شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقاتل نيز همانند عكرمه است. دارقطنى، عقيلى و ذهبى او را از ضعفا به حساب آورده اند. ذهبى مى گويد: رجاليين در تضعيف او اجماع كرده اند.(3) جوزانى مى گويد: مقاتل كذّابى جسور بود.

سرّ جعل اين روايت از عكرمه و مقاتل روشن است، زيرا اين دو از خوارج بودند; كسانى كه به صراحت و به صورت آشكار با على(عليه السلام) جنگيدند. حال اگر آيه را در شأن امام على(عليه السلام)بدانند، بايد عمل بزرگان خود را در جنگ نهروان باطل بپندارند. ازهمين رو
[(1)1 . در المنثور، ج 5، ص 198; تفسير ابن كثير، ج3، ص415.

(2)2 . ر.ك: طبقات ابن سعد، ج 5، ص 287; تهذيب الكمال; ج 20، ص 264; سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 9، تهذيب التهذيب، ج 7 ص 263.

3 . سير اعلام النبلاء، ج 7، ص 201.
]

درصدد برآمدند آيه تطهير را كه دلالت بر عصمت دارد از امام على(عليه السلام) منصرف سازند.

وجه ديگر اين كه: خوارج در مذهبشان جعل حديث را براى تأييد مذهب جايز مى دانند و اين مورد از همين قبيل است.

عروة بن زبير كسى است كه درصدد جعل فضايل در شأن خاله اش عايشه است. او كسى بود كه بغض شديدى نسبت به على(عليه السلام) داشت، به حدّى كه هرگاه نام آن حضرت نزد او برده مى شد، او را سبّ مى كرد.(1) اسكافى او را از جمله تابعينى مى داند كه اخبار قبيحى در مذمّت على(عليه السلام) وضع كرده است.

5 ـ تهمت به ابن عباس

واحدى به سند خود از ابن عباس نقل مى كند كه آيه تطهير در شأن همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.

جواب:اولا: در رجالِ اين حديث، افرادى مجهول و ضعيف وجود دارد كه از آن جمله است: ابويحيى عبدالحميد بن عبدالرحمن كه متّهم به خطا در روايت است.

نسائى او را قوى ندانسته و ابن سعد و احمد بن حنبل او را تضعيف كرده است.

ازجمله رجالِ حديث، خصيف است كه احمد بن حنبل و يحيى بن سعيد او را تضعيف كرده و روايتش را حجت نمى دانند. ابوحاتم مى گويد: او كسى است كه احاديث را به گفتارها و آرا خلط كرده است. ابن معين مى گويد: ما از حديث خصيف حذر مى كنيم.

[
1 . شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 102.

(2)2 . همان، ص 63.

(3)3 . اسباب النزول، ص 239.

(4)4 . تقريب التهذيب، ج 1، ص 469.

(5)5 . تهذيب التهذيب، ج6، ص120.

(6)6 . همان، ج 3، ص 143.
]

ثانياً: رواياتى صحيح السند از ابن عباس نقل شده كه مى گويد: آيه تطهير در شأن اصحاب كسا است.

6 ـ قياس به نظاير

ابن تيميه مى گويد: تعبير «اهل بيت» در قرآن كنايه از زوجه است، لذا در خطاب ملائكه به همسر ابراهيم(عليه السلام) مى خوانيم: {أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ. هم چنين خداوند در مورد حضرت موسى(عليه السلام) مى فرمايد: {فَقالَ لاَِهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً }اگر همسر ابراهيم و موسى از جمله اهل پيامبر(صلى الله عليه وآله)اند، چگونه همسران پيامبر از اهل بيت او نباشند؟

جواب:اولا: در آيه اوّل و دوّم مقصود همسر ابراهيم و موسى نيست، لذا در هر دو مورد به صيغه جمع مذكر آمده است. در آيه اوّل آمده است: { عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ و در آيه دوّم مى فرمايد: { لاَِهْلِهِ امْكُثُوا. پس قطعاً، آنگونه كه ابن تيميه ادعا مى كند، خصوص همسران نيستند.

