حديث از طريق اماميه - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
[(1)1 . تفسير طبرى، ج 16، ص 48.

(2)2 . همان.

(3)3 . تفسير فخر رازى، ذيل آيه.

(4)4 . ص (28) آيه 31.

(5)5 . تفسير كشاف، ذيل آيه.
]

نبوت و علم مى كند، به طور قطع او غير مرضّى نخواهد بود و اشتراط مرضّى بودن بر خداوند معنا نخواهد داشت. اين مثل آن است كه كسى از خدا بخواهد تا برايش پيامبرى بفرستد به شرط اين كه كامل، بالغ و عاقل باشد و اين، بر خلاف آن صورتى است كه ارث را در مال فرض كنيم.

ب) خداوند متعال مى فرمايد: {وَوَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ مراد از آن، ارث در مال يا اعم از مال و جاه و ملك است; همان گونه كه فخر رازى در تفسير خود مى گويد. زيرا خداوند متعال درباره سليمان(عليه السلام) مى فرمايد: {وَأُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيء;(1) «و به ما از هر گونه نعمتى عطا شد».

هرگز آيه مختص به علم و نبوت نيست، زيرا سليمان در زمان حيات داود بر بنى اسرائيل نبى بود و احتياج به اين نداشت كه علم و نبوت را از پدرش به ارث برد. خداوند متعال مى فرمايد: { فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَكُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَعِلْماً;(2) «و ما [قضاوت ]به سليمان آموختيم و به هر يك [از سليمان و داود] مقام حكمرانى و دانش عطا كرديم».

از اين آيه استفاده مى شود كه هر دو در يك زمان نبى بوده اند.

6 ـ اطلاق آيات ارث:خداوند متعال مى فرمايد: { لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمّا تَرَكَ الوالِدانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمّا تَرَكَ الوالِدانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيباً مَفْرُوضاً;(3) «براى فرزندان پسر سهمى از تركه ابوين و خويشان است و براى فرزندان دختر سهمى از تركه ابوين و خويشان چه مال اندك باشد يا كه بسيار نصيب هر كس از آن [در كتاب حقّ ]معين گرديده است».

و نيز مى فرمايد: { يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن;(4) «حكم خدا در حق فرزندان شما اين است كه پسران دو برابر دختران ارث برند».

[
1 . نمل (27) آيه 16.

2 . انبيا (21) آيه 79.

3 . نسا (4) آيه 7.

4 . همان، آيه 11.
]

علماى امّت اجماع كرده اند بر اين كه آيات قرآن عموم دارد و از آن جمله است عموم ارث و نمى توان از عموم آن رفع يد كرد مگر با دليل قطعى، نه مثل حديثى كه تنها راوى آن از ميان صحابه، ابوبكر است كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده: انبيا مالى به ارث نمى گذارند; خصوصاً با در نظر گرفتن اين كه انبياى ديگر از قبيل: زكريا و داود مال به ارث گذاشته اند و ابوبكر، نزد امام على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) و عباس متهم است. از همين رو، شهادت و نقل خبر او مورد قبول نيست.

حديث از طريق اماميه

حديث ارث نگذاشتن انبيا در برخى كتاب هاى شيعه اماميه نيز وارد شده است. صاحب معالم در مقدمه كتاب خود به سندش از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: «...و انّ العلماء ورثة الانبياء و انّ الانبياء لم يورّ ثوا در هما ولا ديناراً ولكن ورّثوا العلم...;(1) و همانا علما وارثان انبيايند و انبيا، درهم و دينار به ارث نگذاشتند...».

در جواب اين حديث مى گوييم:1 ـ اين حديث ذيل ندارد; يعنى آنچه در برخى از مصادر اهل سنت از ابوبكر نقل مى كنند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «نحن معاشر الانبياء لانورث ما تركناه فهو صدقة» ذيل حديث يعنى: «ما تركناه فهو صدقة» در اين جا نيامده است.
2 ـ امام خمينى رحمه الله در توجيه اين حديث مى فرمايد: «انبيا(عليهم السلام) به حسب اين مقام روحانيت، مالك درهم و دينار و متوجّه به عالم ملك و شئون ملكيه نبودند وارث آنها به حسب اين مقام، غير از علم و معارف چيز ديگر نبوده است; گر چه به حسب ولادت ملكى و شئون دنيوى داراى تمام حيثيّات بشريّه بودند. {قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ(2) «بگو من بشرى مانند شما هستم». و وارث آنها به حسب اين مقام، علما نبودند،
[
1 . معالم الاصول، ص 6 ـ 8.

2 . كهف (18) آيه 110.
]

بلكه اولاد جسمانى خودشان بودند; وارث آنها به حسب مقام جسمانيّت ممكن است درهم و دينار باشد.

