حرمت بدعت - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 . همان، خطبه 161.

2 . همان خطبه 145.

3 . جامع العلوم والحكم، ص 160.

(4)4 . فتح البارى، ج 17، ص 9.

(5)5 . رسائل شريف المرتضى، ج 2، ص 264.


ـ علامه مجلسى(رحمه الله) مى گويد: «البدعة فى الشرع ماحدث بعدالرسول و لم يرد فيه نص على الخصوص، ولايكون داخلا فى بعض العمومات،.... بدعت در شرع هر امرى است كه بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) حادث شود و نص به خصوص بر آن نباشد، و نيز داخل در برخى از عمومات نباشد».

مفاد تعريف هاى ياد شده اين است كه بدعت در اصطلاح علماى حديث و فقه اين است كه حكمى به دين افزوده و يا از آن كاسته شود، بدون اين كه مستندى از كتاب يا سنت داشته باشد. بنابراين هرگاه قول يا فعلى كه سابقه نداشته است، با استناد به دليلى از كتاب يا سنت اظهار گردد، بدعت نخواهد بود، هرچند ممكن است در استنباط آن حكم از كتاب و سنت خطايى رخ داده باشد; زيرا خطا در اجتهاد مورد مؤاخذه واقع نمى شود.

يادآور مى شويم، از آن جا كه احكام قطعى عقل نيز مورد تأييد قرآن و روايات قرار گرفته است، و عقل قطعى از منابع احكام شرعى است، هر گاه حكم جديدى با استناد به دليل عقلى قطعى به عنوان حكم دينى اظهار شود، بدعت به شمار نمى رود.

حرمت بدعت

بدعت به معنايى كه گذشت ـ يعنى افزودن چيزى بر دين و يا كاستن از آن ـ فعلى حرام است، زيرا تشريع مخصوص خداونداست، و جز به اذن و مشيّت خداوند كسى حقّ ندارد در حوزه تشريع وارد شود. قرآن كريم اهل كتاب را نكوهش مى كند كه چرا علماى دين خود را بى چون و چرا اطاعت مى كردند، و آنان را ارباب خويش بر گزيده بودند، خداوند مى فرمايد: {اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ.

علماى يهود، مردم را به عبادت خود دعوت نمى كردند، و مردم نيز آنان را پرستش نمى نمودند، ليكن حرام خداوند را حلال، حلال الهى را حرام مى كردند، و مردم آنان را اطاعت مى نمودند. اين گونه اطاعت در حقيقت پرستش آنان بود.

[(1)1 . بحارالانوار، ج 74، ص 202.

(2)الف) توبه (9) آيه 31.

(3)3 . اصول كافى، ج 4،كتاب الايمان و الكفر، باب الشرك; تفسير طبرى ج 1، ص 80.
]

هم چنين درباره نصارى مى فرمايد: {وَرَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ...;(1) «و رهبانيتى كه آن را بدعت گذاردند، ما آن را برايشان ننوشته بوديم».

در روايات نيز بدعت با شدّت تمام مردود شناخته شده است. در حديث نبوى آمده است: «كلّ بدعة ضلالة، و كلّ ضلالة فى النار;(2) هر بدعتى ضلالت و گمراهى، و هر ضلالت و گمراهى در آتش دوزخ است».

اركان بدعت

با استفاده از تعريف هايى كه از علماى حديث و فقه در مورد بدعت ذكر شد و نيز از روايات به دست آمد، كه بدعت سه ركن اساسى دارد:ـ كسى حكمى رابه دين نسبت داده يا آن را از دين بيرون كند; مثل آن كه كسى «الصلوة خير من النوم» را جزء اذان بداند، يا متعه را از دين خارج كند. لذا خداوند متعال در مذمت نسبت هاى نارواى مشركان مى فرمايد: {قُلْ آللهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللهِ تَفْتَرُونَ;(3) «بگو آيا خداوند به شما اين اجازه را داده يا بر خدا افترا مى بنديد».

و نيز مى فرمايد: {فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً...;(4) «واى بر كسانى كه مطالبى را با دستان خود مى نويسند، آن گاه آن را به خدا نسبت مى دهند تا اين كه در مقابل آن پول ناچيزى بگيرند...» .

