توحید نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
خدا را ] احساس مي كند [ همين احساس كافي است ] ، نمي خواهد براي ديگري هم استدلال كند ، در دل خودش هست . راه نظم هم راه درستي است اما به كمك فطرت يا به كمك همين استدلالهاي فلسفي . خيال نكنيد كه اگر فطرت از يك جا به كمك راه نظم نيايد [ راه نظم به تنهايي كافي است ] . راه نظم همان راهي استكه قرآن هم زياد گفته ، چون اكثر مردم را از همان راه بايد هدايت كرد . عرض كرديم نظر كتابهاي آسماني بيشتر به اين است كه مردم را از چه راه مي توان سوق داد و [ راه نظم ] بهترين راه براي سوق دادن مردم است ، فطرت هم به كمك آن مي آيد . فعلا به فطرت كار نداشته باشيم ، چون آن يك امر شخصي است و ما مي خواهيم براي ديگري استدلال كنيم . اگر ما راههاي فلسفي را [ به راه نظم و راه خلقت و . . . ] ضميمه نكنيم ، خيال كرده ايد كه آن راهها به تنهايي كافي است ؟ نه . چرا كافي نيست ؟ حالا من سؤال مي كنم ، شما جواب بدهيد : شما چه چيز را مي خواهيد اثبات كنيد ؟فقط مي خواهيد ثابت كنيد كه اين عالم موجد يا مدبر دارد ؟ خوب ، " عالم موجد يا مدبر دارد " اعم از اين است كه خدا داشته باشد . تصور ما و شما از خدا چيست ؟ آيا اگر يك موجودي باشد كه مدبر و موجد اين عالم باشد ولي خودش موجد يك موجود ديگري باشد ، او خداست ؟ نه ، مسلم است كه او خدا نيست .خدايي كه شما قبول داريد ، يعني يك موجودي كه اولين صفتش خدايي بودن ( خودآيي بودن ) است ، يعني اولين صفتش اول بودن است ، اولين صفتش اين است كه او ديگر مخلوق و موجود يك موجود ديگري نيست ، او برترين موجودات است ، والا شما يك موجودي را ثابت كنيد كه علمش ازلي و ابدي است ، علمش بر همه اشياء است ، بر همه اشياء قدرت دارد ، مدبر و موجد همه اين عالم هم هست ، اما خودش چطور ؟ خودش هم باز مخلوق و موجود دست يك خالق ديگري است ، او كه خدا نشد . پس اولين صفت " حق " اين است :وجوب وجود ، برتر بودن از هر چيزي ، " ليس كمثله شي ء " ( 1 ) كه اصلا مانند برايش تصور نشود . تازه برهان نظم ( برهاني كه شما از راه نظام خلقت وارد مي شويد ) فقط ثابت مي كند كه عالم موجد و مدبر دارد . اصلا قرآن ملائكه را " مدبر " معرفي مي كند . قرآن و عترت " محيي و مميت " را - يعني آن كه احياء