و اين حديث شريفه دلالت واضحه دارد بلكه صراحت دارد در وراثت روحانيه، به طورى كه ذكر شد. و مقصود رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) از حديثى كه منسوب به آن سرور است كه «نحن معاشر الأنبياء لانورّث» بر فرض صحّت معلوم است همين بوده كه به حسب شأن نبّوت و وراثت روحانى، ارث مال و منال نمى گذاريم، بلكه ارث ما علم است. چنانچه واضح است. والسلام».

3 ـ ادعاى سهم ذوى القربى

يكى از راه هاى ديگرى كه حضرت زهرا(عليها السلام) براى گرفتن حقّ به غصب رفته خود به كار گرفت، ادعاى سهم «ذى القربى» بود.

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى گويد:«مردم مى پندارند كه نزاع فاطمه با ابابكر تنها در دو امر بوده است: يكى ميراث و ديگرى نحله و بخشش. ولى در حديثى يافتم كه حضرت در امر سوّمى نيز با ابوبكر به نزاع برخاسته است كه همان سهم ذى القربى است. ولى ابوبكر از اين راه هم حاضر نشد كه فدك را به حضرت فاطمه(عليها السلام) باز گرداند.»

مقصود از ادعاى سهم «ذى القربى» آن است كه حضرت زهرا(عليها السلام) ادعاى سوّمى بر ابى بكر نمود; خداوند متعال مى فرمايد: {وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي القُرْبى وَاليَتامى وَالمَساكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ;(3) «اى مؤ منان بدانيد كه هر چه به شما غنيمت و فايده رسد خمس آن خاص خدا و رسول و خويشان او و يتيمان و فقيران و در راه ماندگان است».

در اين آيه شريفه خداوند متعال براى ذوى القرباى پيامبر(صلى الله عليه وآله) خمس فرض كرده
[(1)1 . چهل حديث، ص 420 و 421.

(2)2 . شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 330.

3 . انفال (8) آيه 41.
]

است، لذا حضرت زهرا(عليها السلام) از اين راه نيز بر ابوبكر احتجاج كرد تا حقّ خود را از وى بگيرد، ولى او موافقت نكرد.

ابن ابى الحديد به سند خود از انس نقل مى كند كه فاطمه(عليها السلام) نزد ابابكر آمد و خطاب به او فرمود: تو خود مى دانى كه چگونه ما را از صدقات محروم ساختى و نيز ما را از فيئ كه قرآن آن را سهم ذوى القربى قرار داده، منع كردى؟ آن گاه اين آيه را قرائت نمود: {وَاعْلَمُوا أَ نَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيء فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي القُرْبى.

اهداف حضرت زهرا در گرفتن فدك

همان گونه كه گفته شد، حضرت زهرا(عليها السلام) با شدّت تمام در گرفتن فدك از ابوبكر و عمر سعى نمود و از آنجا كه او معصوم است و اشتباه نمى كند بايد ملاحظه كنيم كه چرا حضرت اين همه در گرفتن فدك ـ كه حقّ مسلّم او بود ـ اصرار نموده است؟ آيا اين مسئله تنها جنبه مالى داشته يا جهات ديگرى نيز حضرت در اين مطالبه در نظر گرفته است؟

با تأمل مى توان به مجموعه اى از اهداف پى برد كه اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:1 ـ حضرت در صدد بازگرداندن حقّ مسلّم به غصب رفته خود بود و اين براى هر انسانى كه به او ظلم شده امرى طبيعى است كه در مطالبه حقّ خود از راه هاى مشروع آن نهايت كوشش خود را به كار بندد.

2 ـ حزب حاكم بر تمام حقوق سياسى و اقتصادى بنى هاشم استيلا پيدا كرده و تمام امتيازهاى مادى و معنوى را از آنها قطع كرده بود; از همين رو حضرت در صدد بود كه يك منبع درآمدى براى آنان در نظر داشته باشد.

3 ـ هدف حضرت زهرا(عليها السلام) از اصرار اين بود كه راه را براى مطالبه حقّ به تاراج رفته شوهرش ـ امامت ـ هموار كند. حقيقت مطلب اين است كه فدك، هم پاى خلافت به پيش مى رفت و آن رمزى براى خلافت و امامت اسلامى بود كه هر كس آن را به دست
[(1)1 . شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 230.

]

مى گرفت، امامت و خلافت را صاحب بود. حضرت زهرا(عليها السلام) با تأكيد فراوانى كه در پس گرفتن آن از ابوبكر داشت، در واقع در صدد تثبيت و هموار كردن خلافت براى شوهرش على(عليه السلام) بوده است.

از اين جاست كه امام كاظم(عليه السلام) ـ بعد از آن كه هارون الرشيد اصرار كرد كه فدك را از او پس بگيرد ـ فرمود: من آن را پس نمى گيرم مگر با حدودش. هارون گفت: حدودش چه مقدار است؟ حضرت فرمود: حدّ اول آن عدن، حد دوّم سمرقند، حدّ سوّم آفريقا و حدّ چهارم آن كناره درياى روم و ارمنستان است. هارون گفت: پس براى ما چيزى باقى نمى ماند؟... .