ـ بدعت آن وقتى مذموم است كه گوينده آن عقيده فاسد يا عمل غير مشروعى را در مجتمع اشاعه دهد، نه آن كه تنها در دل به آن اعتقاد داشته، يا در مكانى مخفى آن را انجام دهد. در رو ايتى مسلم به سند خود از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند: «... من دعا إلى ضلالة كان عليه من الإثم مثل آثام من يتبعه لاينقص ذلك من آثامهم شيئاً;... هر كس كه دعوت به ضلالت نمايد، مثل گناهان كسانى كه او را در آن ضلالت متابعت مى كنند بر
[
1 . حديد (57) آيه 27.

2 . اصول كافى ج 12، كتاب فضل العلم، باب الدع; جامع الاصول، ح 3974.

3 . يونس (10) آيه 59.

4 . بقره (2) آيه 79.

]

اوست، و از گناهان متابعت كنندگان چيزى كاسته نمى شود».

در اين حديث تصريح به دعوت آمده، كه ظهور در اشاعه دارد.

ـ نبودِ دليل شرعى بر امر حادث در دين; كه اين ركن از تعريف هاى اصطلاحى كه براى بدعت ذكر شد به خوبى استفاده مى شود، لذا دو مورد از بدعت خارج مى شود:الف) مواردى كه امرى حادث شود و دليل خاصى براى آن در شرع موجود باشد، ولو آن امر در زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اتفاق نيفتاده باشد. مثل زلزله كه در عصر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)اتفاق نيفتاد، تا آن كه در بصره زلزله اى شد و ابن عباس براى مردم نماز آيات خواند.

ب) مواردى كه تحت دليل عام است يكى از امورى كه سبب ضمانت و حفظ و بقاى شريعت اسلامى است، عموماتى است كه در آن شريعت، در لسان أدله وجود دارد، كه تطبيق بر جزئيات و موضوعات جديد باعث پويايى و بقاى شريعت اسلامى است. از همين رو اگر امرى در شريعت حادث شده و آن را به دين نسبت دادند، ولو دليل خاصى بر آن از قرآن و روايات وجود نداشته باشد، ولى داخل در عمومات ادله است، از بدعت خارج مى گردد; مثلا در آيه شريفه: {وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة....(2)

اگر در اين زمان كشور مسلمانى در صدد آماده نمودن هواپيماى جنگى و وسايل مدرن نظامى برآيد، مشمول اين آيه شريفه خواهد بود و به آن عمل كرده است، در حالى كه اين ادوات در صدر اسلام نبوده است.

و نيز در صحيح بخارى ازپيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «همانا بهترين شما كسى است كه قرآن را فرا گرفته و آن را به ديگران تعليم دهد.»(3) حال اگر كسى بخواهد قرآن را با شيوه هاى جديد فرا گرفته يا بياموزد، اشكالى ندارد، زيرا داخل در عموم اين دليل است. لذا با اين توضيح، بسيارى از مسائلى را كه وهابيون از مصاديق بدعت مى شمرند، مثل بناء بر قبور، عزا دارى براى اولياى الهى، بر پايى مراسم جشن و ... از مفهوم بدعت
[(1)1 . صحيح مسلم، ج 8، ص 62، كتاب العلم; صحيح بخارى ج 9، باب الاعتصام بالكتاب و السنة

2 . انفعال (8)آيه 60.

3 . صحيح بخارى، ج 2، ص 157.
]

خارج است، زيرا داخل در عمومات ادلّه امثال قول خداوند متعال: {وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ، و ديگر ادله است.

بدعت حسن و قبيح از نظر اهل سنت

از بحث هاى گذشته روشن شد كه بدعت در اصطلاح شرع ملازم است با قبح، و حكم شرعى آن حرمت است. بنابراين، تقسيم بدعت اصطلاحى به حسن و قبيح نادرست است. با اين حال، اهل سنت بدعت مصطلح را به دو قسم حسن و قبيح تقسيم كرده اند.