ثانياً: همان گونه كه از كلمات لغويين وفهم همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) و روايات ديگر استفاده شد اين كه اهل يا اهل بيت حقيقتاً شامل همسران نمى شود، مگر با مجازيّت، و در مورد آيه كه شامل همسران است، از همين قبيل است.

ثالثاً: مورد آيه تطهير با اين دو آيه فرق مى كند، زيرا رواياتى به حدّ تواتراز پيامبر(صلى الله عليه وآله) وارد شده كه مقصود از اهل بيت(عليهم السلام) در آيه تطهير تنها اصحاب كساهستند.

شبهه دوم: دلالت آيه بر عصمت هنگام نزول

برخى مى گويند: آيه دلالت بر عصمت اهل بيت هنگام نزولِ آيه دارد، زيرا خداوند خبر از اراده اش در زمان حال مى دهد; از همين رو به صيغه مضارع تعبير كرده


است و در نتيجه، دلالت بر عصمت قبل از نزول آيه ندارد، درحالى كه اماميه معتقد بهعصمت اهل بيت(عليهم السلام) از هنگام ولادت هستند.

جواب:اوّلا: جمع و تأليف قرآن مجيد سابق بر نزول آن بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است و اگر آيه تطهير دلالت بر زمان حال داشته باشد، مقصود حال تأليف و جمع قرآن است، نه حال تنزيل و مى دانيم كه جمع و تأليف، سابق بر ولادت آنان بوده است; همان گونه كه از برخى روايات استفاده مى شود.

ثانياً: قرآن يكپارچه در شب قدر بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شد، همان گونه كه خداوند متعال مى فرمايد: {إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ;(1) ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم. و بعد از آن، به طور تدريجى بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شد: {وَنَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً.

ثالثاً: خداوند متعال حكم اذهاب رجس را بر عنوان اهل بيت آورده است و اين عنوان، در هر زمان براى اين پنج تن اصحاب كسا صادق بوده است، چه در گذشته، چه حال يا آينده.

شبهه سوم: عصمت و تبعيض

برخى مى گويند: چرا خداوند متعال به اهل بيت، عصمت عنايت فرمود، ولى به ما نداد؟ آيا اين ظلم در حقّ بقيّه نيست؟

جواب:اولا: ظلم به معناى تجاوز از حدّ است و در مورد بندگان، هنگامى تجاوز از حدّ و ظلم است كه تكليفى زايد از حدّ استطاعت از آنها خواسته شود و قطعاً چنين تكليفى از جانب خداوند نرسيده، بلكه هركس مطابق قابليّت و استعدادش تكليف دارد.

[
1 . قدر (97) آيه 1.

(2)2 . اسراء (17) آيه 106.

]

ثانياً: خداوند متعال نعمت هايش را بر اساس استحقاق نمى دهد تا كسى توهّم ظلم يا تبعيض در ميان بندگان كند، بلكه نعمت هاىِ او بر اساس تفضّل و حكمت بالغه است كه اقتضاى اختلاف به جهت نقص و كمال دارد.

به عبارت ديگر، نظام عالم، نظام احسن است و اين نظام اقتضا دارد كه هر چيزش در جاى خود و به مقدار ضرورتش باشد. مى دانيم كه در هر زمان احتياج به فرد ياافرادى معصوم است تا حجت خدا روى زمين بوده و مردم را به حقّ و حقيقت رهنمون سازند. اين گونه افراد بايد از مقام عصمت برخوردار باشند، لذا خداوند متعال آنان را در عالم «ذر» امتحان كرده و در اصلاب طيّب و طاهر قرار مى دهد و پس از ولادت نيز مشغول رياضت نفسانى مى شوند تا بتوانند قابليت هاى لازم را براى دريافت وحى و هدايت بشر كسب نمايند، آن گاه خداوند متعال آنان را كمك كرده و به مقام عالىعصمت مى رساند.

