بررسى دلائل منكران - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دلايل وهابيان

وهابيان براى اثبات مدعاى خود به ادله اى تمسك كرده اند:1 ـ طلب شفاعت از شفيع به منزله خواندن غير است و اين شرك در عبادت است، زيرا خداوند متعال مى فرمايد: {فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَدَاً;(1) با خدا هيچ كس را نخوانيد.

پاسخ:خواندن غير خدا به طور مطلق نه حرام است و نه مستلزم شرك، زيرا اگر انجام عملى توسط فردى مجاز و مشروع باشد، درخواست انجام آن از وى نيز مجاز و مشروع خواهد بود; هرگاه شفاعت كردن براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ديگر شفيعان در قيامت، حقّ و مشروع است، طلب شفاعت از آنان نيز چنين خواهد بود. حقيقت شفاعت، دعاكردنِ شفيع براى مستحق شفاعت و درخواست بخشش او از جانب خداوند است.

بنابراين، همان گونه كه انسان مى تواند از هر فرد مسلمان و مؤمنى درخواست دعا كند ـ كه اين مطلب مورد قبول وهابيان است ـ طلب شفاعت از غير خدا هم جايز خواهد بود. ليكن در طلب شفاعت از ديگران، تنها از كسانى مى توان طلب كرد كه شايستگى شفاعت را دارند; مانند پيامبران، مؤمنان صالح و فرشتگان.

ترمذى از انس بن مالك نقل كرده كه از پيامبر خواست تا در قيامت او را شفاعت كند.

فرزندان يعقوب نيز از پدر خواستند تا براى آمرزش آنان استغفار نمايد: {يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ(3); «[برادران يوسف عرضه داشتند] اى پدر براى ما از خدا آمرزش طلب كن كه [درباره يوسف] خطاكرده ايم».

و نيز خداوند به جهت عفو و آمرزش گناهان مردم را دعوت مى كند كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله)بخواهند تا براى آنان استغفار نمايد: {وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ
[
1 . جن (72) آيه 18.

(2)2 . صحيح ترمذى، ج 4، ص 42، باب ما جاء فى شأن الصراط.

3 . يوسف (12) آيه 97.

]

وَاسْتَغْفَرَ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً(1); «و اگر كسانى كه بر خود ـ به گناه ـ ستمكردند، از كردار خود به خدا توبه كرده و به سوى تو آمدند كه بر آنها استغفار كنى و از خدا آمرزش خواهى، خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند».

اگر وهابيان طلب دعا از پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پس از وفات او شرك مى دانند در هر دو حالت شرك خواهد بود. گذشته از اين، مرگ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مربوط به جسم اوست، اما روح او زنده است و شنيدن درخواست دعا و شفاعت و اجابت آن مربوط به روح است نه بدن. در بحث حيات برزخى به تفصيل به اثبات حيات روحانى پرداخته شده است.

2 ـ به گواهى قرآن كريم، خداوند مشركانِ عصر رسالت را به اين دليل كه از غير خدا طلب شفاعت مى كردند، مشرك دانسته است: {وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ(2); «آنان به جاى خدا چيزهايى را مى پرستيدند كه به آنها هيچ سود و زيانى نمى رساند و مى گويند كه اين بت ها شفيع ما نزد خدا هستند».

پاسخ:در اين كه مشركان عصر رسالت براى بت ها و معبودهاى خود مقام شفاعت قائل بودند، ترديدى نيست، ولى آنچه در اين آيه آمده اين است كه آنان هم بت ها را عبادت مى كردند و هم براى آنان مقام شفاعت قايل بودند، و اعتقاد به شفاعت همراه با عبادت آنها سبب مذمّت آنان شده است.

مشركان همچنين حقّ شفاعت بى قيد و شرطى براى موجوداتى قايل بودند كه خداوند چنين مقامى را به آنان نداده بود. و اين امور سبب مذمت و شرك آلود شدن اعتقاد و درخواست آنان شد ولى اگر اعتقاد به مقام شفاعت در حق كسى باشد كه خداوند براى آنها اين حقّ را قرار داده و به كار گرفتن آن را نيز به اذن خدا بداند و اين اعتقاد منجرّ به عبادت شفيع نشود، دليلى بر حرمت آن نيست.

[
1 . نساء (4) آيه 64.

2 . يونس (10) آيه 18.