تقسيم بدعتِ مصطلح در شرع به حسن و قبيح، و مشروع و نامشروع نادرست است، زيرا در اصطلاح شرع، بدعت به معناى ابداع حكمى است كه مبناى شرعى ندارد. چنين فعلى قطعاً حرام و مبغوض شارع است.

اصل عملى اباحه در اشياء و افعال

علماى علم اصول مى گويند: اصل اولى در افعال و عادات، حليّت و برائت است، مگر آن كه مورد نهى قرار گيرد. خداوند متعال خطاب به پيامبرش مى فرمايد: {قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِم يَطْعَمُهُ إِلاّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِير فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ;(2) «بگو اى پيامبر در احكامى كه به من وحى شده چيزى كه براى خورندگان طعام حرام باشد نمى يابم جزآن كه ميته باشد يا خون ريخته يا گوشت خوك كه پليد است يا حيوانى كه بدون ذكر نام خدا از روى فسق ذبح كنند».

دكتر يوسف قرضاوى مى گويد: «اوّل مبدئى كه اسلام آن را تقرير كرده آن است كه اصل اوّلى در اشياء و منافعى كه خداوند خلق كرده حليّت و اباحه است، و حرام نيست مگر آنچه كه بر او نصّ صريح صحيح از شارع بر تحريمش رسيده باشد...».

[(1)1 . ر.ك: ابن اشير، النهايه، ج 1، ص 79.

2 . انعام (6) آيه 145.

(3)3 . الهلال و الحرام، ص 33 ـ 35.
]

حجيت سنت اهل بيت(عليهم السلام)

قسمتى از مصداق هايى كه وهابيّون جزء بدعت مى دانند به اين جهت است كه آنان سنت اهل بيت(عليهم السلام) را حجت نمى دانند، در حالى كه در احاديث آنان تصريح به استحباب و مطلوبيّت شرعى شده است. ما در پايان به برخى از ادله به طور اجمال اشاره مى كنيم:1 ـ آيه تطهير

خداوند متعال مى فرمايد: {إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً;(1) «خداوند چنين مى خواهد كه هر رجس و آلايش را از شما اهل بيت پيامبر دور كند و شما را از هر عيب و پليدى پاك و منزّه گرداند».

مسلم به سند خود از عايشه نقل مى كند: «صبگاهى رسول خدا در حالى كه بر دوش او كسايى غير مخيط بود خارج شد. در آن هنگام حسن بن على وارد شد; پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را داخل كساء كرد، سپس حسين آمد، او رانيز داخل آن نمود. فاطمه آمد او را نيز داخل كساء كرد، آنگاه على آمد او را نيز داخل آن نمود; بعد اين آيه را تلاوت كرد: {إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.

كسانى كه اراده تكوينى خداوند بر اين تعلق گرفته تا از هرگونه پليدى و عيب و نقص پاك باشند، قطعاً معصومند، و هر كس معصوم باشد سنّت او حجّت است، پس اهل بيت(عليهم السلام) هر چه مى گويند براى ما حجّت است.

2 ـ حديث ثقلين

ترمذى از جابربن عبدالله در صحيح خود روايت كرده كه در «حجة الوداع» روز عرفه رسول خدا را ديدم، در حالى كه بر شتر خود سوار بود و خطبه مى خواند، شنيدم كه فرمود:اى مردم! من در ميان شما دو چيز گران بها مى گذارم كه اگر به آن دو چنگ بزنيد
[
1 . احزاب (33) آيه.

(2)2 . صحيح مسلم، ج 7، ص 130.

]

هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم.

از اين حديث به خوبى ـ از جهات مختلف ـ عصمت اهل بيت(عليهم السلام) استفاده مى شود، زيرا پيامبر(صلى الله عليه وآله) عترت را به قرآن مقرون ساخته است، پس همان گونه كه قرآن مصون از اشتباه و خطاست، عترت نيز از خطا و اشتباه به دور است.

هم چنين ادله ديگرى از قرآن و حديث بر عصمت و حجيت سنّت اهل بيت(عليهم السلام)است، كه به طور مفصّل در جاى خود به آن اشاره مى كنيم.

/ 120