شبهه چهارم: اذهاب به معناى رفع است

دهلوى مى گويد: آيه دلالت بر عدم عصمت اهل بيت دارد، زيرا اذهاب رجس مستلزم ثبوت آن در رتبه سابق است، تا اين كه ممكن شود كه خداوند آن را از بين ببرد و اين با اعتقاد اماميه به عصمت اهل بيت از ابتداى عمر سازگارى ندارد و تنها دلالت بر عصمت از هنگام تعلق اراداه خداوند دارد.

جواب:اولا: اگر اين اشكال اراده خداوند وارد باشد، لازمه اش اين است كه در مورد {اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ نيز وارد شود، زيرا لازم مى آيد هركسى كه نماز مى خواند و در آن، اين آيه را تلاوت مى كند يا آن را در غير نماز تلاوت مى كند گمراه باشد و از خدا طلب هدايت كند و در غير اين صورت تحصيل حاصل است. درحالى كه قطعاً اين طور
[(1)1 . مختصر تحفه اثناعشريه، ص 152.

]

نيست، بلكه معناى آيه يا طلب استمرار امر موجود و يا طلب زيادتى هدايت و رسوخ پيدا كردن و تعميق آن در دل انسان هدايت يافته است. همين توجيه را در مورد آيه تطهير نيزمى كنيم.

ثانياً: اذهاب بر دو نوع است: يكى از بين بردن بعد از ثبوت شىء، به اين كه چيزى آورده شود تا شىء را زائل كند. ديگرى، از بين بردن قبل از ثبوت شىء، به اين كه چيزى آورده شود تا از ابتدا جلوى شىء گرفته شود كه در اصطلاح از اولى، به «رفع» و از دوّمى به «دفع» تعبير مى شود. مقصود از اذهاب در آيه، دفع است نه رفع; يعنى خداوند متعال به آنان ملكه و قوّه اى ملكوتى مى دهد كه با وجود آن هيچ تمايلى به گناه ندارند، كه همان رساندن آنان به مقام يقين و عصمت است.

دليل اين مطلب آن است كه اولا: امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) هنگام نزول آيه طفل بوده اند، لذا تصور هيچ گونه رجسى در آنها نمى رود تا خداوند اراده رفع آن را نموده باشد.

ثانياً: اگر مراد از اذهاب، رفع باشد بايد پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از مصداق اهل بيت خارج كرد، زيرا به طور اجماع پيامبر(صلى الله عليه وآله) قبل از نزول آيه هيچ گونه رجس و پليدى نداشته است. درحالى كه به طور قطع پيامبر(صلى الله عليه وآله) داخل در آيه تطهير است.

اين گونه تعبير در قرآن و حديث به كار برده شده است. خداوند متعال در مورد حضرت يوسف(عليه السلام)مى فرمايد: {كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ،(1) «اين چنين ما ميل او را از عمل زشت و بد برگردانديم». درحالى كه مى دانيم كه حضرت يوسف(عليه السلام) هرگز اهل فحشا و عمل بد نبوده است.

شبهه پنجم: عصمت و سقوط تكليف

برخى مى گويند: مقام عصمت با تكليف سازگارى ندارد، درحالى كه مى دانيم دنيا دارِ تكليف است و هيچ كس از اين قاعده مستثنا نيست.

[1 . يوسف (12) آيه 24.

]

جواب:همان گونه كه در بحث «حقيقت عصمت» گفتيم، عصمت از شئون مقام علم است و هرگز اختيار را از انسان سلب نمى كند. علم از شرايط ثبوت تكليف است نه عدم تكليف. جبر و عدم قدرت است كه از انسان تكليف را سلب مى كند. هم چنين گفته شد: عصمت كه نتيجه علم قطعى به حقايق امور است، هرگز از انسان معصوم سلبِ اختيار نمى كند.

/ 120