مقدمه چهارم: ضرورت رهبرى - شیعه شناسی و پاسخ به شبهات جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شیعه شناسی و پاسخ به شبهات - جلد 2

ع‍ل‍ی‌اص‍غ‍ر رض‍وان‍ی؛ [برای] حوزه نمایندگی ولایت فقیه در امور حج و زیارت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب) پيشرفت بشر در تكنولوژى براى بسط و گسترش حكومت در سطح عالم.

[(1)1 . ر.ك: مفيد، الفصول العشرة فى الغيبة، ص 114 ـ 117.
]

مقدمه چهارم: ضرورت رهبرى

بى ترديد دين غالب در عصر ظهور، احتياج به رهبر و امامى غالب دارد كه داراى شرايط زير باشد:ـ عالم به جميع قوانينى باشد كه بشر به آنها محتاج است;

ـ قدرت خارق العاده داشته باشد;

ـ از گناه و اشتباه و گمراهى به دور باشد.

مقدمه پنجم: دوازده امام

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ـ بنابر رواياتى كه از طريق شيعه و سنّى رسيده ـ امامان و خلفاى بعد از خود را تا روز قيامت دوازده نفر معرفى كرده است:الف) روى البخارى عن جابر بن سمرة قال: سمعت النّبى(صلى الله عليه وآله) يقول: «يكون اثنا عشر أميراً». فقال كلمة لم أسمعها. فقال أبى: إنّه قال: «كلّهم من قريش».

بخارى به سندش از جابر بن سمره نقل كرده كه گفت: من از پيامبر(صلى الله عليه وآله) شنيدمكه فرمود: «بعد از من دوازده امير خواهد بود». سپس جابر مى گويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله)كلمه اى فرمود كه من نفهميدم. پدرم به من گفت كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «تمام آنها ازقريشند».

ب) و روى المتقى الهندى عن انس بن مالك قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): «لن يزال هذا الدين قائماً إلى اثنى عشر من قريش، فاذا هلكوا ماجت الأرض بأهلها».

متقى هندى به سندش از انس بن مالك نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اين دين برپاست تا اين كه دوازده نفر از قريش بر آن امامت و خلافت كنند و بعد از هلاكت دوازده امام، زمين زير و رو خواهد شد.

ج) روى ابن شهرآشوب فى «المناقب» فى حديث الأعمش، عن الحسين بن
[(1)1 . صحيح بخارى، ج 8، ص 127، كتاب الاحكام، باب الاستخلاف، ح 7223.

(2)2 . كنز العمال، ج 12، ص 33، ح 33861.
]

علىّ(عليهما السلام)قال: «فأخبرنى يا رسول الله(صلى الله عليه وآله) هل يكون بعدك نبي؟

فقال: لا، أنا خاتم النّبين، لكن يكون بعدى أئمّة قوّامون بالقسط بعدد نقباء بنى اسرائيل... الخبر.

ابن شهر آشوب به سندش از امام حسين(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)سؤال نمودم كه آيا بعد از شما پيامبرى خواهد آمد؟ فرمود: خير، زيرا من خاتم انبيا هستم. و لكن بعد از من امامان خواهند آمد كه قيام كنندگان به قسط و عدل اند و عدد آنها به تعداد نقباى بنى اسرائيل ـ دوازده نفر ـ است...» .

نكاتى درباره احاديث دوازده خليفه

ـ مضمون اين احاديث را 35 نفر از صحابه نقل كرده اند و تنها از جابر بن سمره با پنجاه سند از پيامبر(صلى الله عليه وآله) روايت شده است.

ـ حديث از جهاتى صحيح السند است كه در اين مقام، براى ذكر آنها مجال نيست.

ـ اين احاديث از جهاتى دلالت بر امامت اهل بيت معصومين(عليهم السلام) دارد:الف) همزمانى نشر اين احاديث با نشر احاديث ثقلين. از همين رو حديث ثقلين مى تواند مفسّرِ اين احاديث باشد;

ب) همزمانى اين احاديث با حديث غدير;

ج) در برخى از روايات دوازده خليفه از آنها چنين تعبير آمده است كه دين در عصر آنها عزيز بوده و قوام او به آنهاست.

د) در بعضى ديگر از روايات درباره آنها چنين آمده است: «لايضرهم من خذلهم;(3) كسى كه درصدد خوارى آنها باشد نمى تواند به آنها ضررى برساند».

[(1)1 . ابن شهر آشوب، مناقب، ج 1، ص 300.

(2)2 . صحيح مسلم، ج 6، ص 3 و ج 6، ص 4.

3 . معجم الكبير طبرانى، ج 2، ص 196، ح 1794.

