توجيهات اهل سنت
علماى اهل سنت هنگام مواجهه با اين مسئله در صدد برآمده اند تا براى آن از هر طريق ممكن استدلال كنند كه ما در اين جا به برخى از ادلّه و جواب آنها اشاره مى كنيم:ـ عايشه مى گويد: «نيمه شبى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از منزل خارج گرديد و براى اداى نماز به مسجد رفت، عده اى به او اقتدا كردند. مردم ماجرا را در روز به ديگران بازگو[(1)1 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 46، ح 10062.
(2)2 . همان، ح 10063.
(3)3 . همان، ح 10065.
]
نمودند، تا آن كه سه شب گذشت و مسجد پر از جمعيت شد. در روز چهارم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از اداىِ نماز صبح رو به مردم كرد و فرمود:«... مى ترسم كه اين كار بر شما واجب گردد و نتوانيد. و رسول خدا در حالى از دنيا رفت كه مسئله بر همان منوال باقى مانده بود».
جواب:الف) دلالت حديث ناتمام است و معلوم نيست كه جريان در ماه رمضان بوده باشد.
ب) بر فرض وقوعِ اين امر در ماه مبارك رمضان، ماجرا پايانى دارد كه در روايات اهل بيت(عليهم السلام) آمده است، و آن عبارت از نهىِ رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و بدعت دانستن اين كار است.
ج) حديث ضعف سند دارد، چون در طريق او يحيى بن بكير است كه مورد تضعيف واقع شده است.
د) اين احتمال با تعبير عمر به «نعمت البدعة» سازگارى ندارد.
ـ به حديث ابن وهب از ابى هريره استدلال شده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وارد مسجد شد، ديد مردم در ماه رمضان گوشه اى از مسجد مشغول خواندن نمازند. پرسيد: چه نمازى است؟ عرض شد: گروهى هستند كه به امامت ابىّ بن كعب نماز مى خوانند. حضرت(صلى الله عليه وآله)فرمود: به حقّ رسيده اند و كار خوبى انجام مى دهند.
جواب:الف ـ در اين حديث، نوع نماز مشخص نشده است.
ب ـ ابن حجر بعد از نقل حديث آن را از دو جهت تضعيف نموده است: جهت اول
[(1)1 . صحيح بخارى، ج 1، ص 343.
(2)2 . وسائل الشيعه، ج 8، ص 48، ح 0062.
(3)3 . تهذيب الكمال، ج 20، ص 40; سير اعلام النبلاء، ج 10، ص 612.
(4)4 . فتح البارى، ج 4، ص 252.
]
آن كه در سند آن مسلم بن خالد است كه تضعيف شده، و جهت ديگر اين كه در حديث آمده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مردم را بر ابى بن كعب جمع كرد، درحالى كه معروف آن است كه عمر اين كار را كرده است.
3 ـ ممكن است كسى ادعا كند كه استحباب به جماعت خواندن نماز تراويح را مى توان با حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) ثابت نمود كه فرمود: «عليكم بسنّتى و سنّة الخلفاء الراشدين بعدى، تمسّكوا بها و عضّوا عليها بالنواجد.(2) بر شما باد بر سنت من و سنت خلفاى راشدين پس از من، و به آن چنگ زده و ثابت قدم باشيد.»
جواب:الف) اين حديث با تمام طُرقش ضعيف است; همان گونه كه در جاى خود به اثبات رسيده است.
ب) بر فرض صدور، سخن در مصداق خلفاى راشدين است. خلفاى راشدين كسانى هستند كه به دستور خداوند و توسط پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مقام امامت و ولايت منصوب گرديدند، كه همان دوازده امام(عليهم السلام) مى باشند، به خصوص آن كه تعبير خلفاى راشدين بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) اصطلاح شد.
بدعت چيست؟
بدعت در لغت به معناى ايجاد چيزى تازه و جديد است. البته نوآورى لازمه زندگى بشرى است و رشد و ترقى را فراهم مى سازد; ولى در اصطلاح به معناى ورود عنصرى غيردينى در مجموعه آموزه هاى الهى به نام دين مى باشد. روشن است كه بدعت حرام است. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: «هر بدعتى گمراهى، و هر گمراهى در آتش است.»
[(1)1 . همان.
2 . المعجم الكبير، ج 18، ص 248.
(3)3 . كافى، ج 1، ص 57.
]
توضيح آن كه: دست بشر از نوآورى در احكام الهى كوتاه است; به اين دليل كهعبادات توقيفى است نه اختراعى، و كيفيت انجام دادن آن از جانب شارع مقدس صادر مى گردد و اگر دست بشر در آن باز گردد دين خدا دستخوش انحراف قرار گرفته و ديرى نمى گذرد كه به تحريف گرفتار مى آيد.
سيد مرتضى(رحمه الله) مى گويد: «ما نمى توانيم بر اساس مصلحت سنجى، در دين نوآورى داشته باشيم، زيرا اين كار بدون هيچ اختلافى جايز نبوده و حلال نيست.»
عده اى از علماى اهل سنت بدعت در كلام عمر را به معناى لغوى آن گرفته اند. اين توجيه صحيح نيست، زيرا دايره آن شامل احكام دين نمى شود، و بى شك نماز از عبادت هاى دينى است و هرگونه نوآورى در آن، بدعتِ اصطلاحى است.
دسته اى ديگر بدعت را به پنج قسم: حرام، مستحب، مباح، مكروه و حرام تقسيم كرده اند. بر اين اساس، بدعت در نماز تراويح را بدعتِ حسن دانسته اند. اين تقسيم نادرست است، زيرا در اصطلاح شرع، بدعت جز ابداع حكمى كه بر مبناى شرع نيست، معنايى ندارد; چنين فعلى حرام و مبغوضِ شارع است. در اين صورت چگونه مى توان آن را بدعتِ حسن ناميد؟
مرحوم شهيد مى فرمايد: «بدعت در نزد ما جز بر قسم حرام استعمال نمى گردد».
كلامى از شرف الدين
وى در آخر بحثِ تراويح مى فرمايد: «اينان چنين پنداشته اند كه عمر با نماز تراويح اش آنچه را كه خدا و پيامبر از حكمت آن غافل بوده اند، تدارك نموده است; در صورتى كه خود سزاوارترند از حكمت خداوند در قوانين و نظاماتش غافل باشند. كافى است كه در ردّ به جماعت گزاردن نمازهاى مستحبّى ماه رمضان بگوييم: خداوندخواسته است بندگانش در دل شب ها با وى خلوت كنند و در پيشگاهش گريه و زارى[(1)1 . شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 283.
(2)2 . بحارالانوار، ج 71، ص 203.
]
نمايند و با مناجات و راز و نياز با وى حوايج و گرفتارى هاى خود را عرضه بدارند و چشم به رحمت و اميد به مرحمت ذات اقدس او داشته باشند و بدانند كه پناهگاهى جز او ندارند، و نجات دهنده ايشان خداى مهربان است.
به همين جهت، خداوند سبحان مستحبات را از قيد جماعت رها ساخته است تا بندگان بتوانند به تنهايى آن طور كه مى خواهند به خدا نزديك شوند و در پيشگاه وى بنالند...
ديگر اين كه، رهاساختن مستحبات از قيد جماعت باعث مى شود كه خانه ها از بركت و شرافت نماز خواندن خالى نشود و لذت و نشاط تربيتى آن محفوظ بماند، تا از اين راه فرزندان به پيروى از پدران و مادران و نياكان خود راه دين دارى و مسلمانى را بياموزند...».
[(1)1 . اجتهاد در مقابل نص، ص 257 ـ 258.
]