از اين حديث استفاده مى شود فدك تعبير ديگر از خلافت اسلامى بوده است، لذا حضرت زهرا(عليها السلام) آن را مقدمه وزمينه لازم براى رسيدن على(عليه السلام) به خلافت قرار داده است.

4 ـ با اصرارى كه حضرت زهرا(عليها السلام) و پى گيرى قضيه ـ آن هم در ملأعام ـ دارند، اين نكته را نيز مى خواهند به مردم بفهمانند كه اى مردم! اين كسى كه حكومت به حقّ على بن ابى طالب(عليه السلام) را غصب كرده و ادعا مى كند كه خليفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بر مسلمين است، كسى نيست كه به حقّ بر شما حكومت مى كند و اصلا شايستگى اين مقام را ندارد، زيرا اوّليات دستورات اسلامى را زير پا گذاشته و به آن عمل نمى كند; حال چگونه مى تواند خليفه مسلمين باشد؟

5 ـ از آنجا كه مردم مى دانستند فدك ملك خاص رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بوده و آن حضرت به دخترش فاطمه زهرا(عليها السلام) بخشيده است، اگر فاطمه(عليها السلام) آن را از ابوبكر مطالبه نمى كرد، در حقيقت تأييد حكومت و كمك بر گناه و غضب بود از جهتى تقويت بنيه مالى دستگاه حاكم محسوب مى شد; از همين رو حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)صلاح را بر اين ديدند كه حقشان را دنبال كرده و از ابوبكر مطالبه كنند. در حقيقت نوعى مبارزه منفى با دستگاه خلافت انجام دادند.

شهيد صدر رحمه الله مى فرمايد: «منازعه فدك قيامى عليه اساس حكومت است، و
[(1)1 . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 4، ص 47 (به نقل از ربيع الابرار زمخشرى).

]

فرياد آسمان گيرى كه فاطمه(عليها السلام) خواست به وسيله آن، سنگ كجى را كه تاريخ بعد ازماجراى سقيفه بر آن بنا شد، درهم فروشكند.

براى اثبات اين معنا، كافى است به خطبه اى كه حضرت زهرا(عليها السلام) در مسجد النبي روياروى خليفه و در حضور جمعيّت انبوهى از مهاجرين و انصار، ايراد فرمود نگاهى بيفكنيم. در اين خطبه، بيشتر سخن در مدح على(عليه السلام) و ستايش موضع گيرى هاى اسلامى و جاودانه او و اثبات حقّ اهل بيت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)است; آن جا كه مى گويد: «آنها وسيله رسيدن انسان ها به خداوند، و خاصان و پاكان اويند و گواهان غيب الهى و ميراث بران خلافت و حكومت پيامبرانند.»

و در ضمن سرزنش و نكوهش مسلمانان، هشدار مى دهد كه: آنان به نگون بختى در افتاده اند و ناشايستى را به خطا و بى تدبيرى برگزيده و به آيين گذشتگان خود باز پس گشته اند، و به قصد آب به آبشخور ديگران دست يا زيده اند و امر مهّم خلافت را به نا اهل سپرده و با اين كارها به فتنه عظيمى فرو افتاده اند...».

«چگونه رهبرى امّت را، از پايگاه رسالت و قواعد استوار نبوّت و مهبط روح الامين دور ساختند و آن را از دست آگاهان دنيا و دين باز گرفتند؟ بايد بدانند كه اين كار زيانى آشكار است...».

سپس مى فرمايد: «ظّن غالب بر اين است كه حضرت زهرا(عليها السلام) مى توانست در ميان پيروان پدرش و ياران برگزيده وى ـ كه هيچ گونه ترديدى در صداقت او نداشتند ـ كسى را پيدا كند و به همراه على(عليه السلام) بيّنه لازم را در اثبات مدعاى خود اقامه نمايد، امّا مى دانيم كه او هرگز چنين نكرد.

آيا اين كار به ما نشان نمى دهد كه هدف والاى فاطمه(عليها السلام)ـ كه قدرت طلبان به خوبى آن را مى شناختند ـ اثبات ميراث و مال پدرى نبود، بلكه وى در محو آثار سقيفه همت گماشت و در رسيدن به اين مقصود، نه با اقامه بيّنه در باب فدك، بلكه با افشاى گمراهى و خطا كارى مردم، با ارائه شواهد زنده اى بيّنه را در پيشگاه تمامى ملّت اقامه نمود. آرى اين بود آن امرى كه در طول مبارزات، هدف اصلى حضرت زهرا(عليها السلام) را تشكيل مى داد».

[(1)1 . فدك در تاريخ، ص 58 ـ 60.]

/ 120