]

مقدّمه ششم: ضرورت وجود حجّت در روى زمين

از مجموعه اى از روايات و ادله عقلى استفاده مى شود كه بقاىِ امام معصوم و حجت خدا در روى زمين تا روز قيامت از امور ضرورى است، به ادله عقلى آن در مقاله اى مستقل مى پردازيم; اكنون به برخى از روايات كه اين مضمون از آنها استفاده مى شود اشاره مى كنيم:ـ احاديث ثقلين: در ذيل بعضى از آنها چنين آمده است: «..انّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض;... همانا كتاب و عترت از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند».

ابن حجر هيتمى در كتاب الصواعق المحرقه مى نويسد: «و فى أحاديث الحثّ على التمسّك بأهل البيت إشارة إلى عدم انقطاع متأهّل منهم للتمسك به إلى يوم القيمة، كما أنّ الكتاب العزيز كذلك. و لهذا كانوا اماناً لأهل الأرض...;(2) احاديثى كه مردم را به تسمك به اهل بيت وادار مى كند اشاره دارد به اين كه تا روز قيامت زمين خالى از شخص شايسته از اهل بيت نيست تا اين كه مردم به او تمسك كنند، همان طورى كه كتاب عزيز اين چنين است.»

علامه مناوى در فيض الغدير، سيوطى در شرح جامع الصغير و علامه سمهودى در جواهر العقدين به همين مضمون تصريح كرده اند.

ـ احاديث معرفت امام كه از طرق شيعه و سنّى وارد شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية;(3) هر كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است».

ـ احاديث بسيارى به اين مضمون از طرق شيعه وارد شده كه اگر زمين از حجّت خالى گردد زمين دگرگون مى شود.

[(1)1 . مسند احمد، ج 5، ص 181.

2 . صواعق المحرقة، ص 149.

3 . معجم الكبير طبرانى، شرح مقاصد تفتازانى.
]

مرحوم كلينى به سند صحيح از ابى حمزه نقل مى كند كه فرمود: از امام صادق(عليه السلام)سؤال كردم: آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟ حضرت فرمود: «لو بقيت الأرض بغير امام لساخت;(1) اگر زمين بدون امام شود، هر آينه دگرگون خواهد شد».

در كتاب هاى روايى، روايات صحيح بسيارى به اين مضمون وارد شده است.

واضح است كه حجت خدا بايد در روى زمين باشد تا بتواند آن را از دگرگونى نجات دهد; كسى كه بر عالم ماده و ناسوت حجّت است.

مقدمه هفتم: خوف از قتل

هم چنين خداوند متعال از زبان شخصى از بنى اسرائيل كه خطاب به حضرت موسى(عليه السلام)مى گويد: { إِنَّ الْمَلأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ;(3) «گفت: اى موسى رجال دربار فرعون در كارت مشورت مى كنند كه تو را به قتل رسانند».

آرى، خوف يكى از اسبابى بود كه موسى بن عمران(عليه السلام) را مجبور به فرار از مصر كرد و او را به سوى شعيب رسانيد.

امام مهدى منتظر(عليه السلام) نيز با نبودِ اسباب عادى براى نصرت و ياريش، و قوّت و قدرت دشمنانش خوف حبس بلكه قتل و به دار آويختن براى او بوده است، لذا از ابتدا برايش چاره اى جز اعتزال و غيبت نبود تا اين كه امر خدا صادر شود و ظهور او مقدّر گردد.

از همين رو در روايتى كه صدوق به سندش از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده آمده است:
[
1 . اصول كافى، ج 1، ص 179، ح 10.

2 . شعراء(26) آيه 21.

3 . قصص(28)، آيه 20.
]

«للقائم غيبة قبل قيامه، قلت: و لم؟ قال: يخاب على نفسه الذبح.

امام صادق(عليه السلام) به زراره مى فرمايد: براى قائم غيبتى است قبل از قيامش. زراره مى گويد: به حضرتش عرض كردم: به چه جهت؟ فرمود: زيرا او به جهت قتل بر خود مى ترسد».

حال در اين جا سؤالى مطرح است: چرا خداوند متعال بين او و دشمنانش حائل نگشته و مانع از قتل او نشده است؟

در جواب بايد گفت؟ منع از قتل بر دو قسم است:ـ منعى كه منافات با تكليف بندگان ندارد و آن، با امر به متابعت و يارى آن حضرت و نهى از مخالفت و نافرمانى او حاصل مى گردد. كه اين عمل را انجام داده است.

ـ منعى كه با تكليف منافاتى داشته و باطل كننده ثواب و عقاب است كه همان جلوگيرى از قتل به صورت جبر است. اين عمل چه بسا مفسد نيز باشد.

لذا در جاى خود گفته شده كه در امر امامت و برپايى آن سه وظيفه وجود دارد:ـ نصب الهى;

ـ قبول امام;

ـ قبول مردم.

و با نبودِ هر كدام از شروء امر امامت نيز منتفى مى گردد.

/ 120