توحید نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بعضي از حرفهايي كه بوعلي گفته است با " اصالت وجود " جور درمي آيد . من هم قبول دارم ، كمااينكه بعضي از حرفهاي ديگر او هم با " اصالت ماهيت " جور درمي آيد . ملاصدرا مي گويد اصلا آنچه كه در خارج حقيقت دارد ، نفس هستي است ،اشياء ديگر ( هر چيز ديگري كه ما مي گوييم ) مثل جلوه ها و اعتباراتي است از هستي كه در ذهن ما مي آيد . ما مي گوييم انسان هست ، درخت هست ، سنگ هست ، خيال مي كنيم آن كه متن واقع را تشكيل مي دهد انسان است كه داراي صفتي است به نام هستي ، درخت خودش چيزي است با صفتي به نام هستي ، سنگ چيزي است با صفتي به نام هستي ، اين طور نيست . هستي وجود دارد ، آن هستي سنگ كه وجود دارد ، يك هستي خاصي است و ذهن شما وقتي با آن هستي برخورد مي كند ، از آن يك جلوه اي پيدا مي كند و آن نقشي كه در ذهن شما مي آيد سنگ يا ماهيت ناميده مي شود .در واقع اين طور نبايد بگوييم : سنگ هست . اگر بخواهيم حقيقت را بگوييم ، بايد بگوييم : هستي در يك جا سنگ است ، هستي در جاي ديگر انسان است ، هستي در جاي ديگر درخت است . هستي تنوعات مختلفي پيدا مي كند ، درست مثل امواج دريا كه آب ، امواج مختلف پيدا مي كند ، در يك جا اين شكل را پيدا مي كند و در جايي شكل ديگر.آن كه واقعا وجود دارد خود همين آب درياست ، اين رنگها ، شكلها و تعينات به علل خارجي پيدا مي شوند . اين معني اجمالي از " اصالت وجود " است . او حرفش را روي تصور نياورده كه ما تصوري داريم از ذات كامل ، تصوري داريم از وجود مطلق ، تصوري داريم از لايتناهي بعد كه ثابت مي شود تمام معاني و مفاهيمي كه از اشياء خارجي داريم ، تعيناتي است كه ذهن ما از هستيها درك مي كند و آن كه واقعا وجود دارد خود هستي است ، روي هستي تأملي مي كند كه خود هستي چيست ؟ روي هستي در ذات خودش حساب مي كند .در تقسيم اولي در ذهن انسان اين طور مي آيد كه هستي ممكن است دو جور باشد : يكي آنكه ناقص و محدود باشد ، ديگر آنكه كامل باشد . آنچه طبيعت هستي ايجاب مي كند كه لازمه هستي بودن آن است كمال مطلق ، ضديت با نيستي ، ابديت و هميشگي بودن است .محدوديت ، عدم و نيستي است . اين عدم و نيستي را بايد ببينيم از كجا پيدا مي شود ، والا اگر ما در ذات هستي تعمق كنيم ، ذات هستي مساوي با وجوب وجود ، لانهايي و كامل مطلق بودن است . آنگاه ناقص بودن ، محتاج بودن ، تمام اينها ناشي از جاي ديگر است ، ناشي از چيست ؟ وقتي كه ذات هستي عليت پيدا فعل واجب الوجود بالذات است ، يعني نقص و تأخر از ناحيه معلوليت براي او پيدا شده است ( 1 ) ، طبيعت هستي معلوليت را ايجاب نمي كند . اگر بخواهيم درست دقت كنيم ، معنايش اين مي شود كه هستي در درجه اول خداستو در درجه دوم و به واسطه خدا و واجب الوجود ( يعني به واسطه معلوليت ) هستيهاي ممكن قابل تصور و قابل تحقق است والا لازمه ذات هستي همان نامحدوديت و وجوب وجود و قيام به ذات است . اين چون يك حرف خيلي غامضي است حدت وجود " و يك سلسله بحثهاي ديگر را قبلا خوانده باشد . اين بحث در جلسه ما فقط جنبه آشنايي دارد و بس . در اينجا ما بحث " ادله اثبات صانع " را خاتمه مي دهيم .