توحید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

توحید - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مي كنند كه خدا قيامت را خلق كرده است براي اينكه اين كمبودها را در آنجا جبران كند . مثل اينكه در يك كشور دستگاه مجازات و دادگستري به وجود مي آيد . براي اينكه اين كمبودها و كسريها را تعديل كند . اينها در قيامت [ انجام ] مي شود ، اما نه اينكه قيامت براي اينها به وجود آمده ، يعني قيامت يك چنين وجود تبعي براي اين دنيا ندارد . اگر اين كمبود هم نبود قيامت بود ، اگر هم در دنيا ظلمي نبود باز قيامت بود . قيامت آخرين مرحله سير بشر است ، يعني انتقال پيدا كردن موجودات اين دنيا از نشئه اي به نشئه ديگر ، تحول پيدا كردن، مادي الوجود بو دن ابتدائي و روحاني الوجود بودن آخر ، ملكي بودن و تبديل به ملكوتي شدن ، اين لازمه نظام عالم است . جبران اين كمبودها در آنجا خواه ناخواه صورت مي گيرد ، اما نه اينكه اين براي آن است . مثل اين است كه يك بچه اي كه از سنين كودكي به سنين رشد و كمال مي رسد ، خيلي از كسريهايي را كه در زمان كودكي داشته در زمان رشد تكميل و اصلاح مي كند ، اما نه اين است كه او رشد پيدا مي كند تا كمبود اينجا را اصلاح كند . فلسفه رشد او اين نيست كه چون در حال بچگي يك ناراحتيها و كمبودهايي داشت ، از اين جهت به سن چهل سالگي رسيد كه اين مسائل تعديل شود ،يعني اين را فرع و طفيلي ايام كودكي اش حساب كنيم . طرز فكر متكلمين اين است كه اصلا قيامت و نشئه آخرت را مثل " دادگستري " كه طفيلي يك كشور هست ، طفيلي دنيا حساب مي كنند . نه ، در قيامت همه اين كسريها و كمبودها تأمين مي شود بدون اينكه ما آنجا را يك حالت طفيلي بخواهيم حساب كنيم .

اينكه من اين را به اين صورت بيان نمي كنم ، چون نمي خواهم آن منطق متكلمين را به خود بگيرم ، چون معمولا مي گويند خدا قيامت را خلق كرده ، درست مثل اينكه در دنيا دادگستري را خلق مي كنند . آن دنيا چقدر جاي كوچكي خواهد بود ،چقدر دنياي طفيلي خواهد بود ! هيچ وقت خداوند كارهايي به اين صورت طفيلي گري و جزئي ندارد . - در آن قسمت از شرور كه با فنا تطبيق شد ، شما اشاره اي فرموديد كه به نظر من خيلي مهم است ولي توضيح درباره اش داده نشد.

اگر آن فناها نبود و انسان و موجوداتي به صورت لايتغير براي هميشه بودند ، خودش سكون بود و سكون هم فنا بود . اصلا اين تغييرات همان حركت است ، جهان هستي هم معلول حركت است . استاد : اين كه شما الان مي فرماييد ، سخن ما را تأييد مي كنيد . مي گويند سكون در اين دنيا نيست ، ثبات هست . مقصود از اين كه سكون نيست ، اين است كه طبيعت در مرحله طبيعت هميشه متحول است ولي حركت طبيعت منتهي مي شود به موجوداتي كه نشئه آنها با اين نشئه فرق مي كند ، آنها ساكن نيستند ولي ثابتند . " ساكن " در جايي است كه در شي ء استعداد و امكان حركت باشدو حركت نكند اما " ثابت " وجودش اصلا يك وجود جمعي مي شود كه در وجود جمعي نه وجود تدريجي ديگر حركت امكان ندارد . فرموديد در آن دنيا طبق آيه قرآن : " لايبغون عنها حولا " اشخاص طالب تحول از آن وضع نيستند .

اين نوع پاسخ ، اين ايراد را به وجود مي آورد كه پس چرا اين زندگي به آن صورت ساخته نشده است ؟ اگر آن ، وضع تعادل مطلوب است ، چرا از اول به آن صورت ساخته نشد ؟ استاد : راز مطلب را برايتان عرض مي كنم ما الان در ضمن عرايضمان گفتيم كه انسان طالب چيزي است كه ندارد و هر چيزي را كه دارد پس از داشتن از آن سير مي شود . يك عده افراد روي همين حساب به قيامت ايراد مي گيرند و مي گويند بنابراين بهشت جاي خسته كننده اي است ،براي اينكه آدم همه چيز را آنجا دارد و وقتي كه همه چيز را دارد ، انگار هيچ چيز ندارد . اگر به راز اين مطلب توجه كنيم ، راز خيلي خوبي هست . چرا انسان يك چيزي را تا ندارد مي خواهد ، وقتي هم كه دارد تا يك مدتي كه هنوز در همان حالت فكر نداشتن آن استو روزهاي نداشتنش را به ياد مي آورد ، آن را دوست دارد ولي همينكه به آن خو گرفت ، يعني آن وضع روحي نداري او تبديل شد به يك وضع جديدي ، اول سردي اوست ، چرا ؟ آيا واقعا انسان طالب نيستي است ؟ طالب نيستي كه نيست .

چنين چيزي نمي شود كه بگوئيم انسان دنبال نيستي مي رود . انسان دنبال هستي مي رود . پس چرا وقتي كه پيدايش مي كند ، آن را نمي خواهد ؟ اينجا يك حرف بسيار بزرگي از قديم عرفاي ما گفته اند و اين حرف بسيار محكم است و آن اين است كه آن چيزي كه انسان در اين دنيا دنبالش مي دود، سر اينكه [ پس از رسيدن ] از آن سير مي شود اين است كه مطلوب واقعي اش نيست ، نتوانسته سيرابش كند ، نتوانسته آن غريزه اي را كه طالب است اشباع كند ، والا اگر يك غريزه و يك چيزي را در حالي كه ندارد مي خواهد [ و مطلوب واقعي است ] ، در حالي كه داشته باشد محال است از آن متنفر شود . . .( 1 )

1. [ دنباله مطلب متأسفانه ، ضبط نشده است ] .

/ 112