقات براي اثبات صانع ذكر مي شود ، راههاي بسيار خوبي است ، اما تا همين حدود خوب است كه انسان را متوجه مي كند كه اين عالم و اين صفحه اي كه موجود و محسوس ماست ، تحت يك نيروي مدبري است ، يك قوه مدبري هست كه آن را تدبير مي كند و به آن نظام بخشيده و مي بخشد است كه از وجود يك نظم ، ناظمي را درك مي كند و نه بيشتر . تازه مسأله براي او به صورت يك مجهول درمي آيد ، نه به صورت يك امر معلوم قطعي ، يعني باز جاي سؤالات بسيار ديگر در اين زمينه هست . اگر به همين مجهول قناعت كند ، خوب يك مطلبي است ،اگر قناعت نكند سؤالهايش همه بلا جواب مي ماند ، چون اين خيلي واضح است : حداكثر اين است كه شما مي گوييد اين عالم ما نشان مي دهد كه صانع و ناظمي دارد . خوب ، فورا شخص سؤال مي كند كه خود آن صانع از كجا آمده است و چطور به وجود آمد ؟ خود آن ناظم كه علم دارد ، علمش از كجا آمد و چطور شد كه او خودش عالم شد ؟ آيا خود آن ناظم و آن مدبر هميشه بوده است و هميشه خواهد بود يا اين طور نيست ؟ و از اينها بالاتر ، آن مدبر و آن ناظم يكي است يا بيشتر ؟اصلا توحيد كه از كلمه " وحدت " است ، معنايش اين است : " خداي يگانه " . بسيار خوب ، علم و حس ( گواهيهاي حسي ) به وجود ناظم و مدبر و صانع براي اين مخلوقات شهادت مي دهد ، اما شما اين سؤال را جواب بدهيد: آيا علم كه شهادت مي دهد بر وجود صانع و مدبر و حتي خالق ، شهادت هم مي دهد كه آن صانع و ناظم و مدبر يكي است نه بيشتر ؟ شايد دو تا باشد ، شايد پنج تا باشد ، شايد هزار تا باشد ، شايد بي نهايت ناظم و مدبر در عالم باشدو حال آنكه ما مي دانيم كه مسأله خداشناسي تا پاي وحدت در كار نيايد ، اصلا توحيد و خداشناسي نيست ، خداشناسي ملازم است با توحيد . كدام دليل از دلايل علمي عالم به اصطلاح امروز اصلا مي تواند درباره اين موضوع كوچكترين قضاوتي بكند كه ناظم و مدبر عالم يكي است يا يكي نيست ؟بله ، ممكن است شما بگوييد : ولي علم بعضي از صفات خدا را كشف مي كند . مي گويم علم نمي تواند هيچيك از صفات ذات باري تعالي را آن طوري كه بايد درباره آن معتقد بود ، براي ما كشف كند . مثلا يكي از صفات واجب تعالي " علم " است . ما كي موحد هستيم ؟وقتي كه معتقد به خداي عليم باشيم والا مبدأ غير عليم را كه غير موحد ( مادي ) هم قبول دارد . ممكن است شما بگوييد : ولي علوم علم را ثابت مي كند ، وقتي كه نظم را ثابت كرد ، نشان مي دهد كه مدبر ، عليم است . مي گويم بله ، نشان مي دهد

1. انعام / 101 .

/ 112