]

3 ـ قرآن كريم شفاعت را حقّ ويژه خداوند دانسته است: {قُلْ للهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعَاً(1); بگو شفاعت تنها از آنِ خداوند است. بنابراين بايد شفاعت را فقط از خداوند درخواست كرد.

پاسخ:شفاعت از آن جهت كه نوعى تأثيرگذارى در سرنوشت بشر است، از مظاهر و جلوه هاى ربوبى خداوند است و بدين جهت اوّلا و بالذات به او اختصاص دارد، ولى اين مطلب با اعتقاد به حقّ شفاعت براى پيامبران و صالحان منافات ندارد، زيرا شفاعت آنان به صورت مستقل نيست، بلكه مستند به اذن و مشيّت الهى است. و اين مطلبى است كه از قرآن كريم به روشنى به دست مى آيد; {مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ(2); «كيست كه در پيش گاه الهى به شفاعت برخيزد، مگر به فرمان او». و يا آيه: {مَا مِنْ شَفِيع إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ(3); «هيچ شفيعى جز به اجازه او نخواهد بود».

4 ـ طلب شفاعت اگرچه دعا محسوب مى شود، ولى خواستن آن از ميّت بى فايده است، زيرا او در عالم برزخ نمى شنود و حياتى ندارد.

پاسخ:در بحث «حيات برزخى» به طور مبسوء حيات در عالم برزخ را به اثبات رسانديم. و نيز از آياتى كه وهابيان با آنها بر عدم شنيدن مردگان در عالم برزخ استدلال مى كنند، جواب داديم.

بررسى دلائل منكران

1 ـ شفاعت محرّك معصيّت است!

در نظر عده اى، اعتقاد به شفاعت موجب جرأت بر گناه در افراد شده و روح سركشى را در گناه كاران و مجرمان زنده مى كند، لذا اعتقاد به آن، با روح شريعت اسلامى
[
1 . زمر (39) آيه 44.

2 . بقره (2) آيه 255.

3 . يونس (10) آيه 3.

]

و ساير شرايع سازگارى ندارد!

پاسخ:الف ـ اگر چنين باشد، «توبه» كه بخشايش گناهان را در پى دارد، نيز مايه تشويق به انجام دوباره گناه خواهد بود. درحالى كه توبه يكى از باورهاى اصيل اسلامى و مورد اتفاق مسلمانان است.

ب ـ وعده شفاعت در صورتى مستلزم تمرّد و عصيان گرى است كه شامل همه مجرمان با تمام صفات و ويژگى ها شود و نسبت به تمام انواع عقاب و تمام اوقات آن جارى باشد...، ولى اگر اين امور مبهم و نامعيّن شد كه وعده شفاعت در مورد چه گناهانى و كدام گناه كار و در چه وقتى از قيامت است، هيچ كس نمى داند كه آيا مشمول شفاعت مى شود يا خير؟ و لذا موجب تشويق بر انجام معاصى نخواهد شد.»

ج ـ با اندكى انديشه در آيات قرآن و گفتار پيشوايان معصوم(عليهم السلام) روشن مى شود كه خداوند شرايط ويژه اى براى شفاعت قرار داده است. خداوند مى فرمايد: {يَوْمَئِذ لاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلا(2); «در آن روز (قيامت) شفاعت هيچ كس سودى نمى بخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضى است».

هم چنين فرموده است: {مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيم وَلاَ شَفِيع يُطَاعُ(3); «براى ستمكاران نه دوستى وجود دارد و نه شفاعت كننده اى كه شفاعتش پذيرفته شود».

در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «إنَّ شَفاعَتَنا لن تنال مُستَخِفّاً بالصّلاة»(4); همانا شفاعت ما اهل بيت(عليهم السلام) به كسى كه نماز را سبك بشمارد، نخواهد رسيد.

روشن است كه چنين شرايطى نه تنها سبب تشويق به انجام گناه نمى شود، بلكه انسان را براى دست يابى به طاعات به تلاش وا مى دارد و از شفاعت پيامبران و اولياى الهى
[(1)1 . الميزان، ج 1، ص 165.

2 . طه (20) آيه 101.

3 . غافر (40) آيه 18.

4 . بحارالانوار، ج 82، ص 235.
]

برخوردار مى سازد.

د ـ شفاعت نه تنها تشويق كننده گناه نيست، بلكه باعث اميدوارى گناه كار به آينده خود مى گردد و به اين باور مى رسد كه مى تواند سرنوشت خود را دگرگون سازد. كردار گذشته او سرنوشتى شوم و تغييرناپذير براى وى پديد نياورده است و مى تواند با يارى اولياى الهى و تصميم راسخ بر فرمانبردارى از خداوند، ضمن تغيير سرنوشت خود، آينده اى روشن را براى خود رقم بزند. بدين ترتيب، اعتقاد به شفاعت نه تنها مايه گستاخى نيست، بلكه باعث مى شود گروهى به اين اميد كه راه بازگشت به سوى خداوند براى آنان باز است، به يارى اولياى خدا، آمرزش را بجويند، و با كنارنهادن سركشى، به سوى حقّ بازگردند.

2 ـ شفاعت واسطه گرى است!

پاسخ:طبق نظر برخى شفاعت نوعى پارتى بازى و واسطه گرى است كه موجب ضايع شدن حقّ عدّه اى، و سبب لوث شدن قانون است.

شفاعت، كمك اولياى الهى به افرادى است كه در عين گنه كار بودن، پيوند ايمانى و معنوى خويش را با خداوند و اولياى الهى نگسسته اند. شفاعت واقعى براى كسانى است كه نيروى جهش به سوى كمال وپاكى در روح و روان آنان باشد. و نورانيت شافعان، وجود تاريك كسانى را كه از هيچ گونه ويژگى مثبتى برخوردار نيستند، روشن نخواهد كرد.

بنابراين، شفاعت هاى رايج ميان مردم (پارتى بازى) با شفاعت در منطق اسلام، تفاوت هاى زياد دارد، از آن جمله:1 ـ در واسطه گرى هاى دنيوى فرد گنه كار، شفيع را برمى انگيزاند تا با سرپرست فلان بخش تماس بگيرد و به دليل نفوذى كه در دستگاه او دارد، وى را وادار كند از تقصير گنه كار درگذرد و از اجراى قانون در حقّ او چشم بپوشد. در شفاعت اسلامى، كار دست خدا است و اوست كه شفيع را برمى انگيزاند. خداوند به دليل كمال و جايگاه شفيع، به او حق شفاعت مى بخشد و رحمت و بخشايش خود را از گذرگاه وى، شامل


حال بندگان مى سازد.

2 ـ در شفاعت، شفيع از مقام ربوبى تأثير مى پذيرد، ولى در واسطه گرى هاى باطل، قدرت برتر سخنان شفيع است و اوست كه به خواسته هاى خلاف كار، تن در مى دهد. به ديگر سخن، در شفاعت هاى عرفى و دنيوى، شفاعت كننده، مولا و حاكم را برخلاف اراده، به انجام كارى وادار مى كند، ولى در شفاعت الهى، در علم و اراده خداوند هيچ گونه دگرگونى پديد نمى آيد، بلكه تنها مراد و خواسته دگرگون مى شود...

3 ـ جوهر اصلى شفاعت هاى دنيوى، تبعيض در قانون است. بدين ترتيب كه نفوذ شفيع بر اراده قانون گذار يا مجريان قانون چيره مى شود و قدرت قانون تنها در برخورد با ناتوانان، نمود مى يابد. اين درحالى است كه در شفاعت اخروى هيچ كس قدرت خود را بر خدا تحميل نمى كند و نمى تواند از اجراى قانون، جلوگيرى كند. در حقيقت شفاعت، رحمت گسترده و بخشايش بى پايان خداى مهربان است كه بهوسيله آن، كسانى را كه شايسته اند، پاك مى كند. به همين دليل گروهى كه از شفاعت محروم شده اند، سزاوار برخوردارى از بخشايش و رحمت گسترده الهى نيستند. وگرنه در قانون خدا تبعيض وجود ندارد.

4 ـ شفاعت شونده بايد داراى شرايطى باشد از آن جمله:الف ـ خدا از او راضى باشد و او هم نسبت به خدا بيم ناك باشد {وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنْ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ.

ب ـ نزد خدا، پيمانى داشته باشد. مثلا به خدا ايمان داشته باشد، به يگانگى او اقرار كند، نبوت و ولايت را تصديق كند و داراى كردار شايسته باشد: {لاَ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَنْ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْداً.

ج ـ ستمكار نباشد: {مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيم وَلاَ شَفِيع يُطَاعُ.

[(1)1 . الميزان، ج 1، ذيل آيه 48 بقره (2).

(2)2 . انبياء (21) آيه 28.

(3)3 . مريم (19) آيه 87.]

/ 120